#سلام_امام_زمانم 💚
ای راز نگه دارِ دل زار کجایی؟
ای برق مناجاتِ شبِ تار کجایی؟
صحرای غمت پر شده از قافله ی عشق
ای قافله را قافله سالار کجایی؟
فرج مولا صلواتـــــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است...🤲
💠 امام زمان ارباب ماست...
📌آخرین فرمایشات حضرت آیت الله ناصری پیرامون امام زمان ارواحنافداه و فرج حضرت
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
📚#معرفی_کتاب
کتاب تأملیدرنشانههایحتمیظهور
درباره نشانههای ظهور کتابهای بسیاری نوشته شده است و مجموعههای بزرگ و کوچکی از روایات علائمظهور گردآوری شده است. اما آن چه در این میان کمتر بدان پرداخته شده و خلاء آن هنوز احساس میشود بررسی سندی و دلالی و تحلیل این روایت است و امروزه با گسترش دامنه فعالیت مدعیانی که گهگاه از گوشه و کنار سر بلند کرده و به ادعای پیشگویی و نزدیک بودن ظهور و یا تحقق فلان نشانه ظهور و دعاوی دیگر جمعی را به خود میخوانند و باعث ایجاد اشتهای کاذب و در نهایت سرخوردگی و یاس میشوند ضرورت نگاه عالمانه به روایات علائم ظهور و نیز جداسازی روایات معتبر از غیر معتبر بیش از پیش احساس میشود.
🖊نویسنده:#نصرتالله_آیتی
🔹قطع: رقعی
🔹نوع جلد: شومیز
🔹تعداد صفحات: ۲۷۲
🔹موضوع:اخرالزمان
🔹علاقمندان میتوانند برای تهیه این کتاب با شماره تلفن ۰۹۱۳۸۷۶۰۹۱۸ تماس بگیرند.
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
#دم_اذانے...
⚜️یقیناً نماز انسان را از زشتے ها و منکر باز مے دارم.
📚سوره ی عنکبوت آیه ۴۵
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#نکات_ناب_مهدویت عزیزان تلاشتان این باشد که #محبت حضرت را به دلها وارد کنید... بنای کار خود را بر
#نکات_ناب_مهدویت
✅ یکی از وظایف مهم ما #یاری امامِ معصوم است...
هر کس بگردد در زندگی اش ببیند آن محوری که می تواند امامش را یاری کند چیست؟
یکی می تواند حرف بزند...
یکی می تواند پول بدهد...
یکی می تواند با قلمش کاری کند...
یکی می تواند با نصب یک پرچم در کوچه...
◼️هر کداممان راههای #نصرت_امام را در زندگیِ مان بیابیم...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#داستان_مذهبی داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار #قسمت_چهل_و_چهارم بازگشت
#داستان_مذهبی
داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار
#قسمت_چهل_و_پنجم
شادمانه
بعد از نماز، سفره های افطار به سرعت باز شد. من قابلمه ام را زودتر از همه در آشپزخانه گرم کردم و با فلاسک پر از چای برگشتم. ملکه گرسنه بود، اول خیلی سریع برای ملکه غذا ریختم و وقتی خیالم از طرف او راحت شد، از لوبیا پلو به اطرافیان هم دادم و خودم هم سریع دست به کار شدم. چقدر سخت است که فقط دستِ بگیر داشته باشی و چقدر لذت بخش که دستِ بده پیدا کنی! خواهرم دستم را باز کرده بود و رویم را سفید!
گرسنه بودم. گویی جای من و ملکه عوض شده بود، ملکه آرام غذا میخورد و من با ولع زیاد غذا را تند تند می بلعیدم. همیشه وقتی کسی را منع کرده باشی باید به انتظار همان سرنوشت بنشینی! از خوردن لوبیا پلو سیر نمیشدم. دست پخت خواهرم عالی بود. هر وقت غذای او را میخوردم، احساس میکردم در یک رستوران گران قیمت غذا میخورم.
دور و بری های ما هندوانه داشتند و نیازی به تعارف هندوانه نبود، اما هندوانه ی ما از بقیه ی هندوانه ها قرمزتر و آبدارتر بود. من و ملکه از این موضوع آنقدر خوشحال بودیم که انگار برنده بزرگترین جایزه ی دنیا بوده ایم. با لذت تمام و با خوشحالی هندوانه را خوردیم. صدای هُرت هُرت کردن هر دوی ما و مسابقه ای که برای زودتر خوردن گذاشته بودیم، جالب بود. من به گَرد پای ملکه هم نمیرسیدم؛ انگار من و سامره مسابقه خوردن گذاشته بودیم، سامره چابکتر و زبل تر از من بود!
انگار نه انگار که تا چند ساعت قبل داشتیم از غصه میمردیم. مرز غصه ها و خوشی ها چنان در هم تنیده بود که قابل تشخیص نبود. ملکه بعد از آن مسابقه ی فرح بخش دراز کشید و صدای خُر و پُفُش خیال مرا راحت کرد. من هم نیاز به استراحت داشتم. سفره را جمع کردم و ظرفهای نشُسته را در گوشه ای گذاشتم و دراز کشیدم. نفهمیدم کی خوابم برد!
ادامه دارد...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
#سهشنبههایجمکرانی
🌱سهشنبهها و
دلم جمکرانی از احساس....
🌱سه شنبه ها و
نسیمی پـراز شمیم یاس...
🌱چکیده اشک فراقت به
روی گونه ی من...
🌱چه قیمتی شده اشکم،
شبیه یک الماس...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr