34.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_2
🌹پیشنهاد دانلود
🎥استاد زینب اصغریان (مدیر مجمع محیا، فعال فرهنگی، روزنامه نگار، مبلغ جامعة الزهرا، کارشناس ارشد علوم سیاسی و روابط بین الملل)
🔵آنچه در این کلیپ خواهید دید:
🔷الگوی سوم زن در اندیشه امام خامنه ای
🔷زن مارکسیست شرقی
🔷زن فمنیسم غربی
🔷انواع فمنیسم
🔷جریان تحجر و تجدد و زن
🔷الگوی زن مسلمان چه کسی باید باشد
⭕️نشر با لینک
@Majmae_Mahya
🧕#خاطرات بانوی مبارز انقلابی مرضیه حدیدچی (طاهره دباغ)
#خاطرات_طاهره_دباغ
#قسمت_2
💥مأموری جلوتر از من در صندلی عقب ماشین نشسته بود، دیدم اگر سوار ماشین شوم آن دیگری هم طرف دیگرم خواهد نشست و من میان آن دو قرار میگیرم. گفتم «من بین دو نامحرم نمینشینم، به جلو میروم شما سه نفر عقب صندلی بنشینید» با اسلحه تهدیدم کردند «برو بالا! مسخره بازی در نیاور... دو تا نامحرم!» گفتم «بکشیدم ولی من بین دو نفر مرد نامحرم نمینشینم» هر چه میگذشت زمان به نفعشان نبود، بالاخره همانطور که من میخواستم شد.
⚡️⚡️⚡️به نزدیکیهای توپخانه (میدان امام خمینی) که رسیدیم، عینک دودی کاملاً ماتی به من دادند، گفتم «من عینکی نیستم» گفتند «عجب دیوانهای است این...!» خلاصه عینک را به چشمم زدم و حرفهای بیربطی میزدم، تا خودم را بیخبر نشان دهم و گفتم «آقا هر چه زودتر سؤالهای مرا بپرسید، باید زود برگردم، بچههایم هنوز شام نخوردهاند، صبح زود باید برای رفتن به مدرسه بلندشان کنم».
💢به کمیته مشترک رسیدیم، در کمیته فهمیدم ساواک اطلاعات زیادی از من در دست دارد، این که من با این تعداد بچه و مشکلات زیاد زندگی و با وجود زن بودنم دارای ارتباطات و فعالیتهای سیاسی گسترده بودم، حساسیتشان را بیشتر برمیانگیخت.
⭕️شکنجهها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جانفرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد میکردند که موجب رعشه و تکانهای تند پیکرم میشد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت.
🌼ادامه دارد....
@Majmae_Mahya
#فاطمه_فکور_یحیائی
#قسمت_2
🦋ترک تحصیل برای حجاب
🧕در هجدهسالگی با حاج حیدر رحیمپور ازدواج میکند و این ازدواج سرآغاز فعالیتهای انقلابیاش میشود. «مادرم متدین، خیر، باتقوا و اهل روضه بود. پدرم کارآفرین و تولیدکننده بود و به کانون نشر حقایق اسلامی و جلسات استادمحمدتقی شریعتی رفتوآمد داشت. زمان شاه، رسما حجاب را ممنوع کرده بودند و نمیگذاشتند دخترها با روسری و مقنعه به دبیرستان بروند.
🌸با پیگیریهای زیاد پدر، اول دبیرستان بهسختی توانستم در مدرسه روسری سرکنم، اما سالهای بعد دیگر نگذاشتند و برای حفظ حجاب، با موافقت پدر، ترک تحصیل کردم. قبل از ازدواج، در وادی سیاست نبودم و فعالیتی نداشتم، اما پس از آن، از همان هجدهسالگی و آغاز زندگی مشترک با حاجآقا، در کنار ایشان وارد کار مبارزاتی و انقلابی شدم. اگر هدف معنوی و اجتماعی وارد زندگی آدم نشود، زندگی خیلی بیمزه و سرد است.
💐پیش از انقلاب، فعالیتهایی، چون پخش اعلامیههای امام (ره) و کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی و ... بود. در انقلاب ۵۷ هم بچهها را که کودک بودند در ماشین میگذاشتم و با خود به تظاهرات میبردم. با بچهها از صبح میزدیم بیرون و شب برمیگشتیم خانه. قبل از اینکه از خانه بیرون برویم، بچهها میگفتند: مامان، شیشه آبلیمو را هم بردارید که چشم ما نسوزد. گاز اشکآور میزدند و چشمها میسوخت و احساس خفگی به بچهها دست میداد. یکیدوبار هم گم شدند. البته بچهها خودشان هم خودجوش عمل میکردند، حتی پس از پیروزی علیه گروهکها.»
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
🌹کپی و نشر با ذکر لینک
@Majmae_Mahya
🇮🇷مجمع محیا