تو این روزای زمستون نیازمند اینم یکی هر روز دم غروب بهم زنگ بزنه و باهام حرف بزنه تا این حجم غمو یکم کمتر متوجهش بشم؛ نیازمند اینم یکم یکی بهم بگه بیا یروز در میون بریم بیرون و کوچه پس کوچه های شهر و راه بریم و حرف بزنیم؛ نیازمند اینم یکی باشه باهم بریم لباس های زمستونیو ببینیم و از حال و هوای بازار لذت ببریم حالا چیزیم نخریدیم و پول نداشتیم مهم نباشه؛ نیازمند اینم یکی باشه که هر هفته بیاد خونمون و بشینیم فیلم ببینیم یا نقاشی بکشیم یا حتی چیز بنویسیم و شعر بخونیم؛ توی این روزای تاریک و سرد زمستونی نیازمندِ اینم یکم بیشتر دورم شلوغ باشه .. ″شایدم این فقط نیازِ من نیست؛نیازِ همه باشه، اینکه یکی باشه که یکم رفتاراش گرم‌تر باشه توی این فصل سرما یکی که بشوره ببره هرچی سردی و یخ زندگیه از قلبو(:″ #زینبِ‌بهار

چرا یه نفر تو زندگی من نیست که از من درست عکس بگیره تا تو عکسا مثل بشقاب و ملاقه نیفتم؟!

من همیشه بهترین عکسارو از اطرافیان میگیرم و یکی نیست اون عکسی که به دلم بشینه رو از من بگیره؛ فرق من با تو اینه/:

یارو میگه من اپه ایرانی نصب نمی‌کنم چون هکم میکنن، آخه قربونت برم تو توی خانواده‌ی خودت نقشت از میخه روی دیوار کمتره بعد فکر کردی تو کشور چه شخصیت مهمی هستی که بخوان هکت کنن؟!

از این دنیایِ کوفتی فقط یه حرم امام رضا میخوام؛ که اونم لیاقتشو ندارم !! من به چی دلخوش باشم پس خدا؟

به این نتیجه رسیدم که هیچوقت هیچکس نمیتونه جز مامانم منو اینقدر تحمل کنه و باهام راه بیاد؛ همه یجوری سرکوفت میزنن بهم بابت یسری چیزام؛ *قربونت برم مامانی(:

اگه از قبل بیرون باشم و بخوره به دمِ غروب مهم نیست و میشه تحملش کرد؛ ولی اینکه دمِ غروب از خونه بزنم بیرون و تازه برم بشینم سر کلاس خیلی زور میگه خیلی .. *عمیقاً دلگیر ترین حال و افکار میاد سراغم؛

[حسِ قشنگِ صبر]

عه صدای فندقم آخرش میاد>>>>