eitaa logo
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
531 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
415 ویدیو
94 فایل
⸤بسمِ‌رب‌الحسیٖن‌فاطمہ′س′ :)🌱.⸣ . • -اِنَّ‌الحُسِین‌علیہ‌السلام‌مصباح‌الهُدۍٰ ! . الشُروط : - @tabeeh🌸′ ناشِناسیٰـات - @Nashes📒!′ . - کہ ‌غلامے ‌تو را‌ اۍ شاھ مَن بہ پادشاهے ندهَم . • حسینۍ‌ میمانم و حسینۍ میمیرم🌿!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 استاد‌ رائفی‌ پور میگه : وقتے به نفست سختے بدے دیگہ برخلافت عمل نمیڪنه! توی ڪارات بهت ڪمڪ میکنه میدونی چرا؟! چون دیگہ نمیخواد سختے بڪشه! @Majnonsaralah
[اربابم ابوالفضل♡] نوکر حضرت ابوالفضل https://eitaa.com/arbabamabolfazl
• . شبـٰای‌قدروقتـےمیخوای‌خداروقسمش‌ بدی‌بـھ‌حسین،بگوخدایابـھ‌حـق‌الحسین امسالـم‌محرمُ‌ببینم.. بگوخدایامیشـھ‌امسـٰالم‌آقـام‌بطلبـھ‌پای پیاده‌تـامرکـزعـشق‌برم؟!🚶🏿‍♂ ان‌شاءاللھ‌یِ‌روزبریـم‌توبین‌الحـرمین‌رو بـھ‌روی‌حــرم‌بگیم.. خوابـم‌یابیدارم‌اینجـٰاکربلاست💔:)! . •
رفقا‌متاسفانه‌لینك‌ناشناس‌قبلی‌خرآب‌شده . . اگه‌صحبتی‌یا‌کاری‌دارین‌در‌این‌لینك‌بگین↓ https://harfeto.timefriend.net/16202339944580
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿بسمِ‌هو﴾ :)♥️! تو‌حال‌و‌هوای‌خودم‌بودم‌که‌دکتر‌گفت: فردا‌بیاین‌برای‌کارای‌ترخیص‌ ما‌هم‌چشمی‌گفتیم‌و‌به‌فاطمه‌‌گفتیم میریم‌خونه‌تون‌ب‌مادرت‌خبر‌بدیم شبم‌میایم‌ملاقات‌‌ان‌شاءاللہ‌‌‌فردا هم‌مرخص‌میشی . . فاطمہ‌ممنونی‌گقت‌و‌منو‌زهرا‌رفتیم یِ‌آژانس‌گرفتیم‌تا‌خونه‌فاطمه‌اینا یِ‌بسته‌شیرینی‌هم‌گرفتیم زنگ‌خونه‌شون‌رو‌زدیم‌در‌رو‌باز‌کردن‌و‌وارد‌خونه‌شون شدیم،‌مادرش‌با‌استقبالی‌گرم‌مارو‌دنبال‌کرد ‌بهش‌گفتیم‌که‌‌عمل‌موفق‌بوده‌و فردا‌فاطمه‌مرخص‌میشه‌ . . خیلی‌خوشحال‌شد‌و‌مارو‌بوسید بعدهم‌گفت:میتونه‌مثلِ‌قبل‌راه‌بره؟ گفتیم‌آره‌‌فقط . . . . گفت:فقط‌چی؟ فقط‌ی‌مدت‌‌با‌ویلچر‌باید‌باشه مادرش‌یکم‌صورتش‌ناراحت‌شد‌ولی‌گفت: خداروشکر‌که‌بچم‌عملش‌‌موفق‌بوده‌و‌الان‌بهوشه دیگه‌کم‌کم‌خواستیم‌بریـٖم‌که‌مادرش‌گفت: خدا‌خیرتون‌‌بده‌این‌چند‌وقته‌خیلی‌هوای‌بچم‌رو داشتید . . شما‌که‌وضع‌مالی‌منو‌میدونید نمیتوتم‌از‌راه مالی جبران‌کنم اما‌اگه‌کمکی‌خواستید‌ من حتما‌‌در‌خدمت‌شما‌هستم شما‌حیلی‌ب‌ما‌لطف‌دارید‌ان‌‌‌شاءاللہ همیشه‌موفق‌و‌سلامت‌باشید کپی‌ممنوع⚠️🚶🏿‍♂ @Majnonsaralah
﴿بسمِ‌هو﴾ :)♥️! صورت‌منو‌زهرا‌از‌خجالت‌قرمز‌شده‌بود گفتیک:انجام‌وظیفه‌بوده‌بخدا شرمنده‌مون‌نکنین‌ . . و‌رفتیم در‌راه‌به‌زهرا‌گفتم راستی‌پدر‌و‌مادرت‌کی‌‌از‌شهرستان‌‌بر‌میگردن؟ گفت:نمیدونم‌والا خداکنه‌زودتر‌بیان‌بدجور‌دلم‌براشون‌تنگ‌شده گفتم:ان‌شاءالله راستی‌‌زهرا‌امشب‌نماز‌مغرب‌تو‌مسجد‌میای‌بخونی؟ چشاش‌برق‌زد‌و‌گفت: آره‌آره‌حتما‌توهم‌میای؟ گفتم:راستش‌ارع‌ خعلی‌خوشحال شد ب‌خونه‌رسیدم‌و‌از‌زهرا‌خداحافظی‌کردم وارد‌خونه‌شدم‌و‌همه‌ی‌ماجرا‌رو‌برای‌مادرم‌تعریف‌‌کردم مادرم‌خیلی‌خوشحال‌بود‌که عمل‌فاطمه‌موفق‌بوده‌بعد‌هم‌دیدم که‌یکی‌از‌همکلاسی‌های‌دانشگاه‌ پیام‌داده‌هفته‌بعد‌امتحان‌ترمه! واعی‌خدا‌من‌برم‌بخونم‌درسمو . . مامنم‌سرش‌رو‌تکون‌داد‌و‌منم‌وادر‌اتاق شدم‌،‌انقدر‌غرق‌‌خوندن‌بودم که‌صدای‌اذان‌رو‌از‌تلویزیون‌شنیدم بدو‌بدو‌وضو‌گرفتم‌و‌چادر‌بر‌سرم‌کردم‌و‌سمت‌مسجد رفتم،‌زهرا‌هم‌اومده‌بود خیلی‌خوشحال‌بودم نمازمون‌رو‌خوندی‍ـٖم‌بعد‌زهرا‌گفت: میخای‌زیارت‌عاشورا‌بخونیم؟ چشمام‌برق‌زد‌گفتم:آره‌آره‌حتما خیلی‌خوشحال‌بودم‌که یِ‌رفیق‌دارم که بویِ‌خدا‌میده خدایاشکرتــ کپی‌ممنوع⚠️🚶🏿‍♂ @Majnonsaralah
﴿بسمِ‌رب‌الحسێݩ؏﴾♥️!
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
:)💜. .
••••• •••♥️! تحمـل‌من‌مثلِ‌درده‌ هیچکے‌تو‌زندگیـٖم‌مثلِ‌شمآ منو‌تحمل‌نکـرده(: @Majnonsaralah