﴿بسمِهو﴾
#رفیقخدایی:)♥️!
#پارتنوزدهم
زنگزدشومادربزرگشاینابرداشتن
گفت:مامانبابایمناونجان؟
گفتن:نهساعت۲راهافتادنسمتخونهتون
یکدفعهذلِزهراانگارازجاش
کندهشد
گفت:مطمئنید؟
گفتن:آرعمگعهنوزنرسیدن؟
گفت:نهراستش
نفسشتنگشدهبود
گفتم:نگراننباش . .
گفت:چیکارکنم؟
گفتم:نمیدونم . .
یکدفعهینفربگوشیشزنگزد
زهراگوشیروبرداشت
صدایضعیفیاومدکهمیگفت:
الو،الو،
زهرابابا
زهراگفت:الوبله؟
باباشمایی؟
الوبابا؟؟
پدرشگفت:ماتصادفکردیم!
الانتوبیمارستانیم
یلحظهترمزنگرفتودیگه
چیزییادمنیست . .
زهراداشتاشکمیریختومیگفت:
باباخوبی؟کجایید؟مامانکجاست؟
اصنچجوریایناتفاقافتاد؟
پدرشگفت:
مامانتاینجانیست
گفتم:کجایید؟
منمیام . .
گفت:زهراما،
ما . .
وبعدقطعشد
زهرادوبارهزنگزد
امااِشغالبود
زهراگریهمیکردگفت:
بایدزنگبزنمبهعموم!
گفتم:باشهبزن!سریعاگهکاریمداشتی
پدرمنهست
گفتباشهوبهعموشزنگزد
بعدهمبهمادربزرگش
ماجراروبرایهمهشونتعریفکرد
کپیممنوع⚠️🚶🏿♂
@Majnonsaralah