❄️💙❄️💙❄️💙❄️💙
💙❄️💙❄️💙❄️
❄️💙❄️💙
💙❄️
❄️
💫﷽💫
💥#پارت_دویست_و_بیست_و_چهار
*دختر بسیجی*
این رو به این خاطر میگم چون که خودم شنیدم که توی خواب حرف می زد و می گفت : بیشتر از زخم زبونای اطرافیان دور ی شماست که عذابش میده.
او از وقتی شنید ه اوضاع شرکت مثل قبل شده کلا یه جور دیگه ای رفتار میکنه دیگه نه ناراحته و نه خوشحال! بیشتر توی فکر و خیالات خودشه!
دستم رو دور فرمون محکم کردم و غریدم: همه اش تقصیر منه. .....
عصبی دستام رو به صورتم کشیدم که آرزو گفت : به نظر من هنوز هم دیر نشده و
اگه شما بخواین می تونین دوباره با هم با شین.
_برای همین اومدم اینجا که بهت بگم برا ی برگردوندن آرام به کمکت نیاز دارم.
_من هر کار که بتونم انجام می دم ولی بیشتر ش بستگی به خودتون داره.
ما شین رو روشن و برا ی رسوندن آرزو حرکت کردم و در همون حال پر سیدم :
_چرا گو شیش خاموشه؟!
_دکترش گفته باید از هر چیزی که او رو یاد شما می اندازه دور کنیم بر ای همین
هم مامان گو شیش رو ازش گرفته و یه گو شی دیگه با سیم کارت جدید بهش
داده. من شمار ه اش رو براتون میفرستم.
دیگه چیزی نپر سیدم و بعد پیاده شدن آرزو جلو ی در خونه شون به سمت خونه
حرکت کردم.
تو ی اتاقم و ر وی لبه ی تخت نشسته بودم و تلفنی با آرزو حرف میزدم و ازش
درمورد اینک ه الان آرام کجاست و چیکار می کنه می پر سیدم که با شنید ه شدن
صدای در اتاقش گفت : فکر کنم آرام پشت دره، من بعدا باهاتون تماس می گیرم.
_قطع نکنی ها! گو شیت رو بزار روی اسپیکر می خوام صداش رو بشنوم.
چیزی نگفت و من از صدای باز و بسته شدن در فهمیدم گو شی رو رو ی بلند گو
گذاشته.
بی صبرانه منتظر شنید ن صدای آرام بودم و قلبم هم با بی قرار ی محکم به قفسه ی سینه ام میکوبید!
صدا ش رو شنیدم که به آرزو گفت:آرزو تو یه ساعته اینجا چیکار می کنی ؟
آرزو که صداش رو از نزدیک تر می شنیدم به جای جواب دادن گفت :آرام میگم موی کوتاه و مدل پر و فرق کج هم بهت میا د ها!
آرام : آرزو تو حالت خوبه؟ سه ماهه که موها ی من این مدلیه ها!
آرزو : چیز ه!.... آخه الان باز گذاشتیشون اینه که میگم بیشتر بهت میاد.
آرام : نه! مثل اینکه تو واقعا یه چیزیت میشه؟
آرزو رو به آرام که حالا صداش خیلی نزدیک تر شده بود گفت : آرام تو خسته نشدی بس که رو ی تخت دمر دراز کشیدی و به سقف بیچاره زل زدی!
⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