eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
533 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
یسریاتون پیویم یه تبریکای قشنگی گفتین؛ که قول میدم تک تکش یادم بمونه:))))))
- تولدت‌مبارك ان شاءالله جز بین الحرمین بین هیچ دوراهی ای گیر نکنی _ چشمامو غرق اشک کرد؛ ممنونم:)
- سلاممممممم هپی هپی ماه _ سلااااااامم آخه سپاس که بنده‌ی خدا:)
- تو چه شبای قشنگی:) تولدت مبارک عزیز جان _ کاش مقدرات این یکسالم نوشته بشه؛ در پایانش بنویسن: هدیه‌ی تولدش: شهادت:) ممنونم که
- تولدت مبارک ماه قشنگ؛ارزو دارم لبخندت یک لحظه از لبت پاک نشه!! _ (((:
- تولدت مبارک ان شاءالله به حق امام حسینِ امام حسن تو بین الحرمین شهید شی _ با اختلاف یکی از قشنگ ترین آرزو ها و دعاها(:♥️
- برات درد انسان ساز میخوام.. برات غم زندگی بخش میخوام برات راهی رو میخوام مثل راه شهیده بنت الهدی و برات کربلای زینب ساز میخوام (: ⁦♡⁩ _ برات عمرِ با عزت میخوام که اینقدر قشنگ دعا کردی برام:)
- تولدت‌کلییی‌مبارک‌نوکر‌ارباب‌ ان‌شاءالله‌قشنگ‌ترین‌شهادت‌قسمتت‌بشه‌ یعنی‌گمنامی): تولدت‌کلییی‌مبارک‌‌جانا(:🤍 _ الهی خدا دعاهای شمارو در حقم مستجاب کنه:))))
- به عنوان هدیه تولد هر وقت رفتم حرم انشاءالله قول یه زیارت امین الله رو بهت میدم کنار پنجره فولاد امام رضا(ع) با دورکعت نماز زیارت _ من هیچی نمیتونم بگم؛ فقط الهی جزو لبخند های امام مهدی باشین:) من زیارت امین الله خیلی دوستدارم؛ قشنگ ترین هدیه‌ای بود که میتونستید بدین بهم ممنونم
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
-
- عمیق باش، حتی اگر آهی:) . - دفترم را می‌بندم . جوهرِ خودکار تمام شده و دفتر هم پر و پیمان است و حتی حاشیه هایش هم جایی برای نوشتن ندارند′! نگاهی به جلد دفتر می‌کنم و با لبخندی مملو از بغض تمام خاطرات نوشته شده را مرور می‌کنم . نگاهی به اطراف می‌کنم و مانده‌ام این دفتر را کجای خاطراتم بگذارم تا با گذشت زمان آسیب نبیند؟ بی‌خیال؛ نوشته ها همیشه می‌مانند؛ حتی وقتی آدم ها دیگر نیستند:) دفتر و خودکاری میخرم و به خانه‌ی افکارم می آیم .. دفتر را باز می‌کنم و صفحه‌ی اول را اینچنین می‌نویسم: «به نام‌ تو که همه‌ی عمرم برایت صرف نشد خدای من″ و اما بعد؛ آغازِ داستانِ فلان سالگی:).» و چه آغاز شیرینی که در مهمانیت هستم؛ هرکس به نوعی تبریک می‌گوید و من هاج و واج از گذشت زمان؛ گذشته ‌ای بیاد نمی‌آورم و آینده برایم هیچ است .
قلب آدم موجود عجیبیست؛
بخاطر یک نفر به تکاپو می‌افتد برای زنده بودن و از یک نفر حذر می‌کند برای آرامشش ..
و تو درست همان تکاپوی قلبی هنگامی که میبینمت:)′
اینکه فراموش می‌شوم حتی در وجود خودم و تو به من حواست هست، آرامم می‌کند . بروی خودم نمی‌آورم چقدر دوستت دارم؛ اما تو بیش از من از این تپش های پر هیجان خبر داری . عزیزِ وجودِ من؛ ارزشمندی آدم ها به پول و ظاهر و حرف های دهن پر کنشان نیست، ارزشمندی آدم ها به هست و وجود و روح آسمانی‌شان است .. روز آغازِ فلان سالگی ام میشود چیزی که انتظارش را نداشتم اما رقم خورد؛ و تو در خوش رقم زدنِ آن چقدر نقش داشتی′! برای تویی که روحت من است و جسمت خودت؛ برای مهربانی‌ات به هنگام خوشحال کردنِ من(:′ [ | حال و هوای روزی که یکسال بزرگ‌تر شدم؛ برای بزرگیِ قلبِ مهربانت منِ عزیزم:)؛ بیستمین روز از فروردین 1402 ] پ.ن¹ بیاد ماندنی ترین‌هایم در فراموشی رقم خورد؛ پ.ن² شاید برای دو من یکی منَ و دیگر مَنِ تو:)