"قولِ انگشتی" بچگی‌هامونو یادتونه؟ حکمِ سند منگوله‌دار داشت ؛ حکمِ ریش گرو گذاشتن ؛ حکمِ قسم جلالِ ؛ حکمِ دست گذاشتن رو قرآن ؛ حکمِ چک سفید امضا ؛ در عین بچگی خیلی حرمت داشت برامون . دلم میخواد یکی بیاد تو زندگیم ، بهم "قولِ انگشتی" بده که برای همیشه بمونه .

″^^′(: حواسِ من بهت نبود؛ که آدما شناختنت .. ‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›

قولِ انگشتی؛ ولی من از بچگی هرکس بهم قول انگشتی داد زد زیر قولش الان که جای خود داره ..

یجوری هیچکس نیست چه توی زندگی حقیقیم چه مجازی؛ که گاهی حس میکنم مردم و روحم ناظر این روزای زندگیمه ..

هرچی بیشتر فکر می‌کنم؛ بیشتر به عمقِ یچیزایی میرسم .. عمقِ تنهاییم؛ عمقِ خوشی هام؛ عمقِ غم هام؛ عمقِ حرفام؛ عمقِ سکوتام؛ عمقِ زندگیم؛ عمقِ بغضام؛ عمقِ رفاقتام؛ عمقِ خنده هام؛ عمقِ آرزوهام؛ عمقِ اشکام .. ؛عمقِ تپش قلب هام؛ عمقِ وجودم>>>

از فرطِ خستگی یروزایی حسش نیست از توی رخت خواب بیرون بیام؛ تازه وقتی فهمیدم امروز شنبست بیشتر دلم میخواست بخوابم/////:

خدایا از بیکاریِ من بکاه و به مشغله ها و کار هام یکم بیشتر بیفزا ..

تو این روزای زمستون نیازمند اینم یکی هر روز دم غروب بهم زنگ بزنه و باهام حرف بزنه تا این حجم غمو یکم کمتر متوجهش بشم؛ نیازمند اینم یکم یکی بهم بگه بیا یروز در میون بریم بیرون و کوچه پس کوچه های شهر و راه بریم و حرف بزنیم؛ نیازمند اینم یکی باشه باهم بریم لباس های زمستونیو ببینیم و از حال و هوای بازار لذت ببریم حالا چیزیم نخریدیم و پول نداشتیم مهم نباشه؛ نیازمند اینم یکی باشه که هر هفته بیاد خونمون و بشینیم فیلم ببینیم یا نقاشی بکشیم یا حتی چیز بنویسیم و شعر بخونیم؛ توی این روزای تاریک و سرد زمستونی نیازمندِ اینم یکم بیشتر دورم شلوغ باشه .. ″شایدم این فقط نیازِ من نیست؛نیازِ همه باشه، اینکه یکی باشه که یکم رفتاراش گرم‌تر باشه توی این فصل سرما یکی که بشوره ببره هرچی سردی و یخ زندگیه از قلبو(:″ #زینبِ‌بهار

چرا یه نفر تو زندگی من نیست که از من درست عکس بگیره تا تو عکسا مثل بشقاب و ملاقه نیفتم؟!