یسریاتون پیویم یه تبریکای قشنگی گفتین؛
که قول میدم تک تکش یادم بمونه:))))))
-
تولدتمبارك ان شاءالله جز بین الحرمین بین هیچ دوراهی ای گیر نکنی
_
چشمامو غرق اشک کرد؛
ممنونم:)
-
تو چه شبای قشنگی:) تولدت مبارک عزیز جان
_
کاش مقدرات این یکسالم نوشته بشه؛
در پایانش بنویسن:
هدیهی تولدش: شهادت:)
ممنونم که
-
تولدت مبارک ان شاءالله به حق امام حسینِ امام حسن تو بین الحرمین شهید شی
_
با اختلاف یکی از قشنگ ترین آرزو ها و دعاها(:♥️
-
برات درد انسان ساز میخوام.. برات غم زندگی بخش میخوام برات راهی رو میخوام مثل راه شهیده بنت الهدی و برات کربلای زینب ساز میخوام (: ♡
_
برات عمرِ با عزت میخوام که اینقدر قشنگ دعا کردی برام:)
-
تولدتکلیییمبارکنوکرارباب انشاءاللهقشنگترینشهادتقسمتتبشه یعنیگمنامی): تولدتکلیییمبارکجانا(:🤍
_
الهی خدا دعاهای شمارو در حقم مستجاب کنه:))))
-
به عنوان هدیه تولد هر وقت رفتم حرم انشاءالله قول یه زیارت امین الله رو بهت میدم کنار پنجره فولاد امام رضا(ع) با دورکعت نماز زیارت
_
من هیچی نمیتونم بگم؛
فقط الهی جزو لبخند های امام مهدی باشین:)
من زیارت امین الله خیلی دوستدارم؛
قشنگ ترین هدیهای بود که میتونستید بدین بهم
ممنونم
‹مـٰاهِ مَـڹ›
#قرار هفدهم 100 صلوات هدیه به دکتر شهیدِ چمران(:💛″
#قرار هجدهم
100 صلوات هدیه به شهید سید مرتضی آوینی (:💚″
‹مـٰاهِ مَـڹ›
-
-
عمیق باش، حتی اگر آهی:) .
-
دفترم را میبندم .
جوهرِ خودکار تمام شده و دفتر هم پر و پیمان است و حتی حاشیه هایش هم جایی برای نوشتن ندارند′!
نگاهی به جلد دفتر میکنم و با لبخندی مملو از بغض تمام خاطرات نوشته شده را مرور میکنم .
نگاهی به اطراف میکنم و ماندهام این دفتر را کجای خاطراتم بگذارم تا با گذشت زمان آسیب نبیند؟
بیخیال؛
نوشته ها همیشه میمانند؛
حتی وقتی آدم ها دیگر نیستند:)
دفتر و خودکاری میخرم و به خانهی افکارم می آیم ..
دفتر را باز میکنم و صفحهی اول را اینچنین مینویسم:
«به نام تو که همهی عمرم برایت صرف نشد خدای من″
و اما بعد؛
آغازِ داستانِ فلان سالگی:).»
و چه آغاز شیرینی که در مهمانیت هستم؛
هرکس به نوعی تبریک میگوید و من هاج و واج از گذشت زمان؛
گذشته ای بیاد نمیآورم و آینده برایم هیچ است .
قلب آدم موجود عجیبیست؛ بخاطر یک نفر به تکاپو میافتد برای زنده بودن و از یک نفر حذر میکند برای آرامشش .. و تو درست همان تکاپوی قلبی هنگامی که میبینمت:)′اینکه فراموش میشوم حتی در وجود خودم و تو به من حواست هست، آرامم میکند . بروی خودم نمیآورم چقدر دوستت دارم؛ اما تو بیش از من از این تپش های پر هیجان خبر داری . عزیزِ وجودِ من؛ ارزشمندی آدم ها به پول و ظاهر و حرف های دهن پر کنشان نیست، ارزشمندی آدم ها به هست و وجود و روح آسمانیشان است .. روز آغازِ فلان سالگی ام میشود چیزی که انتظارش را نداشتم اما رقم خورد؛ و تو در خوش رقم زدنِ آن چقدر نقش داشتی′! برای تویی که روحت من است و جسمت خودت؛ برای مهربانیات به هنگام خوشحال کردنِ من(:′ [ #زینبِبهار | حال و هوای روزی که یکسال بزرگتر شدم؛ برای بزرگیِ قلبِ مهربانت منِ عزیزم:)؛ بیستمین روز از فروردین 1402 ] پ.ن¹ بیاد ماندنی ترینهایم در فراموشی رقم خورد؛ پ.ن² شاید برای دو من یکی منَ و دیگر مَنِ تو:)