#مجله_نایت
مادر جان همیشه از من بیشتر میدانست.
حتی وقتی مدرسه رفتم و سواد خواندن و نوشتن را یاد گرفتم و مادرجانم با همان سوادی که با تکه چوبی روی خاک های کف حیاط پدربزرگ ، از دایی جان خدابیامرز یاد گرفته بود، گلدوزی هایش را با نخ دمسه امضا و تاریخ میزد...
مادر همیشه سوادش از من بیشتر بود حتی آنموقع که دبیرستان رفتم و او حالا که ماها از آب و گل درآمده بودیم، بابا هم مدرکش را گرفته بود و ارتقاء شغلی اش را ، دو کلاس رفت اکابر و مدرک کلاس پنجم را گرفت.
مادر تمام جمله سازی های کلاس سوم و انشاهای راهنمایی من را از من بهتر می نوشت. حتی وقتی دیپلم گرفتم و انشای کلاس دوازدهم را بیست شدم، مادرجان انشایش بهتر از من بود!
مادر ریاضی را هم از من بیشتر میدانست!
همانوقت که جبرومثلثات را بیست میشدم و مادر در ترازوی کفه ای توی ایوان، شیر و ماست وزن میکرد یا گلهای زعفران را ...
مادر شیمی و فیزیک را هم بهتر می فهمید. میدانست مواد بر هم چگونه و چه اثرهایی میگذارند.چون آشپزی اش حرف نداشت و هنوز هم حرف ندارد...
نور را عمیق تر می فهمید در حالیکه
من فقط قانون شکست نور را از بر می کردم و رابطه مولکولی مواد را ...
مادرجان زعفرانها را دخترپیچ میکرد و برایمان ترانه های محلی میخواند.
دانشگاه که قبول شدم ، مادر از من باسوادتر بود. من زبان خارجه میخواندم و او زبان دل را و زبان چشم را و زبان دستها را ، بلد بود.
وقتی توی خوابگاه چمدانم را باز کردم و جانماز مخملی یادگاری اش را روی لباسها دیدم و عطر مادرانه اش توی اتاق خوابگاه پیچید ...
او خیلی خیلی از من پیشتر ، مدرک گرفته بود. زبان دل می دانست، می فهمید. تار موی زردرنگش را که چسبیده بود به دامن چین واچینم هزاربار بوسیدم و به چشم کشیدم و زبان یاد گرفتم و برگشتم ...
برگشتم و حالا دیگر یک خانم معلم بودم !
و مادرجان باز هم از من ، معلم تر بود ، خیلی معلم تر ...
مادرجانم ، از عربی همان بیست کلامی که از کتاب "عربی در سفر" وقتی میخواست مکه برود خوانده بود، می دانست. دو کلمه از فرانسه؛ از سالهای اولی که با بابا ازدواج کرده بود و بابا میخواست مدرک سیکلش را کامل کند و استخدام بشود ، و همان الفبای روی خاک با چوبی کوتاه از دایی جان را ...
اما ، مادر از برادرم که پزشک است، طبیب تر است و از خواهرم که روانشناس است، روانشناس تر ، و از برادرم که کارشناس هنرهای دستی ست، هنرمندتر ...
مادرجان از همه ما ، مادرتر است ...
عاشق تر است. حتی حالا که هروقت هروقت از چشممان میخواند که غمی داریم، می گوید :
این روزها هم ، یک تکه از قصه ی زندگی ست. باید بگذره. بگذرونیم.
... میگذره
میگذره !
#محبوبه
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کافه_نادری
اگه ازم میپرسیدن
پناه داشتن چه شکلیه؟!
قطعاً تورو نشون میدادم مامان :)
روزت مبارک مهربونم💖❤️
@naderi_cafe | مادرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
#هیوا
تو جان می کَنی تا حرمت ها را نگه داری
و دیگرانی کمی آن طرف تر
به سادگی ات می خندند ...
تو را احمق فرض می کنند ،
و در دلشان هزار بار، خدا را شکر می کنند که شبیهِ تو نیستند،
که کلاه سرشان نمی رود،
که خوب بلدند گلیمشان را از آب بیرون بکشند ...
به این ها اهمیت نده ...
این بعضی ها هیچ وقت دلیلِ کوتاه آمدن هایت را نخواهند فهمید ...
تلاشی برای توضیحش نکن ...
همانطور که برای خاک ، نمی توان زلال بودنِ آب را تفسیر کرد ...
تصمیم با توست ... خواستی بازهم حرمت نگه دار ... یا نه!
این به انسانیتِ تو بر می گردد ...!
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
اگر گیاهان یقین دارند
که بهار خواهد آمد،
چرا ما انسان ها
"" باور نداریم""
که روزی خواهیم توانست
به هر آنچه میخواهیم
دست یابیم..... ؟!
@Majaleh_Banovan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
مشخصه افرادی که از نظر روانی قوی هستند:
١)آنها معمولا وقتشان را با ابراز تاسف به حال خود تلف نمی کنند.
٢)آنها اختیار قدرت خود را از کف نمی دهند.
٣)آنها از انعطاف پذیربودن خجالت نمی کشند.
۴)آنها انرژی خود را روی مسائلی که خارج از کنترلشان باشد هدر نمی دهند.
۵)آنها نیازی نمی بینند که همیشه موافق دیگران باشند.
@Majaleh_Banovan