eitaa logo
مهدیاران | mahdiaran
33.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3هزار ویدیو
703 فایل
واحد مهدویت موسسه مصاف (مهدیاران) بزرگترین کانال تخصصی مهدویت کشور باتولید بیش از ۶۰۰۰ محتوای مهدوی 📱آدرس مهدیاران در دیگر پیام‌رسان‌ها↶ zil.ink/mahdiaran 👤ادمین↶ my.masaf.ir/r/eitaa شماره‌کارت جهت کمک به امورات مهدوی↶ 5041721112169249 ✅ کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 مسیر امام زمان... 🔹 سفر دومم پارسال بود. تو این سفر، توی خونهٔ وقفی یکی از عراقی‌های ساکن ایران، با دختری پرانرژی و خوش‌مشرب اما پر از حسرت، آشنا شدم. مینا سال‌ها در چارچوب‌های افراطی عقاید پدرش، که هوادار فرقهٔ صادق شیرازی بود، از حقوق زیادی محروم شده بود. همراه خانواده‌اش به کربلا اومده بود اما بر خلاف بقیهٔ زنان و دختران، حتی برای زیارت [حتی با گروه]، حق خروج از خونهٔ وقفی رو نداشت؛ مگر پوشیه‌زده و همراه پدرش که خادم موکب و همیشه گرفتار بود. یعنی عملاً توی خونه‌ای در کربلا حبس شده بود. عکس‌های تولد دوستش رو نشونم داد. با حسرت گفت: «ببین اون الآن کجاست و من الآن کجام؟» گفتم: «تو بهترین جای دنیایی.» حرفم رو باور نداشت؛ برای همین تلخندی زد و به چت کردن ادامه داد. حالش رو می‌فهمیدم. دنیا و امام زمان تحریف شدهٔ فرقه‌ها و مشایخشان آرامش‌گر نیست. 🔅 توی این سفر برای ظهور امام زمان و برپایی هر چه زودتر حکومت سراسر عدل و آرامش حضرت، زیاد دعا کنید. آدم‌های زیادی نه فقط تو دنیا که توی ایران وجود دارند که ناخواسته اسیر عقاید باطل و باید و نبایدهای افراطی و حتی فراتر از حکم دین هستند. نسخه‌های جعلی دین‌داری که توسط سرکرده‌های فرقه‌ها تجویز شده. شاید باورتون نشه اما آرامش و آزادی معمول ما، واسه یک عده حسرت و آرزو محسوب می‌شه. الحمدلله که زیر سایهٔ ولایت فقیه و در مسیر امام زمانیم. 📖 ۲ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 همدلی در اربعین ✈️ پرواز برگشت سفر دومم، سحر بود. بعد از مشورت با همراهانم، تصمیم گرفتیم شب، چند ساعتی رو در صحن حضرت زهرا بمونیم و یک ساعت پیش از پرواز به فرودگاه بریم. صحن، فرش نشده بود و کولرها با قدرت کار می‌کردند و داشتن پتو چه به عنوان زیرانداز و چه روانداز ضروری بود. 🔅 بعضی‌ها چند تا پتو برداشته بودن؛ حتی به عنوان بالش و بعضی‌ها حتی یک پتو به عنوان زیرانداز هم نداشتند. هر از گاهی بین تازه‌واردین خسته و افرادی که پتوی اضافه برداشته بودن، بحث و جدل پیش می‌اومد و گاهی کار به نفرین و ناسزا می‌رسید. دلم گرفت. با خودم گفتم امام برای ظهورش از ما همدلی می‌خواد و ما هنوز درگیر بی‌انصافی و خودخواهی‌های خودمانیم؛ حتی توی حرم و در محضر پدرمون امیرالمؤمنین. 🚩 حرف آخر! اربعین رو به چشم یک سفر زیارتی مثل بقیهٔ سفرهای زیارتی نگاه نکنید. پیاده‌روی اربعین فرصت همراهی و یاری امام زمانه. اولین شرط همراهی امام زمان، رضایت حضرت از ماست. یکی از عوامل مهم رضایت حضرت هم، همدلی ما با همدیگه و عبور از فردیّت و خودخواهی و رسیدن به زندگی جمعی همدلانه برای زمینه‌سازی ظهوره. راستی، اگه توفیق حضور در این سفر پربرکت رو داشتید، نایب‌الزیارهٔ خادمین خودتون در مهدیاران هم باشید. 