eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
469 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پاسخهای انتخاباتی از قرآن کریم 🔹 چرا رای بدهیم؟ 🔺 جواب: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم"(رعد -11) خدا سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر زمانی که خودشان تصمیم بگیرند که سرنوشتشان را تغییر دهند 🔹 به چه کسی رای بدهیم؟ 🔺 "أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ "(مائده - 54) جواب: به کسی رای بدهیم که آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مى‌كنند و از ملامت هيچ ملامت‌كننده‌اى نمى‌هراسند. http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💢مهرعلیزاده و همتی چرا ترکی حرف زدن؟ - خواستن بگن همشهری و همزبون کورکورانه و با تعصب نژادی به ما رأی بدید؟ ما واقعا بجای شما عزیزان و هموطنان ترک زبان ناراحت شدیم، به نظرتون این حرکت خیلی زشت و پر از توهین نیست؟ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 احکام | حکم رأی سفید در انتخابات ❓حکم رأی سفید و بی نام‌دادن چیست؟ در صورت عدم شناخت و تحقیق، یا تحقیق کافی و عدم وصول به نتیجه و تحیّر در انتخاب اصلح چطور؟ 🔹️ در هر صورت اگر رأی سفید دادن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است. http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
بی رغبتی مردم نسبت به شرکت درانتخابات حاصل غلطکاری یاران شماست محسن مهرعلیزاده! نه حاصل کارچندروزه شورای نگهبان! کی گفته توجمهوری اسلامی آزادی بیان نیست!! بیا ببین چه مستندی ساخته... ازاین آزاد ترنمیشد... لعنت الله علی القوم الظالمین... «این آمده اغتشاش کنه بوالله آمده اغتشاش کنه» چقدراین اصلاح طلبان پررو هستند! مردم از شما طلبکارند آقا! شما4درصدی ها اوضاع رابه اینجاکشانده اید! نه اقدام شورای نگهبان! ببین لقمه باانسان چه میکنه... خوب کرد شوری نگهبان که پدرسوخته هایی مثل اعوان وانصارشمارو رد صلاحیت کرد... مستند رئیسی کجا وتو کجا اصلا کاری نکردی که بخوای تو مستندت نشون بدی! http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل پنجم پارت ۴۱۷ نویسنده:فاطمه ولی نژاد بیچاره عبدالله به چه حالی از این خانه بیرون رفت که حتی توان دلداری دادن به من هم برایش نمانده بود و رفت تا شاید در خلوتی مردانه، این همه درد و مصیبت را فریاد بزند. حالا من مانده بودم و جان پدرم که چه ساده از دستش رفت و زندگی برادرم که چه راحت فنا شد و اینها همه غیر از سرمایه زندگی و یک عمر قناعت ورزی های مادرم بود که به چنگ برادران نوریه به تاراج رفت؛ ابراهیم خبر داده بود نوریه تمام پول حاصل از فروش نخلستانها و خانه قدیمی مان را برای قتل عام مسلمانان بیگناه سوریه، در جیب تروریستها ریخته و خرج ریختن خون مُشتی زن و بچه بی دفاع کرده است. دلم میسوخت که پدرم با همه کج خلقیها و خودسری هایش، یک مسلمان مقید بود و به خاطر زنی شیطان صفت، نه فقط سرمایه سالها زحمتش، که به همه داشته هایش چوب حراج زد و با ننک مسلمان کُشی از این دنیا رفت! جگرم آتش میگرفت که ابراهیم با همه نیش و کنایه های زبان تلخ و دل پر حرص و طمعش ،مرد زندگی بود و در هم کاسه شدن با مزدوران دشمنان اسلام، زندگی و همسر و دخترش را از دست داد و هنوز هم نمیدانستم چه سرنوشتی انتظارش را میکشد که تازه باید مکافات جنایتهایش را پس میداد. با نوای گرم