eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
531 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
یکم مساعدنیستم و نمیخوام حس بد بهتون بدم؛دعام کنید خیلی و دعاتون میکنم خیلی؛ فعلا یاحق‌تا بیام′! -بمونید تا برگردما:)
توی چشمام پر از اشکه اما زمینی برای باریدن نیست من می‌خوام سر رو شونت بزارم چه فایده؟! تو که دلت با من نیست پ.ن: بداهه‌ای از حال و هوای اشکی تجریش. به وقت ۲۲ آذر ظهر‌.
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
توی چشمام پر از اشکه اما زمینی برای باریدن نیست من می‌خوام سر رو شونت بزارم چه فایده؟! تو که دلت با
من شدم ابر بهاری و تو مثل پاییز غم نشون دادی کاش نبودم تا ببینم که به کسی جز من رخ نشون دادی(: من شدم خاطراتِ خیس و رسوایی من شدم تجلی درد و تنهایی تو شدی کسی که جون میداد پای عشقش، برای تنهایی *ردیف مثل هم نشد ولی چون فی‌البداهه اومد گفتم دیگه ..
الحمدلله‌الذی‌خلق الحسن مصباح الهدی و سفینه النجاة؛ چشم باز کردیم و نام‌تو را درون آغوش مادرانمان شنیدیم همان هنگام که زیر‌چادر مشکی مادر از خواب بیدار میشدیم و صدای زمزمه‌ی نام تورا در هیئت می‌شنیدیم′! کم‌کم قدکشیدیم و بزرگ شدیم، کوچک و کودکانه قدم گذاشتیم بر زمینی که ارثیه‌ی پدر شماست برای ما شیعیان؛ باز به محرم رسیدیم و اینبار کودک نوپایی شده بودیم که رفتار ها و کردار هارا با بی ریایی تقلید میکند؛ چه خوش بود لحظه‌هایی که سینه میزدیم و با زبان بی زبانی نام شمارا بر لب می‌آوردیم:) ما در میان همین هیئت‌ها قد کشدیم و آدم شدیم . ما شدیم عاشق و شیفته‌ی هیئت‌های شما و شما شدید پناه‍ِ بی پناهانی که در شهرشان غریب‌اند و جز شما و هیئت هایتان جایی را ندارند برای عقده‌گشایی دردها و تنها یک آواره‌اند .. سرتان را درد نمی‌آورم، آمدم سپاسگزار دیده‌های پر نورتان باشم که منت بر سرم گذاشتید و مرا باز شرمنده‌کردید؛ مرا قبول کردید برای نوکری و خادمی درب ‌خانه‌یتان و باز سرافکنده‌ام در برابرتان برای خطاها‌و گناهانم:))) شما رسم بزرگی‌را بجا آوردید و مرا باز مدیون صحن و سُفرِیتان کردید؛ و سپاس از شما که مرا قبل از شروع عزای مادرتان زهرا به درگاهتان پذیرفتید(: آمدم بگویم آقای من؛لیاقت دادید و پذیرفتید، حالا کمک کنید خوب نوکری کنم برای شما و مادر ۱۸ سالِه‌یتان؛ میخواهم بگویم سپاس که مرا بالا بردید و این بنده‌ی کوچک را عزت بخشیدید با نگاهِ‌پر مهرتان:)))) ‹شُکراً لَکَ یٰا‌مَولاي› [ بماندبرای آغاز نوکریِ مادر؛ ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ]
[ برایِ دعایِ آمدنت که شاید فراموشش کردیم؛‌ بوقتِ مناجات؛ ۲۳ آذر ۱۴۰۱ ] -العجل‌‌یاصاحبنا-
شعر چیست؟ روح است؛جان است؛دلیل حالِ خوب است . و اما ؟
زندگی این روزها خواهی نخواهی مشکل است دورماندن از سیاهی و تباهی مشکل است
پُرشده دنیای ما از ادعا، حرفِ دروغ پس دفاع ما ز جرمِ بی‌گناهی مشکل است ..
عقل ودل گاهی تبانی می‌کنند و گاه جنگ انتخابِ مطمئن در این دوراهی مشکل است؛
حال دل را از سکوتِ مبهمِ عاشق بپرس از درون‌ چاله، افتادن به چاهی مشکل است¡