📖 ۳ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 تصمیم جدی... 🚈 اولین باری که تصمیم جدی گرفتم که در پیاده‌روی اربعین شرکت کنم رو خوب یادمه. با دو تا از دوستام، با هم قرار گذاشتیم تا خونواده‌هامون رو راضی کنیم که با قطار بریم کرمانشاه و بعد مثل بقیه، از مرز رد بشیم و پیاده بریم کربلا. اما همین که بسم‌الله گفتیم و موضوع رو مطرح کردیم، مشکلات شروع شد. اول پدر من راضی نمی‌شد. بعد شوهر دوستم مخالفت کرد. در نهایت برای دوست دیگه‌مون هم مشکلی پیش اومد و برنامه‌مون رسماً کنسل شد. 📿 کارمون شده بود اشک و توسل به اهل‌بیت و جست‌وجو برای پیدا کردن کاروان مطمئن. تا اینکه دو هفته مونده به اربعین، امام زمان جواز زیارت هر سه‌ تامون رو امضا کرد. دوست متأهلم با همسرش راهی کربلا شد. دومین دوستم با کاروان دانشجویان همراه شد و من به عنوان خادم موکب یک مؤسسهٔ مهدوی، راهی پیاده‌روی اربعین شدم. جالب اینجاست که هر سه‌مون به بهتر بودن مسیری که خدا و اهل‌بیت واسمون انتخاب کردن، معتقد و معترفیم. سفر دومم هم به همین صورت؛ یعنی خیلی متفاوت از برنامه‌ریزی اولیهٔ خودم جور شد. 🚩 همهٔ اینا رو گفتم تا بگم تجربهٔ دو سفر اربعین، به من ثابت کرده که وظیفهٔ ما تو این سفر، فقط توکل و توسل و اقدامه. انتخاب مسیر و زمان حرکت و همراه این سفر، به عنایت و صلاحدید امام حسین و امام زمان بستگی داره. شاید همون‌جوری بشه که خودمون برنامه‌ریزی می‌کنیم، شایدم جوری دیگه. پس اگه به هر دلیلی برنامه‌تون اونجوری که می‌خواستین نشد و تغییر کرد، آشفته و شاکی نشید. ایمان داشته باشید که امام زمان، صلاح ما رو بهتر از خودمون می‌دونه. 📖 ۴ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 محرم و نامحرم... 🔸 شب جمعه‌ و یک هفته مونده به اربعین بود. همگی دلمون زیارت می‌خواست. به خصوص که موکب هنوز چندان شلوغ نبود. برای همین آنقدر بر خواسته‌مون اصرار کردیم که سرپرست کاروان راضی شد. حدود ساعت ۱۰ شب، دَه دوازده خانم جوون با یکی از آقایون، راهی کربلا شدیم. بین‌الحرمین غلغله بود. جمعیت مثل ایام حج، به هم فشرده و بی‌نظم بود. با این حال، دلمون نیومد برگردیم. بسم‌الله گفتیم و وارد مسیر شدیم اما میونهٔ راه، بدون مَحرم میون اون همه نامَحرم، گیر افتادیم. با سختی و عذاب و با رد شدن از بین مردان نامحرم [گاه با شونه‌به‌شونه شدن با آنها]، به حرم رسیدیم اما شرمنده و خجالت‌زده بودیم. چون دل‌هامون گواهی می‌داد که مُهر تأیید امام زمان و حضرت زینب پای این زیارت نیست. 🔹 خواهرای گلم، یادتون باشه رعایت حریم عفاف و عدم اختلاط محرم و نامحرم همیشه و همه‌جا واجبه؛ حتی زیارت اباعبدالله و آرزوی حضور در حرم، توجیه خوبی برای حضور در محیط مختلط نیست. فراموش نکنید که رضایت و پیروی از امام حسین و یارانشون، از زیارت ایشون واجب‌تره. 📖 ۵ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 محل اسکان... ⛺️ توی موکب، محل اسکان خانم‌ها [هم خدّام و هم زوّار] از محوطهٔ اصلی و محل اسکان و رفت و آمد آقایون جدا بود. مریم، جزء معدود خادمانی بود که در محوطهٔ ورودی موکب و خارج از محیط غرفه‌ها و خوابگاه خانم‌ها، خدمت می‌کرد. ساعت‌ها با حجاب کامل توی غرفه‌ای در مسیر رفت و آمد عمومی می‌ایستاد و به شبهات مهدوی زائرین پاسخ می‌داد. 