اون روزی که سحرش میای.mp3
1.62M
🔊 #صوت_مهدوی ؛ #مولودی
👤 حاجمهدی #رسولی
❤️ بیا امام مهربون
یاصاحبالزمون...
🌸 ویژهٔ #نیمه_شعبان
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
🖼 #عکس_نوشته
👤 آیتالله #بهجت
☀️ کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا
و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند
نه برای برآوردن حاجات شخصی خود.
📚 در محضر بهجت، ج۲،ص۱۸۷
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
🗂 #آرشیو فایل زیپ #صوت_مهدوی
🎧 ۱۰۰ عدد صوت با موضوع #سرود و نوای مهدوی
🗓 مناسب ایام دهه مهدویت و #نیمه_شعبان
📎 حجم فایل: MB ۳۸۸
📥 دانلود مستقیم فایل از سایت
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ ؛ #استوری
👤 استاد #رحیم_پور ازغدی
☀️ امام زمان منتظر ماست...
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
🛑 جنایات بی وقفه اسرائیل . . .
📸 تصاویری از کودکان به خاک و خون کشیده شده فلسطینی در حملات امروز اسرائیل به غزه
🔸ای شکنندۀ گردههای بزرگ ظلم
بیا...
📣 #اخبار ؛ #دشمن_شناسی
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
مهدیاران | mahdiaran
❓ #کجای_قصهی_ظهوری؟! 3⃣1⃣ قسمت سیزدهم 🔇 حس دوگانهای دارم. موندم خوشحال باشم یا غصه بخورم! از ای
❓#کجای_قصهی_ظهوری ؟!
4⃣1⃣ قسمت چهاردهم
🧶 مثل کلاف سردرگمی میمونم که لحظه به لحظه توی خودش فرو میره. یه عمر واسه این و اون حرف از انتظار زده بودم و حالا خودم نشسته بودم پای شهدای گمنام شهرم که حتی اسمشون رو نمیدونم، اما حرفاشون بدجور منو بهم ریخته. اشک از چشام نمنم میباره و یه گوشه از سنگ قبر رو خیس میکنه.
دوست دارم فقط بشنوم. کلمات با ضربآهنگ اشکام انگار شنیده میشن، مثل قطرات بارون پاییزی...
🌷 اول حمید پا میشه، بعدش من. لحظهٔ آخری به اون جوون میگم: رفقاتون همه شهید شدن؟
میگه: نه! خیلیا توی صف انتظارن، اما ما منتظرشون میمونیم، اینا نشونه دارن. به قول حاج قاسم، شرط شهید شدن، شهید بودنه. میوهات برسه، میچیننت، تلاش کن برسی رفیق! اشک معجزه میکنه. یادته راز این اشک رو معاون علی آقا به علی چیتسازان هم گفت، اگه می خوای جا نمونی، گمنام باش و فقط برای خدا کار کن.
🪽 راه افتادیم. حمید راحت قدم برمیداره، سبکبال و رها، اما من بدجور سنگینم، انگار پاهامو به زمین دوختن.
بهش میگم: آقا حمید، بدجور توی دوراهی موندم. نه راه پیش دارم، نه راه پس!
سرعتشو کم کرد و به بهونه جواب دادن به من، چند قدم راه رفته رو برگشت. نگام کرد. میدونستم ذهنمو میخونه، اما دوست داشتم خودم بهش بگم.
🗻 با غصه گفتم: سالها از وظایف منتظران خوندم و برای خودم و دیگرون هم گفتم، اما با این دقت که میبینم، مو رو از ماست میکشن بیرون. ترس برم داشته که نکنه دارم درجا میزنم! اصلاً وقتی اینقدر انتظار سخته، پس بذار بیخیال بشم که لااقل بهم نگن ادعای منتظر رو داری درمیاری!
خندید و کنارم ایستاد. چشم دوخت به افق و غروب دلگیر شهر و با طمأنینه گفت: سید، میدونی انتظار بالاترین قلهای هست که تموم انبیا و صلحا در طول تاريخ، آرزو داشتن توی این عصر آخرالزمانی جای من و تو باشن و به این مقام بینهایت بزرگ منتظر برسن.
🔆 انتظار اونقدر اجر و قرب داره که اجر پنجاه شهید رو بهش دادن و کلی حدیث داریم که شنیدنش آدم رو به وجد میاره. رسیدن به این قله رفیع، اراده و ایمان قوی و توکل بر خدا و عنایت اهلبیت رو میخواد. حیفه جزء یاران امام حسین توی قصه کربلا نباشی، قصه، همون قصه کربلاست. کنارکشیدن و بیخیال شدن، یعنی توی لشکر دشمن رفتن. برای همین توی این عمر کوتاه دنیا میشه یه تجارت بزرگ و ماندگار کرد. اونم تلاش برای تمدنسازی و پای انقلاب موندن و گوش به حرف نایب امام زمان، رهبر عزیز سپردنه که داره انقلاب رو به سرمنزل مقصود میرسونه.
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
@Mahdiaran
۲۸ بهمن ۱۴۰۲