•
ماه و ماهک:
شب همه شب کمال او، رخ به ستاره میزند گه به هلال و گاه قرص، رقصِ میانه میکند
ماه زمین شدست او، پای زمین نشست او
علقه ی ناگسست او، عشق ترانه میکند
دلبرکان به صف به صف، واله و دلدادهی او
من چه کنم که ماه من، جلوه نموده روبرو؟
ماه من است و دیگران، نیم هزارهی دگر!
گاه شبی جلوه کند، نیمه گذشته! سو به سو!
ماهک دلربا شود، همدم قصه ها شود
گاه مشاوری شود حاذق و اهل گفتگو!
«ماه من» است منزلش، چون یم بیکران دلش
گو تو بگو گو تو بیا، او بنشسنه روبرو...
●
این شعر قابلیت گریه داشت😭✨
آخهههه چقدر قشنگید با این روح های لطیف شما در وسط بهشت خونه داریددددد
-
درحالی که ذهنم در سال های گذشته مانده، جسمم را رو به جلو میکشانم و او را ملزم میکنم که به حال برگردد؛ با این که میدانم این لحظهها جز دلتنگی هیچ نقطهی دیگری را در چشمانم روشن نمیکنند.
به ناچار به سوی آینده میروم.
خود ولی مانده ام؛
در همان سال ها،
همان خوشی ها،
همان روزهای خوب،
و همان لحظه هایی که نمیدانستم قرار است انقضاءشان چیزی فراتر از همان لحظه باشد.
وقتی بمیرم، روی سنگ مزارم چه کسی مینویسد که من سال ها پیش از این مرگ، خود را در میان لحظاتی دفن کردم و بعد چون چارهای نبود، به زیستن ادامه دادم؟.
چون آدمی ناچار است ادامه دهد و دوام بیاورد تک تک لحظهها را *..
باید پای خود ماند،
همیشه ..
.
اما مگر زندگی چیزی نبود فراتر از دوام آوردن؟
[ #زینببهار|
حوالی همین صبح های پاییزی،
دوشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۴ ]
هدایت شده از ϙᴜᴇʀᴇɴᴄɪᴀ
هفتاد و هشت"
"به آدم ها نگاه میکنم. به صداها گوش میکنم. به جاده ها دلمیبندم و فکر میکنم که اولین چیزی که از دنیا میخواهم، سفر است.
انگار با جاده ها نسبت عجیبی دارم و آدم هایی که اهل سفر اند، به سبب مسافر بودنشان، عزیزانم هستند.
تاریکی جاده، مرا روشن میکند."
این چند جمله، نوشتهی روزهاییست که در مسیر رسیدن به عزیزم بودم. آن روزها گذشتند و من حالا که در شهرم و در میان آدم ها، حس میکنم تنها کسانی به من نزدیکاند که مسافراند.
با دلبستگان این دنیا میانهی خوبی ندارم. من آدم رها شدهای هستم که تنها رها کردن دیدهام و رها شدن بلدم.
این روزها، انگار هرچه به دنبال خوشی های واقعی میگردم، در عدم ترین چیز ها پیدایش میکنم.
این روزها به هیچ بودن تعلق عجیبی دارم و با تنها شدن رابطهی خوبی برقرار کردهام. این روزها برایم هیچچیز مهم نیست و انگار تنها چیزی که از این دنیا میخواهم، سفر است ..
#اینروزهایمن؛
*/
برات مینویسم و تو خوب میدونی نوشتن بزرگترین زبون ابراز منه واسهی این که بهت بگم چقدر عزیزی برام.
برات مینویسم، چون تو عزیزمنی و نوشتن کوچک ترین کاریه که میتونم برات انجام بدم.
هجدهم مهر که میشه، فقط به تو فکر میکنم، و به این که چقدر زود بزرگ شدی. چقدر من کم حواسم بود به این بزرگ شدن و چقدر دلم تنگ میشه واسهی تک تک لحظه ها و ساعت هایی که در معمولی ترین روزها اتفاق افتاد و البته، چقدر خوش گذشت بهم.
به این فکر میکنم که هيچکس، مطلقا هيچکس جز تو در سخت ترین شرایط و لحظات نبود پیشم. به این فکر میکنم که چقدر خوبه تورو دارم و چقدر خوبه هر آدمی، کسی مثل تورو داشته باشه توی زندگیش. من خوشبخت ترم ولی؛ چون باهات زندگی کردم.
زندگی کردن کنار کسایی که دوسشون داریم، بزرگترین و زیباترین بخش از بودنشون به حساب میاد و اگر خدا کسی رو که دوسش داریم کنارمون قرار میده، یعنی ته ته لطف رو در حق خودمون و دلمون کرده.
تو هم همینطور عزیزمن، تو هم همینطور. بودن کنارت اونقدر دلچسبه که در قالب کلمات نمیگنجه وصفش.
اینقدر همیشه باهات خوش میگذره، که اگر تو جایی قرار باشه نیای، منم نمیرم. اینقدر باهات خوش میگذره، که توی خونه بودن با تورو، به بیرون رفتن با همهی آدمای خوب ترجیح میدم.
اونقدر باهات خوش میگذره، که حتی لحظه های معمولیمون هم خاطره به حساب میان.
خوشحالم بزرگ میشی و دلم تنگ میشه برای این روزامون. کاش هیچوقت تموم نشه و کم نباشه روزهایی که خیلی معمولی بودن، ولی خیلی خندیدیم باهم.
کاش همیشه توی جمع ها پیش هم بمونیم؛ کاش توی قطار همیشه فکر کنن دوقلو ایم؛ کاش همیشه هرجا رفتیم، حرف از وصله بودن ما به هم باشه؛ کاش باهم باشیم همیشه.
هجدهم مهر، روز تولد توئه و روز خوشحالی من. چون ما بهتر از هرکسی میدونیم چقدر بدون همدیگه، نمیتونیم ادامه بدیم و همیشه بزرگترین داراییمون، بودنمون کنار همدیگهاس*.
خوشحالم که هستی، خیلی خوشحالم.
و هيچکس مثل تو، نمیتونه برام پناه باشه توی لحظاتی که غرق شدم توی اقیانوس ناامیدی مطلق از آدم ها. همیشه میتونی خوشحالم کنی و همیشه دلم تنگ میشه برای لحظه هایی که باتو خوش گذشته بهم.
زهرای عزیزتر از وجودم؛
برات دعا میکنم همیشه و همیشه و همیشه، توی راهی باشی که هدر نری، حیف نشی و قدرتو بدونن؛
چون تو و هرچیز که متعلق به توئه، تا ابد قشنگ و ازشمنده؛ خیلی ارزشمند.
خوشحالم دارمت نور وجودم.
زهرای عزیزمن،
آبجی همیشه مهربون من،
تولدت مبارك :)).
- برای عزیزترین زهرای دنیا* ..
1404/07/18
[ #زینببهار| روز تولد تو*
بوقت جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴/
روزی که یکسال بزرگتر شدی عزیزمن .. ]
صبح جمعه؛
برای سلامتی عزیزمون و عزیزاتون یه صلوات بفرستید.
۵ نفر هم پیام بدین تا رزق براتون بفرستم✨