🔅 نزدیک عصر هم بعد از پایان شیفتش، به جای رفتن به چادر خدّام و استراحت، به غرفه‌های دیگه سرکشی می‌کرد و برای بچه‌ها شربت خنک و خوراکی می‌آورد و به اونها کمک می‌کرد. شب دیرتر از همه، هر جا که می‌شد، می‌خوابید و صبح قبل از بیدار شدن بقیه، توی غرفه بود. همهٔ بچه‌های موکب، خادم امام زمان بودند اما از نظر من، مریم، صعصعهٔ امام زمان بود؛ کم‌هزینه و پرفایده. 📖 ۶ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 اوج گرما... ☀️ کاروانمون تو اوج گرما و تابش مستقیم آفتابِ ظهر، به مرز مهران رسید. وقتی به مسیر منتهی به گیت بازرسی پاسپورت‌ها رسیدیم، گرد و خاک مسیر خاکی و بی‌آبی هم به گرما اضافه شد. توی مسیر نرده‌کشی منتهی به اتاقک بازرسی، توی ازدحام و فشار جمعیت، کم آوردم. با خودم گفتم: «کاش نیومده بودم.» یک‌دفعه چشمم به پوستر سنجاق‌شده به کولهٔ دوستم افتاد؛ به نوشتهٔ تک‌تک قدم‌هایم را نذر ظهورت می‌کنم. از خودم خجالت کشیدم. با خودم گفتم: «ای آدم مدعی! اگه توی شرایط سخت، پای کار امام زمان موندی، اون وقت می‌تونی خودت رو منتظر بدونی.» 🚩 توی ادامهٔ سفر و حتی سفر دوم هم کم‌وبیش اتفاقاتی که انتظارشون رو نداشتم، واسم پیش اومد. برای همین، من به کسانی که می‌خوان به سفر اربعین برن، چند تا توصیهٔ مهم می‌کنم؛ یکیش اینکه با ایمان کامل به جملهٔ الخَیرُ في ما وَقَع؛ هر چه پیش آید، خیر در همان است، راهی این سفر بشید. تجربه به من می‌گه تو این سفر، همه چی به دست میزبانه. انگار میزبان [امام حسین و امام زمان] برنامهٔ هر کس رو با توجه به نقاط ضعف و قوّتش می‌چینه تا همه، علاوه بر اَجر بیشتر، خودِ واقعی‌شون رو تو آینهٔ سختی‌ها ببینن و آب‌دیده بشن. وقتی با این آمادگی راهی این سفر بشید، هیچ سختی و اتفاقی، نه غافلگیرتون می‌کنه، نه کلافه و نه شاکی. باید بری تا بفهمی سختی‌های این مسیر اَحلیٰ مِنَ‌العَسله. 📖 ۷ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 محبت امام زمان... 🕙 ساعت حدوداً ۱۰ شب و دقایق آخر کار غرفه‌ها بود. پیرزنی به سمت غرفه اومد. پرسید: «دخترم این موکب حموم داره؟» وقتی گفتم نه، جاخورد. گفت: «نیت غسل زیارت کرده بودم و می‌خواستم زیارت عاشورای شب جمعه‌ام رو با غسل زیارت بخونم.» آدرس موکب حضرت معصومه رو بهش دادم اما دستی به پاهاش کشید و گفت نمی‌تونه این مسیر رو برگرده. غصه‌دار و آشفته، همون‌جا ایستاده بود و به رفت‌وآمد زوّار نگاه می‌کرد. دستش رو گرفتم و گفتم: «مادرجان، این وقت شب خودتون رو اذیت نکنید. همین که زائر اربعینید، یعنی امام زمان دوستون داره.» چشماش تَر شد و گفت: «راست می‌گی؟» به نشونهٔ تأیید سری تکون دادم و گفتم: «امشب همین‌جا بمونید. اینجا موکب امام زمان، موکب جمکرانه.» وسط گریه، لبخندی زیبا روی لب‌هاش نشست. تشکر کرد و لنگ‌لنگان به طرف چادر اسکان خانم‌ها رفت؛ درحالیکه زیر لب ذکر می‌گفت و از محبت امام زمان به خودش سرمست بود. 