eitaa logo
محله ی امین آباد🇮🇷
126 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
10.9هزار ویدیو
210 فایل
همه باهم برای بیداری اسلامی تاظهور... بروز ترین اخبار روشنگری را دراین کانال جستجو کنید... ادمین ا: 👇🏻👇🏻👇🏻 @Negar_1391 ادمین۲:👇🏻👇🏻👇🏻 @Bahman9
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️💙❄️💙❄️💙❄️💙 💙❄️💙❄️💙❄️ ❄️💙❄️💙 💙❄️ ❄️ 💫﷽💫 💥 *دختر بسیجی* یادمه روز او لی که دیدمت بهم گفتی سعی کنم یاد بگیر م که عذز خواهی کنم ولی من هنوز یاد نگرفتم و نمی دونم چطور باید ازت معذرت بخوام! نمی دونم چطور باید ازت بخوام که برگرد ی و آرامشم رو بهم برگردونی! این روزا تنها زمانی آرومم که تو رو توی رویاهام و کنارم میبینم! ولی دیگه نمی تونم آرام! دیگه نمی تونم ادامه بدم! با صدایی که از شدت بغض به لرزش در اومده بود ادامه دادم: دیگه نمیتونم بدون تو ادامه بدم! دیگه نمی تونم تو ی رویا تو رو ببینم و با رویاهام زند گی کنم! شاید فکر کنی من خیلی پرروئم و باید بگم درست فکر کردی و با پررویی تمام ازت می خوام برگردی! خواهش می کنم آرام......... خواهش می کنم یه بار دیگه بهم اعتماد کن و بزار خودم رو بهت ثابت کنم! اینجا نه تنها من که مامان و بابا و آیدا و آوا و حتی مرسانا هم منتظر تو هستن! آرام! از دست دادنت خیلی سخت تر از به دست آوردنت بود! خیلی! ولی من..... با قطع شدن ناگهانی تماس و پیچیدن صدا ی بوق توی گوشم حرفم رو نیمه تموم رها کردم و بعد ده دقیقه که آروم تر شده بودم برای اینکه بفهمم حرفام تاثیری داشته یا نه با آرزو تماس گرفتم که زود جواب داد و گفت : من همین الان جلو ی در اتاقشم و می خوام وارد اتاق بشم. _باشه پس تماس رو قطع نکن! آرزو چیز ی نگفت و بعد شنیدن صدای باز شدن در صدای عصبی آرام رو شنیدم که گفت: آرزو! م یخوام تنها باشم. آرزو با صدای نگرانی پر سید : آرام! حالت خوبه؟! صدای آرام رو شنیدم که سرش داد زد:مگه کری ؟ نمی شنوی که میگم می خوام تنها باشم! برو بیرون! تما س قطع شد و لحظه ای بعد آرزو خودش بهم پیام داد : پایین تختش نشسته بود و اشک می ریخت! از چهره اش که معلوم نیست تصمیمش عوض شده یا نه! برا ش نوشتم: مهمونا ساعت چند میان؟ جواب داد:هشت! دیگه چیزی براش ننوشتم و تا ساعت هفت و نیم که از خونه بیرون زدم تو ی اتاق رژه رفتم و دعا کردم که آرام نظرش عوض شده و فکر ازدواج با پسر حاجی رو از سرش بیرو ن کرده باشه! ⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