و مهربان مجید سرم را از روی دیوار برداشتم و نگاهش کردم. او هم از صبح به غمخواری غمهایم کنارم نشسته و به قدری نگران حال خرابم بود که پالایشگاه هم نرفته و تنها با آهنگ دلنشین صدایش، دلداری ام میداد:«الهه جان! نمیخوای با من حرف بزنی؟» و من حرفی برای گفتن نداشتم که دوباره سرم را به دیوار گذاشتم و در عوض، اشک برای ریختن بسیار داشتم و پلکهای پژمرده ام یاری نمیکرد که چشمانم از حجم غم سنگین شده و نم پس نمی داد. که زیر لب زمزمه کرد:«الهه جان! به خدا توکل کن! آروم باش !» حالا من هم درست مثل خودش یتیم شده و دیگر پدر و مادری نداشتم که آهی کشیدم و زمزمه کردم:«مجید، بابام...» و با همه ظلمی که در حق من و زندگی ام کرده و با آواره کردنم، کودکم را کشته بود، ولی باز هم پدرم بود که بغضی غریبانه گلوگیرم شد و در برابر نگاه مهربانش، با صدایی لرزان ناله زدم:«مجید!مندهمین پارسال مامانم مُرد، حالا هم که بابام...» و ای کاش فقط مرده بود و لااقل دلم را به فاتحه ای خوش میکردم که میدانستم به قعر جهنم سقوط کرده و این طالع نحسش، بیشتر جگرم را آتش میزد که باز در مرداب غم فرو رفتم. 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل پنجم پارت ۴۱۸ نویسنده:فاطمه ولی نژاد حالا باز هم دلم در برابر گردباد شک و تردید به لرزه افتاده بود که اگر در آن شبهای قدرِ امامزاده، حاجتم روا شده و مادرم شفا گرفته بود، پای نوریه هرگز به خانه ما باز نمیشد وشیرازه زندگیمان اینچنین از هم نمی پاشید، هر چند بختک نحس وهابیت خیلی پیشتر از اینها به جان پدرم افتاده بود که چند ماه قبل از فوت مادر، دستش را به شراکتی شوم با برادران نوریه آلوده کرد. ای کاش لااقل چشمانم قدری دست و دلبازی میکردند تا کمی گریه میکردم و جانم قدری سبک میشد که نمیشد چو من در بهت بلایی که به سر پدر و برادرم آمده بود، تنها به خودم میلرزیدم. مجید پا به پای نفسهای مصیبت زده ام، نفس میزد و هر چه میتوانست از نگاه نگران و لحن لبریز محبت، خرجم میکرد، بلکه قفل قلب سنگ و سنگینم شکسته و بند زبانم باز شود و باز نمیشد. انگار قرار نبود طومار غمهایم به پایان برسد که تا میخواستیم در خنکای لطف و مهربانی آسید احمد و مامان خدیجه، لَختی آرام بگیریم باز طوفان مصیبت از سمتی دیگر بر سر زندگیمان آوار شد و اینبار چه مصیبت سهمگینی بود که برادرم به عنوان تروریست بازداشت شده و پدرم در غربت اردوگاه تروریستهای تکفیری، با شلیک مستقیم گلوله به سرش اعدام شده بود،صحنه هولنا کی که حتی از تصورش رعشه بر اندامم میافتاد. حالا این خلأ ُ پر از اندوه و حسرت، فرصت خوبی بود تا مرور کنم آنچه در این مدت بر من و خانواده ام گذشت که حدود یک سال و نیم پیش، این طایفه وهابی به بهانه شراکتی آنچنانی باپدر پر حرص و طمعم، رفاقتی شیطانی را آغاز کرده و در این مدت کوتاه کار را به جایی رساندند که پدر و یکی از برادرانم را به وعده متاع دنیا تا سوریه کشانده، جان یکی را گرفتند و بخت با دیگری یار بود که توانست جانش را بردارد و از مهلکه بگریزد که او هم زندگی اش متلاشی شد. حالا میفهمیدم نخلستان و شراکت و وصلت خانوادگی همه بهانه بوده که وهابیت میخواهد با این هیبت خوش خط و خال در میان خانواده ها نفوذ کرده، اموالشان را برای کمک به تروریستها مصادره کرده و جانشان را به بهای سپر بلای خودشان به مسلخ ببرند، همان کاری که با خانواده من کردند. 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