eitaa logo
محله ی امین آباد🇮🇷
104 دنبال‌کننده
13هزار عکس
11.9هزار ویدیو
283 فایل
همه باهم برای بیداری اسلامی تاظهور... بروز ترین اخبار روشنگری را دراین کانال جستجو کنید... ادمین ا: 👇🏻👇🏻👇🏻 @Negar_1391 ادمین۲:👇🏻👇🏻👇🏻 @Bahman9
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🍃 ﷽ 🍃🌷🍃 🍃 بصائر علوی 🍃؛ در کلام 🍃 💌 سه جبهه دشمن که در زمان در مقابل مولا صف آرایی کردند را در از زبان مولا بهتر بشناسیم⬇️⬇️ ⏪ آگاه باشيد! ➖خداوند مرا به جنگ با سركشان تجاوز كار، ➖پيمان شكنان ➖و فساد كنندگان در زمين فرمان داد. ⬅️با ناكثان پيمان شكن جنگيدم، ⬅️ و با قاسطين تجاوز كار جهاد كردم، ⬅️ و مارقين خارج شده از دين را خوار و زبون ساختم، ⏪و رهبر خوارج (شيطان ردهه) بانگ صاعقه ای قلبش را به تپش آورد و سينه اش را لرزاند و كارش را ساخت. حال تنها اندكی از سركشان و ستمگران باقی ماندند، ✅ كه اگر خداوند مرا باقی گذارد با حمله ديگری نابودشان خواهم كرد، و حكومت حق را در سراسر كشور اسلامی پايدار خواهم كرد، جز مناطق پراكنده و دور دست 🔰 امام علي(ع) از اين مجموعه به عنوان حزب شيطان تعبير مي كند و در مي فرمايد: «الا و ان الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله آگاه باشيد شيطان حزب خويش را گرد آورده و سواران و پيادگان لشكر خويش را فراخوانده است .» ✅ ادامه دارد... ✅ تدوین: مرتضوی نژاد ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @Mahaleh_enghelabi
🍃🕊🍃🕊🍃🕊 ﷽ « عشق در یک نگا» 💕 همینطور که میگشتم چشمم افتاد به یه نفر که چپیه روی سرش بود و به خاک سجده کرده بود و گریه میکرد صداشو واضح نمیشنیدم که داشت چی زمزمه میکرد خواستم جلو تر برم که خانم موسوی : نرگس ،اینجا چیکار میکنی یه دفعه اون اقا بلند شد و روش رو کرد سمت ما - ببخشید خوابم نبرد اومدم بیرون خانم موسوی: ببخشید آقای زمانی ،حواسم نبود کی خانم اصغری اومدن بیرون اقای زمانی یه نگاهی به من کرد: اشکالی نداره خانم موسوی: بریم نرگس - چشم تا برسیم به چادر خانم موسوی هیچی نگفت داخل چادر شدیم و هیچ کس بیدار نبود رفتم کنار زهرا دراز کشیدم ولی اصلا خوابم نبرد فکرم همش در گیر خوابم و اون اقا بود از ترس خانم موسوی ،نمیتونستم تکون بخورم 🙈 با شنیدن صدای اذان زهرا رو صدا زدم - زهرا ،زهرا پاشو اذانه ( چشماشو نیمه باز کرد): چه عجب بیداری تو؟ - خوابم نبرد ،پاشو بریم نماز زهرا: باشه رفتیم نمازمونو خوندیم بعد از نماز صبح حرکت کردیم سمت تهران چپیه ای که دور گردنم بود و گذاشتم روی صورتمو چشمامو بستم زهرا: نرگس جان چیزی شده؟ - نه خواهری دیشب خوب نخوابیدم ،بخوابم بهتر میشم سرمو تکیه دادم به شیشه و خوابم برد نزدیکای ظهر واسه نماز و ناهار ماشین وایستاد منم رفتم نمازمو خوندم و برگشتم سمت ماشین که چشمم به اون اقا افتاد کنار اتوبوس ایستاده بود داشت باگوشیش صحبت میکرد رفتم کمی نزدیکتر آقای زمانی: چشم مادر من ،مواظب هستم ،الانم اگه کاری ندارین من برم نماز و ناهار ،قربونتون برم به بابا سلام برسون یاعلی حرفاش که تمام شد روش و برگردوند چشمامون برای چند لحظه به هم افتاد و سرمونو انداختیم پایین از کنارش رد شدم و آروم سلام کردم آقای زمانی: علیک السلام از اتوبوس داشتم بالا میرفتم آقای زمانی: ببخشید شما ناهار نمیخورین؟ - نه ،من کلن غذای بین راهی و دوست ندارم زمانی: اینجوری که ضعف میکنین - نه خوبم ،مشکلی پیش نمیاد زمانی: باشه ،یا علی - ببخشید ،یه سوالی داشتم زمانی: بفرمایید ؟ - ممممم ،هیچی چیزه مهمی نبود ،شرمنده یاعلی @Mahaleh_enghelabi
35.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 📍ویژه برنامه ساعت صفر 🍃🌹🍃 📍آیا ایران توانایی ادامه جنگ را دارد؟ 📍چرا عراقچی با تروئیکای اروپایی دیدار کرد؟ 🍃🌹🍃 | / •••••~♡☫🇮🇷 ☫♡~••••• 🆔❣ ╰┈➤@samen_esf1399