بی محلی به علی سنّتِ بازار شده
نفسم′!
همنفست بیکس و بی یار شده:)′
*غمِ این بیت قابلیتِ مردن داره؛
-شما فرستادید:
سهم این قوم سکوت است کما فی السابق
آستین است به دندان که مبادا هق هق...
تک و تنها، تک و تنها چه کشیدهست علی
از سبک بودن تابوت خمیدهست علی
جان افلاک برون آمد و لرزید زمین
دستی از خاک برون آمد و لرزید زمین
علی از بدرقهی جان خودش بر میگشت
داشت از نیمهی پنهان خودش بر میگشت
آه، مولا چه کند در شب تدفین خودش
زیر لب مرثیه میخواند به تسکین خودش
زیر لب مرثیه دارد زفراتی زفرات بعد
زهرا چه حیاتی چه حیاتی چه حیات
میرود قصّه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصّه ورق میخورد آرام آرام
حمیدرضا برقعی
هدایت شده از نوای دل 🌱
تو پنهان کاری ای بانو زِ من هرگز نمی کردی
به جز امروز و آن روزی که گشتی پشتِ درپنهان
#معنیزنجانی
اونقدر غربت داره امشب برام؛
اونقدر غم داره برام؛
اونقدر غصه داره برام؛
که اصلا فقط میتونم سکوت کنم
در مقابل عظمتِ غمش(:′
-مسافرِمادر؛گمنام-
آمدی و مرا دعوت کردی که به دیدنت بیایم؛
مشکی بر تن میکنم و با غمی باعظمت به سویت میآیم .
تو را نمیبینم که تو را با چشم سر نمیتوان دید اما با چشم دل؟ چرا .
عزیزِ مسافر خوش آمدی′!
بگو که فرزندِ کدام مادری؟
برادرِ کدام خواهری؟
پدرِ کدام فرزندی؟
همسرِ کدام عاشقی؟
از حکایتِ غربتت نگو که من مینویسم شرح غربتت را؛
چه خوش هنگام آمدی گمنامِمادری،
شبِ فراقِ علی با فاطمه(:
شبِ بغضهای زینب(:
شبِ تنهاییِ گریههای حسن(:
شبِ بیتابیِ دلتنگیهای حسین(:
شبِ یتیمیِ یک امت′›
خوش آمدی مسافرِ قدخمیدهام′!
دیدهی پر نورت را به ما بینداز،
دستت را بر سرِ ما بکش،
دعایت را بدرقهی حالِ پریشانمان کن؛
سلاممان را به مادرِ گمنام مزار برسان(:′
دستِمارا برسان به وصال؛
همچون خودت′
خوش آمدی عزیزِجان .
#زینبِبهار
[ رزقِ شبِ شهادتِ مادر؛دیدارِ با مسافرِمادری؛بوقت ۵ دی ۱۴۰۱ ]