⟮ مجنـونِثٰاراللھ؏جانـا !′⟯
سَݪام ࢪفقآ🤚🏼💛 ما چَند ٺآ قول داده بودیم ڪہ اگه 300 ٺا بشیم ¹_زندگےنامہ بانوے دو عالم ح
هَر ࢪوز 10 صفحـہ زندگینامه حضرت زهرا سلام الله را مےزارم💓
¹ پارت رمان
و کلی استوࢪے🙊❤️
⟮ مجنـونِثٰاراللھ؏جانـا !′⟯
(:🖤🔗|••
•|•💛
قآݪ ࢪسول اللـہ صݪـےالله:
حسین منـےوانا من حـسـین💚
حسین از مَن اسٺ و مَن از حسین هستمـ🌙✨Γ
#پیشنہاد_پࢪوفایل♡ヅ
ومنازتو
دلیشهیدخواهم
کهزندانِتنمرادرهمبشکند :)
#درآرزویشهادت :)💔
⟮ مجنـونِثٰاراللھ؏جانـا !′⟯
ومنازتو دلیشهیدخواهم کهزندانِتنمرادرهمبشکند :) #درآرزویشهادت :)💔
شهادت قشنگه🤞🏿🔗
اما شهادتی خیلی قشنگه
که هیچی ازت حتی پلاک هم
نَمونِه💜
(((:💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#Story°•.🌿
•«🌙✨»•
امام حسینی.•°✨
https://eitaa.com/joinchat/119210043C1aa4659016
کپی ممنوع❌
حجاب مانند اولین خاکریز جبهہ است
کہ دشمن براے ٺصرف سرزمینے حتما باید اول آن
ࢪا بگیرد.•°«•🌙•»https://eitaa.com/joinchat/119210043C1aa4659016
⟮ مجنـونِثٰاراللھ؏جانـا !′⟯
[🙂🌱✨]°•.
وَ خـدآ(:
خیلی بزرگ ترھ
خیلیシ💜
•|«🌸⃟ |•»
گُل هاےنرگِس(:
ز دۅرےیآر!
خشکیدھ اند💔
کپی ممنوع جآنـآ❌
https://eitaa.com/joinchat/119210043C1aa4659016
ۅ در ھنگآم اذان؛
در های آسمان گشۅدھ می شود(:
تـا﴿طُ﴾🌿
بآ پرودگآر راحت تَر صحبت
کنی^^🧡
یا علی بگو و وضو بگیر🌱
خُب خُب!
میخوام اولین پارت رمآن رو بزازم😉💜
رمانی مذهبے وهیجانــی😻✨
کپی ازش ممنوع و حرام❌❌
کپی ببینم هك و پیگرد الهی دارد❌
رمان عالیه عالیه 👌🏻☺️
نویسنده خودم🌙💛
نام رمآن:سفر عشـــق🌿
بسم ࢪݕ اݪحسـیـن علیہ السلآم 💚
رمان :سفࢪعشق🌙🌿Γ
#پآرٺ_اول💛✨
کپی ممنوع❌
شروع:(:
سلام !
اسم من فاطمه است(:
دختری کلاس دهم ! صمیمی ترین دوست من سارآ هست😚✨
سارآ بود که من رو چادری کرد! الان ما با هم رفیق های خیلی صمیمی هستیم یا به قول خودمون رفیق چادری💜😍
با هم توی ی محله زندگی میکنیم؛
هر دو تا توی یک مدرسه و کلاس هستیم؛ درس هامون هم که عالی😍
ما همیشه که ماجراجویی میکردیم خیلی عشق ماجرا جویی داشتیم؛
امروز چهارشنبه ست و من سر کلاس اومدم🧕🏼
امروز سه شنبه ست(:
هورا امروز هنر داریم^~^💚
اونم زنگ اول!
منتظر سارا بودم که یکدفعه یکی از بچه ها با سرعت خیلی خیلی زیاد از کنارم دوید😐
+واع چیه چیشده؟
_هیچی ؛ عه فقط ؛ فقط !
داشت حرفش رو میزد که خانم احمدی ، معلم هنر اومد☺️
هیچی دیگه سارا هم امروز دیر اومد!
تقریبا ی ربع!
سارا دفتر هنر رو کنارش گذاشت خانم احمدی گفت:
بچه ها امروز طراحی گلدون داریم🌸
هر کی ی گلدون مورد علاقه ش رو طراحی کنه
و بعد هم چند نمونه برامون گذاشت💓
ما شروع کردیم به کشیدن گلدون ها که یکدفعه در کلاس به صدا در اومد؛
خانم احمدی اجازه ورود داد
یکی از بچه های کلاس دیگه بود. اومد تو کلاس و گفت: با اجازه خانم احمدی عزیز؛ بچه ها مدرسه قصد داره هفته ی بعد بچه های داوطلب رو به اردوی راهیآن نور ببره.
هزینه اش فلان و زمانش هم یک هفته
هر کسی که دوست داره شرکت کنه رضایت نامه بگیره و به خانواده اطلاع بده بعد هم با رضایت و امضای پدر و مادر ان شالله بیاد☺️
من و سارآ به قدری خوشحال بودیم که
میخاستیم زمین رو بشکافیم😃💜
زنگ تفریح خورد و من و سارا به حیاط رفتیم.
سارا: فاطمه تو اردو میای؟
من:خب سارا خودم که دوست دارم اما نظر خانواده هم باید بدونم؛
اگه پدر و مادرم اجازه بدن چرا ک نه؟(:
سارا:آرع منم خیلی دوست دارم با هم بریم🌸
ادامه دارد....
پارت بعدی فردا😻
کپی ممنوع❌
https://eitaa.com/joinchat/119210043C1aa4659016