- ﻤَهــديـار .
حضرت قاسم نامه رو به عمو نشون داد تا امام نامه رو باز کرد دید نوشته "عن الحسن ابن علی بن ابیطالب"
قاسم جان پسرم!
عموتو تنها نزاری ها
یه وقت نشه داداشم حسین تنها بمونه
یه وقت نشه تو تنهاییِ برادرم حسین ببینی🥲
امام حسین اذن میدون داد بلاخره
ولی هرچی خیمه هارو گشتن زره اندازه حضرت قاسم پیدا نکردن🙂
حضرت عباس حتی زره خودشو در اوورد
ولی اندازه حضرت قاسم نشد..
- ﻤَهــديـار .
امام حسین اذن میدون داد بلاخره ولی هرچی خیمه هارو گشتن زره اندازه حضرت قاسم پیدا نکردن🙂 حضرت عباس ح
آخه خب یه بچه ۱۳ ساله چجوری توان حمل زره به اون سنگینی رو داره که اصن براش زره بسازن...
- ﻤَهــديـار .
آخه خب یه بچه ۱۳ ساله چجوری توان حمل زره به اون سنگینی رو داره که اصن براش زره بسازن...
سوار اسب شد
پای حضرت به سختی به رکاب میرسید.
- ﻤَهــديـار .
رفت وسط میدون رجز خوند یه رجزی خوند که ثبت تو تاریخ شد.
|انْ تَنْكُرونى فَأَنَا فَرْعُ الْحَسَنْ|
اگر مرا نمیشناسید من پسر حسن مجتبی هستم.
|سِبْطُ النَبىُّ المُصْطَفى وَالمؤتَمَنْ|
من نوه پیغمبرِ امینم.
هی آقا از اصل و نسب رجز میخوند؛
هی اونایی که تو جمل بودن یا ماجراشو شنیده بودن یادِ امام حسن میوفتادن.(:
حضرت جنگید چند نفری روهم هلاک کرد
ولی این جماعت منتظر بودن حضرت قاسم از اسب بیوفته...
- ﻤَهــديـار .
حضرت جنگید چند نفری روهم هلاک کرد ولی این جماعت منتظر بودن حضرت قاسم از اسب بیوفته...
تا حضرت از اسب افتاد
این نامردا کوچه رو بستن
تا داد زد عمو کجایی؟
این شهر آشوب میگه
آقا مثل باز شکاری خودشو رسوند بالا سر حضرت قاسم..
- ﻤَهــديـار .
دوجا تو کربلا از روی بدنهای زنده؛ با اسب رد میشن
یکیش همینجاست
اینقدری که اینا از امام حسن کینه داشتن
با اسب از رو بدن حضرت قاسم و امام حسین رد میشدن😭
رد نعل ها رو تن امام حسین مونده بود💔
- ﻤَهــديـار .
یکیش همینجاست اینقدری که اینا از امام حسن کینه داشتن با اسب از رو بدن حضرت قاسم و امام حسین رد میش
زنده زنده با اسب..
از رو تن یادگار امام حسن رد میشدن🙃
حالا فرض کنین
یه بدن پسر بچه ۱۳ ساله
اسب از روش رد شده
آخه از این بدن چیزی میمونه بخواد برگردونه عقب؟
- ﻤَهــديـار .
حالا فرض کنین یه بدن پسر بچه ۱۳ ساله اسب از روش رد شده آخه از این بدن چیزی میمونه بخواد برگردونه
اصن چیزی میمونه بخواد از رو زمین برداره؟
- ﻤَهــديـار .
تا حضرت عباس رسید؛ هیبت حضرت عباسُ دیدن ۳۰ هزار نفر باهم رفتن عقب
امام رسید به حضرت قاسم، گفت
ببین قاسم جان
اینقدر منو با آه و سوز صدا نکن
سخته برام تو هی منو صدا میکنی و من نمیتونم جواب بدم💔
یاهم اگه جواب بدم نتونم کاری برات انجام بدم
- ﻤَهــديـار .
امام رسید به حضرت قاسم، گفت ببین قاسم جان اینقدر منو با آه و سوز صدا نکن سخته برام تو هی منو صدا
اینقدر آه نکش؛
یاد جیگر پاره پاره بابات حسن میوفتم..
🥲💔
رفقا الگو بگیریم از حضرت قاسم..
اگه یکم فکر کنیم خیلی درسها میتونیم ازشون بگیریم..(:
- ﻤَهــديـار .
رفقا الگو بگیریم از حضرت قاسم.. اگه یکم فکر کنیم خیلی درسها میتونیم ازشون بگیریم..(:
یاد بگیریم مثل حضرت قاسم؏؛
به همه سختیهایی که تو مسیر امام زمانمون میکشیم بگیم:
"احلی من العسل" 🖤(:
- ﻤَهــديـار .
- به نام سیزده ساله ی حسن:)💔 -
|#پایان محفل|
عذرمیخاماگرطولانیشد
خوشحال میشیم نظراتتون رو درباره محفل بشنویم✨:
https://daigo.ir/secret/843458437
نماهنگ باب نجات_۲۰۲۴_۰۷_۱۲_۱۹_۱۹_۵۳_۲۳۷.mp3
3.83M
بردن اسم حسین؛
لطفِ زهرا به منه❤️🩹(: