رفته رفته کار من دارد به خواهش میکشد التماست میکنم، چیزی نمیخواهم، بمان ..
هدایت شده از ϙᴜᴇʀᴇɴᴄɪᴀ
لعنت به هر کسی که تو را با علی نخواست؛ تنها پناهِ غربتِ حیدر، بمان، نرو ..
ای خدا در سوگ پیام آور تو که
سخت ترین مصیبت عالم بود
دلم به فاطمه خوش بود میگفتم:
‹گلی از آن گلستان در این گلخانه یادگار هست.›
اما اکنون چه بگویم؟!
این همه تنهایی را کجا ببرم؟
این همه اندوه را با که قسمت کنم؟
ای خدا چقدر خوب بود این زن!
چقدر محجوب بود !
چقدر مهربان بود!
چقدر صبور بود :).
📚کشتی پهلو گرفته
نمیدانم خود را گم کردهام یا تو را؛
اما مدت هاست صدایت نکردهام.
صدایت میکنم و جوابی نمیشنوم.
عیب از گوش های من است یا تو آنقدر دوری که انعکاس صدایم را نمی شنوی؟
دلتنگت هستم؛
بسیار دلتنگ!
در خواب یا بیداری فرقی نمیکند،
فقط به دیدنم بیا ..
عزیزِ دیده هایم :).
[ #زینبِبهار| به دور از تو؛ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۲ ]
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
نماز امام جواد رو بخونید؛
تغیراتی که توی زندگی براتون حاصل میشه رو عینا میبینید، در ضمن برای طلب درخواست های دنیایی هم سفارش میشه :).
به این صورت که روز چهارشنبه، بعد از نماز عصر دو رکعت نماز میخونید، مثل نماز صبح و بعد از اتمام نماز ۱۴۶ مرتبه میگید
‹ماشاءالله؛ لاحول ولا قوة الا بالله›
و بعد درخواست هاتون رو از خدا طلب میکنید؛
من رو هم دعا کنید :).
بریم نماز اول وقتمون از دست نره؛
دنیا اگه بدردمون میخورد که مارو زیر خاکش دفن نمیکردن :).
آخرین روز از پاییز امساله؛
زیاد صلوات بفرستید سنگین کنید بارِ خوبی هاتونو.
#اللهمصلیعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#یکتکهکتاب
دلش به درد میآمد و هیچ نمیگفت. کاسهی صبرش لبریز شده بود.با خودش گفت: بار و بنه ام را جمع میکنم و به نجف بر میگردم :). ملجأ و پناهی نداشت، جز عمهاش. راهی حرم شد. سرش را به شبکه های ضریح چسباند و گفت:
« بانو، کره از کارم باز کن.عمه جان، تورا به اجدادت دستم را بگیر و راه خلاصی از این مخمصه برایم بفرست. بانو، تحمل فقر را دارم، تحمل درد را دارم، تحمل زحمت و سختی و مصیبت را دارم، اما تحمل زخم زبان و کنایه را نه. عمه جان، صبر بر زخم زبان سخت است و من دیگر نمیتوانم تحمل کنم. این کنایه ها را، این نگاه های غضب آلود را دیگر تاب نمی آورم. کفران نعمت است اگر بگویم که از کنارتام میروم، اما چه کنم؟»
عبایش را روی سرش کشید و به پهنای صورت اشک میریخت ...
[ شهاب دین؛ زهرا باقری ]