eitaa logo
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
134 فایل
[ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ] . دوست دارَد یار این آشُفتِگی کوشِش بیهوده بِه از خُفتِگی... ! . ⚫| جواب ناشناس و شرایط : @harf_rahaiea. ⚈| ادمین : @Rahill_x. ⚪|لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7372628009 [تلاش،لذت+رشد تا مقصد🫀📿🌱]
مشاهده در ایتا
دانلود
گویند علی میزد صد وصله به کفشش ای کاش دل خسته من کفش علی بود🌹 ~ منم همینطور ممبر گرامی منم همینطور:)
سلام رفقا ایام به کام تف به ریا 😁امروز رفتیم دیدار خانواده با صفای ِشهید دانشجو معلم مجید البولحسنی🌱 [@Mahfel_Rahaiea]
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
سلام رفقا ایام به کام تف به ریا 😁امروز رفتیم دیدار خانواده با صفای ِشهید دانشجو معلم مجید البولحسنی🌱
از خوبی خانواده شهید هر چی‌بگم کمه مادر فوق العاده مهربون و مهمون نوازی داشتن:))))>>> انقدر محبتی که میگفت حالا که میوه کم خوردید پس ببرید،در آخر تا دم در شرمنده کردن و با سن بالاشون بدرقه میکردن ومیگفتن به این کار افتخار میکنن:) از قربون صدقه ها و دعاهای خیرشون که نگم براتون>>>
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
از خوبی خانواده شهید هر چی‌بگم کمه مادر فوق العاده مهربون و مهمون نوازی داشتن:))))>>> انقدر محبتی که
فقط یه جاش خیلی دلم گرفت اونم اینکه وقتی داشتن از شهیدشون میگفتن هنوز انتظار اومدنشون داشتن میگفتن هنوزم اگه یکی بد موقع در بزنه فکر میکنم‌مجیدم اومده...💔 ایشون اول مفقودالاثر بودن ولی بعد از چندین سال استخونشون پیدا میشه ..اما اینکه مادر هنوز انتظار میکشن عجیب بود.‌‌..
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
فقط یه جاش خیلی دلم گرفت اونم اینکه وقتی داشتن از شهیدشون میگفتن هنوز انتظار اومدنشون داشتن میگفتن ه
کتابای شهید>>>>> وقتی لمسشون میکردم و به این فکر میکردم که یه روزی شهید اینا رو خونده و لمس کرده حس عجیبی داشتم.. یعنی میشه دست ما رو هم بگیرن؟..
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
فقط یه جاش خیلی دلم گرفت اونم اینکه وقتی داشتن از شهیدشون میگفتن هنوز انتظار اومدنشون داشتن میگفتن ه
شهید مجید ابوالحسنی متولد سال 1343 در شهرستان ورامین است. در سال 1366 و در سن 23 سالگی در ماووت عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
#معرفی_شهید شهید مجید ابوالحسنی متولد سال 1343 در شهرستان ورامین است. در سال 1366 و در سن 23 سالگی د
ایشون اهل نماز اول وقت،قرائت قرآن و آموزش قرآن بودن ،اهل مطالعه بودن به معلمی علاقمند میشن و از شغل قبلیشون استفاء میدن و میرن دانشگاه باهنر تهران،از همون دانشگاه هم با بقیه رفیقاشون تصمیم به رفتن به جبه میکنن و علاوه بر اینکه برادرشون جبه بودن ایشونم میرن..تا اینکه به درجه شهادت نائل میشن
پلاکشون....
هم بسیجی،هم دانشجو،هم معلم الان هم شهید:) خوش به سعادتتون برادر:)