هیچکس جز تو رسم دوست داشتن نمیدانست؛ عزیزِ‌جان ..

باورم نمیشه؛ یسریاتون یکسالِ مهمونِ ماه‍ِ من شدین و توی تموم غم ها و شادی ها همراه بودین بام .. این خیلی قشنگِ ^^

بابام صبح داشت میگفت بهم: چارتا دین دار نخاله، چار تا طلبه‌ی نخاله، چار تا چادری نخاله، چار تا مذهبی نخاله، چار تا بچه هیئتی نخاله، میزنن جلوه‌ی دین به این قشنگی که اسلامه رو میپوکونن؛ بعدم مردم فکر میکنن مذهبیا و طلبه ها وهیئتیا و چادریا همه خشک و بد و رو اعصاب و بد اخلاقن .. بعدم بهم گفت: بابا؛ دختری باش که با دیدنت کسی از دین زده نشه، سعی کن آیینه‌ی دینت باشی؛ مراقب باش که تو به عنوان یه دختر مذهبی، خیلی زیر ذره بینی !! زیر ذره بین مردم؛زیر ذره بین خدا؛زیر ذره بین فامیل و دوستات . *چقدر قشنگ گفتی بابا(((:

این اگه روضه نیست پس چیه:)؟ پ.ن یکی از قاتلین شهید عجمیان *دمتون گرم بابا شما انسانیتم کنار گذاشتین لعنتیا

روزایی که هیچکاری ندارم و هیچ‌کار مفیدی که خیلی گلوگیر باشه انجام ندادم، شبش حس می‌کنم یه ۲۴ ساعت مهم و اساسی رو تو زندگیم از دست دادم و عمیقاً حس بی فایدگی و بی حاصلی دارم/: *خدایا عطا نکن ازین حال ها به هیچ بنده‌ای

همیشه وقتی عجله دارم برای رفتن به یجا، انگار راه کش میاد و طولانی تره .. واقعا چرااااا؟///:

خدایا از غم ما بکاه و به شادی ما بیفزا؛

خدایا دشمنان دینت را کم و دوستان دینت را زیاد فرما؛

خدایا از خوشی های بیهوده‌ی ما بکاه و خوشی های واقعی به ما عنایت فرما؛

خدایا از بدی های ما بکاه و به خوبی های ما بیفزا؛

حس میکنم سیستم بدنیم داره بندری میرقصه؛ اینهمه گشنگی عجیبه واقعا .. حالام که گشنمه خونه نیستم غذا ام نیست اینجا .. *حکمتتو مرسی خدا