💠 وظیفه بندگان درعصرغیبت امام زمان ﴿عجل الله فرجه﴾ 💚💚
🌺دعا به درگاه الهی برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت ﴿علیه السلام﴾ :
⚜️اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم ⚜️
خدایابرمن بیامرزگناهانی راکه مایه نزول نقمت هستند.
🍃غافل تویکی لحظه ازآن شاه نباشی
🍃شایدکه نگاهی کندآگاه نباشی
📌بدون تردید فراموش کردن یادامام وغفلت نمودن ازآن جناب، نقمت و بلای بزرگی است که نقمتهای دنیاوآخرت برآن مترتب میگردد.
♦️پس ازخدابخواهیم ماراازگناهانی که مایه دچارشدن به فراموشی یادامام میشود مصون ومحفوظ بدارد.
📚مکیال المکارم ج۲
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
#دم_اذانے...
🌱وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
🔹و بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدنى است
📚سوره مبارکه اسراء/ آیه ۸۱
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#نکات_ناب_مهدویت 🔹مدت عمر من و شما طولانی نیست... در همین زمان کوتاه #ثبت_نام می کنند برای #یاری ح
#نکات_ناب_مهدویت
عزیزان تلاشتان این باشد که #محبت حضرت را به دلها وارد کنید...
بنای کار خود را بر این قرار دهید...
در هر مجلسی نشسته اید #ذکری از امام زمان عج کنید و برای ایشان #دعا کنید...
یادی از آن بزرگوار کنید...
#کتابهایی که در مورد حضرت هست را بخوانید...
این کارها دل شما را به حضرت با محبت تر می کند...
حضرت جوانمرد است،آقاست، بزرگوار است...
وقتی ببیند شخصی پشت سر ایشان این طور دعا می کند...
آیا می گذارد آن شخص در گره و مشکل بماند؟!
#محال است...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
🌻🌺🌻🌸🌻🌼🌻🌺🌻🌸🌻🌼
🌻
🌻
#سلام_امام_زمانم
بی تو من چیستم؟
ابر اندوه
بی تو سرگردان تر از پژواکم در کوه
بی تو اشکم
دردم
آهم
آشیان برده ز یاد
نتپد دیگر در سینه من دل با شوق
🤲#اللهم_عجِّل_لِوَلیک_الفَرَج 🌸
#بنیادمهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ
#امام_زمانیام🌿
💠خرج خدا و امام زمان نشوی،خرج شیطان میشوی...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
#دم_اذانے...
بیا و دعا کن براے من....
تا این جوانے، مرا بہ بازے نگیرد...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#داستان_مذهبی داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار #قسمت_چهل_و_یکم الله هنو
#داستان_مذهبی
داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار
#قسمت_چهل_و_دوم
تنهایی
چشمهای ملکه اشتیاق گفتن داشت، پای صحبتش نشستم. ملکه گفت و گفت. هنوز در خانه باغ سیر میکرد. کودکی اش را در آنجا گذاشته بود و هنوز به دنبال کودک بازیگوش و سر به هوایی میگشت که جوانی اش را به بند کشیده بود. اغلب در خانه باغ تنها بود و خان هفته ای یکبار به او سر میزد. تمام سرگرمی سامره پسرش بود؛ سلیم پسر درشت و زیبایی بود و صابر خان علاقه ی خاصی به او داشت.
در باغ چندین خانواده ساکن بودند که خانه های آنها از خانه باغ سامره خیلی فاصله داشت و محقّر و ساده بود. خانه باغ سامره در منظر آنها، خانه ی رویایی بود که هر کسی آرزوی داشتن آنرا داشت. مردان ساکن در باغ، روزها بر روی زمین خان کار میکردند و شبها فقط برای خواب به آن باغ میآمدند و زن و بچه هایشان در خود باغ کار میکردند و کل سال مشغول بودند. چند خدمتکار هم دائم مراقب سامره و سلیم بودند. سامره کنیزی داشت که با پسر کوچکش همیشه در خدمت سامره بودند و شبها را هم در یکی از اتاقهای خانه باغ میخوابیدند. شوهر کنیز سامره در یک حادثه از دنیا رفته بود. به جز روزهایی که میهمانیها و دورهمی های خان و دوستانش در آن باغ برگزار میشد، اغلب اوقات باغ خلوت بود. سامره جز آشپزی برای خودش و سلیم کار دیگری نداشت و گاهی برای سرگرمی خیاطی میکرد.
از گوشه و کنار اخبار ضد و نقیضی به سامره میرسید که خان با همسر اولش بر سر مِلک و املاک پدربزرگ اختلاف دارند. عموی خان تازه مرده بود و پای ارث و میراث پدربزرگ که سالها به واسطه قدرت عمو دست نخورده باقی مانده بود، به میان آمده بود. عموزاده ها بر سر تقسیم اموال پدر بزرگ اختلاف داشتند و همسر بزرگ خان، طرف برادران خودش را گرفته بود. خان گرفتاریهای زیادی داشت و گاه ماهها به خانه باغ نمیآمد و وقتی میآمد چنان آشفته و سردرگم بود که با کسی حرف نمیزد.
سامره روز به روز تنها و تنهاتر میشد و با وجودیکه فرزند دومش را باردار بود، پایه های زندگی اش را سست و در حال ریزش میدید. مدتها بود که پدر و خواهر و برادرانش را ندیده بود و مادرش هم دیگر کمتر به دیدن او می آمد.
ادامه دارد...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr