مَــــــهـــــوا ؛
آقای امام حسین ؛)
این هیئت اومدنا رو از ما نگیر.. 🥲🫀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رُقـــیـــــه جـــــان (: ❤️🩹🥺
حضرت رقیه (س) حال جاموندههای کربلا رو خوب میفهمن
امشب جوری براش گریه کنید که برات کربلای اربعینتون رو امضا کنه .
مَــــــهـــــوا ؛
حضرت رقیه (س) حال جاموندههای کربلا رو خوب میفهمن امشب جوری براش گریه کنید که برات کربلای اربعینتو
خدایا ، مُهر تایید نوکریمون رو مرگ تو روضههای حضرت رقیه قراره بده .
•••
میگفت :
قرار نیست تو دنیا سختی نکشیم قراره یاد بگیریم که چجوری با سختیهامون کنار بیایم !
چجوری رشد کنیم . . .
اینجا بهشت نیست !
بهشت اونوره . . .
حالا اینکه تو، توی این دنیا با همهی سختیاش بهشت رو بچشی بسته به نگاه خودت داره !🌸
(صبح بخیر)
•••
مَــــــهـــــوا ؛
یه فیلم دانلود کردم ببینم اگه قشنگ بود معرفی میکنم شماهم ببینید<<<< #زهرابانو
بچه ها یک فیلم دیگه هم دانلود کردم امروز میبینم
تعریف میکنم خوب بود یا نه.. 🤪😎>>>
مَــــــهـــــوا ؛
🥲
برو ای گدای مسکین، درِخانهےِ رقیه..
دختراستُوخوبدارد،رگِخوابِشاهِمارا 💔!
مَــــــهـــــوا ؛
بچه ها یک فیلم دیگه هم دانلود کردم امروز میبینم تعریف میکنم خوب بود یا نه.. 🤪😎>>>
فیلمِ..🎬
«شب اول هجده سالگی»
واقعااااا خوب بود🥺🫀
پیشنهاد میکنم ببینین..
#زهرابانو
حُســین مَــن (:
دورَم کن اَز هَر آنچِه بِه غِیر اَز تو دَر مَن اَست .
#زهرابانو
#محرم
عُبید الله بن حر جُعفی فردی بود که کاروانش همزمان با سیدالشهدا از مکه به سمت عراق حرکت کرد اما دور تر و با فاصله از کاروان اباعبدالله حرکت میکردند تا با امام رو در رو نشوند .
سرانجام در محلی به قصر بنیمقاتل در نزدیکی کربلا ، امام قاصدی را به سمت عبیدالله بن حر فرستاد و از او دعوت کرد تا به نزد امام برود اما او قاصد را پس زد و درخواست امام را نادیده گرفت .
پس از ساعتی امام خود نزد او رفتند و با او به گفتگو پرداختند ، از او درخواست کردند تا به ایشان بپیوندند اما عبیدالله باز هم مقاومت میکرد !
امام تمام گناهانی که عبیدالله بن حر از ابتدای دوران جوانی مرتکب شده بود را یاد آور شد و گفت تنها بهای پاک شدنت ریخته شدن خون تو در راه ماست ؛
عبیدالله بن حر از همراهی امام سر باز زد و بهانههای مختلفی آورد و در نهایت گفت : خودم از همراهی شما معذورم اما میتوانم اسب گرانقیمت و شمشیر با ارزشم را در اختیار شما بگذارم تا از آن استفاده کنید .
امام در جواب فرمودند : ای پسر حر ما برای اسب و شمشیر تو به سراغت نیامدیم، فقط بدین خاطر آمدیم که از تو یاری بطلبیم ؛
اگر نسبت به بذل جانت در راه ما بخل میورزی، نیازی به چیزی از اموال تو نداریم .
سرانجام عبیدالله بن حر جان خود را از معرکهی کربلا نجات داد اما تاریخ همواره او را به شقاوت و گمراهی یاد میکند . . .
مَــــــهـــــوا ؛
عُبید الله بن حر جُعفی فردی بود که کاروانش همزمان با سیدالشهدا از مکه به سمت عراق حرکت کرد اما دور ت
محفل عشاق جای گناهکاران نیست
#محرم وقت آشتی و برگشت به آغوش سیدالشهداست . .
وقتِ توبهست . .
حواسمون باشه ما هم باید یک روزی به ندای هَلمنناصر امام زمانمون لبیک بگیم ؛
خدا نیاره روزی رو که بخاطر قلب سیاه و پروندهی اعمالمون فریب بخوریم و از قافلهی عُشّاق عقب بمونیم .
همون موقع که خیلیها شب عاشورا تنهاش گذاشتن ، همون موقع دل اهل حرم از خلوت شدن لشکر سیدالشهدا لرزید ، همون موقع که خیلیها لگد به بخت و اقبالشون زدن ، همون موقع که خیلیها دنیاشون رو خریدن و آخرتشون رو فروختن ، همون موقع که خیلیها لذتهای زود گذر رو به جاودانگی تو تاریخ ترجیح دادن ؛
یکی تو لشکر دشمن از کارهای خودش پشیمون شده بود ، دلش لرزیده بود . .
هی با خودش میگفت تو دل بچههای دختر پیامبر رو لرزوندی ، تو دل پسر علی بن ابیطالب رو شکوندی ، تو آب رو به روی اهل حرم حسین بستی . .
چکمههاشو از پا دراورد ، انداخت دور گردنش ، راه افتاد سمت خیمههای اباعبدالله .
به خیمههای که رسید سیدالشهدا به پیشوازش اومد ؛ سرشو به قصد شرمندگی انداخت پایین ، اشک از گوشهی چشماش سرازیر شد با صدای گرفته و همراه بغض گفت : راه برگشتی برای من هست ؟
به سوالش کاری نداشت در جواب گفت : سرت رو بالا بگیر ای حر و در آغوشش گرفت .
سرانجامش شد که در آغوش امامش جان سپرد و به آرزوی خودش رسید .