اگر زمین از سکنه خالی شود؛
باز این دوستداشتن توست
که مرا از تنهایی نجات میدهد :))
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دائم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن.. بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم به هر سازی برقصانم
اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم
یک بغض چسبیده به گلویم، طوری که انگار مدت هاست گریه نکرده ام. آخرین شبی که از عمق جان گریه کردم، شب تاسوعا بود. حدود ۲۳ روز است که گریه نکردهام. در حال انفجارم. انگار اسپند روی خاکستر میریزم و هیچ دودی بلند نمیشود. اشک هایم گم شدهاند ولی غم درحال خوردن ذره های آخر وجودم است. اشک هایم گم شدهاند ولی بغض دارد راه حرف زدن های معلولی را هم میبندد.
صدایشان را میشنوم، اما پیدایشان نمیکنم.
اشک هایم بهانه گیری میکنند؛ دلشان میخواهد تو پیدایشان کنی عزیزِدلم!
اشک هایم دلتنگ دیدنت شده اند، مثل شب تاسوعا..
رمقی برای فکر کردن ندارم،
تنها میتوانم برایت بگویم که دلتنگم،
خیلی دلتنگ.
دارم بیجان میشوم از این گشتن های بی نتیجه، بیا و خودت اشک هایم را پیدا کن.
آغوش وا کن تصدقت گردم؛
میخواهم پس از یک سال دلتنگی،
در آغوشت کمی نفس تازه کنم،
میخواهم در آغوشت گریهی گمشدهام را پیدا کنم!
دوست دارم در آغوشت گریه کنم.
یک گریهی طولانی، ممتد، بیپایان؛
یک گریه که نشان دهد دلتنگیات چقدر سخت بود برایم :))
دوست دارم چشم به چشمان گنبد علمدارت بیندازم و بگویم:
‹من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد
ماه من بس کن ندیدن های بی اندازه را .. ›
بعد درحالی که گریه راه دیده هایم را بسته، برگردم رو به سویت و برایت چشم بسته بخوانم:
آمدهام که بنگرم
گریه نمیدهد امان؛
#آقایامامحسین :)❤️🩹›
[ #زینبِبهار| نمیدانم نوشت؛ مضطر، نگران، دلتنگ، حیران؛ بامداد پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳ ]
امین قدیمenc_16901204758971828023437.mp3
زمان:
حجم:
3.6M
تو قبلا منو دوستداشتی؛
‹مـٰاهِ مَـڹ›
هدایت شده از ʀᴇᴊᴇsᴛᴇᴅ
بچه ها برام دعا کنید ..
خیلی زیاد ..
ایندفعه بیشتر از هروقتی نیازش دارم ..