🚩 ان‌شاءالله خودتون برید و به چشم ببینید که شرایط و فضای اربعین، با شرایط معمول زندگی کمی متفاوته. پس برای انجام امور مستحبی که امکانش فراهم نیست، خودتون رو به زحمت و خستگی نندازید. به جاش، انرژی‌تون رو صرف کمک به دیگران، به خصوص سالخورده‌ها کنید. 📖 ۸ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 خدمت به زوار امام حسین.‌.. 🔹 برای کاری، به چادر استراحت زوّار رفته بودم. دیدم پیرزنی بی‌رمق و خسته وارد چادر شد و همان‌جا، جلوی در نشست. نگاهم به تاول‌های انگشتان پایش افتاد. آب تاول‌ها به کمک نخ‌های سفید چند سانتی که از زیر پوست رد شده بود، تخلیه شده بود ولی پوست هنوز نازک و آسیب‌دیده بود. خواستم کمکش کنم تا بین جمعیت، جایی خالی برای استراحت پیدا کند ولی توان راه رفتن نداشت. رفتم به چادر خدام و با روغن سیاهدانه برگشتم. کنارش نشستم و مچ و ساق پاهایش را با روغن ماساژ دادم. تا توانست، دعایم کرد. آن شب من کیلومترها از حرم دور بودم ولی دلم به این خوش بود که خادم زائر امام حسین و مشمول دعای امام زمانم. 🔅 وقتی به آن روزها فکر می‌کنم، حال دلم خوب می‌شود؛ چون می‌دانم همین کمک‌های کوچک یک‌جا دستم را می‌گیرد. شما هم تا می‌توانید [در حد توان و بدون منّت]، به زوار امام حسین کمک و خدمت کنید؛ چون طرف حساب هر خدمتی در این مسیر، خود امام حسین است. اگر این کارها را به نیابت امام زمان انجام بدهید که دیگر نور علی نور است. 📖 ۹ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 دست به دامن امام زمان... 🌙 شب اربعین، بیشتر بچه‌ها گوشه‌ای با خدا و امام حسین خلوت کرده بودن و از دوری حرم، دمق و غصه‌دار بودن. حال زهرا مثل بقیه نبود. یه طمأنینه و آرامش خاصی تو رفتارش بود. کنارش نشستم و گفتم: «کاش امشب حرم بودیم!» گفت: «آره، منم دلم حرم می‌خواد اما این شب‌ها خیلی شلوغه و شرایط بین‌الحرمین برای حضور خانم‌ها مناسب نیست.» لبخندی شیطنت‌آمیز زد و گفت: «من که امشب توی حرم نایب دارم.» جاخوردم. فکر کردم به یکی از آقایون موکب التماس دعا گفته. با دلخوری گفتم: «خیلی نامردی! خب اسم منم می‌گفتی.» گفت: «خب الآن خودت بگو.» به دور و برم نگاه کردم. جز ما کسی اونجا نبود. با تعجب گفتم: «به کی؟» گفت: «به صاحب عزای اربعین، به امام زمان.» 🚩 شما هم چه توی اربعین، چه هر زمان دیگه‌ای که هوس زیارت کردید، دست به دامن امام زمان بشید. شب اربعین، بیشتر بچه‌ها گوشه‌ای با خدا و امام حسین خلوت کرده بودن و از دوری حرم، دمق و غصه‌دار بودن. حال زهرا مثل بقیه نبود. یه طمأنینه و آرامش خاصی تو رفتارش بود. کنارش نشستم و گفتم: «کاش امشب حرم بودیم!» گفت: «آره، منم دلم حرم می‌خواد اما این شب‌ها خیلی شلوغه و شرایط بین‌الحرمین برای حضور خانم‌ها مناسب نیست.» لبخندی شیطنت‌آمیز زد و گفت: «من که امشب توی حرم نایب دارم.» جاخوردم. فکر کردم به یکی از آقایون موکب التماس دعا گفته. با دلخوری گفتم: «خیلی نامردی! خب اسم منم می‌گفتی.» گفت: «خب الآن خودت بگو.» به دور و برم نگاه کردم. جز ما کسی اونجا نبود. با تعجب گفتم: «به کی؟» گفت: «به صاحب عزای اربعین، به امام زمان.» 🔅 شما هم چه توی اربعین، چه هر زمان دیگه‌ای که هوس زیارت کردید، دست به دامن امام زمان بشید. 📖 ۱۰ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran