202030_1575582472.pdf
3.54M
پی دی اف کتاب سلام بر ابراهیم،هر کس نخونده بسم الله🌹
#شهیدابراهیمهادی
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باز دلتنگ تو هستیم کجایی ای مرد
جانِ سالم ببرد قاتل تو، نامردیم
🔹شعرخوانی حاج میثم مطیعی در مورد حاجقاسم
امروز،میدان آزادی
#دهه_فجر
#امام_زمان
#حاج_قاسم
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
#مهرومهتاب
پارت۱۶۴
نویسنده:ت،حمزه لو
سر چرخاندم و به مادر لیلا که دور از چشم بقیه اشکهایش را پاک میکرد نگاه کردم.بقیه مراسم را فقط نظاره گر بودم،انگار تمام گرسنگی ها و غذا نخوردن ها امشب در من،اثر کرده بود،سالن دور سرم میچرخید و چشمانم سیاهی میرفت.
هر چه گلرخ و شادی با من صحبت میکردند،متوجه حرفهایشان نمیشدم و فقط سرم را تکان میدادم.
در بین آدمهای حاضر در سالن،که همه را مات میدیدم،شخصی را دیدم که به طرفم آمد،چشمانم را باز و بسته کردم،بلکه بشناسمش،لیلا بود که کنارم نشسته بود و دستم را در دست گرفته بود.با من حرف میزد و من بعد از کلی تمرکز شنیدم که میگفت:"مهتاب.چی به روز خودت آوردی،چرا انقدر لاغر شدی؟!پای چشمات گود افتاده!!"
از شدت ضعف حتی نتوانستم دهانم را باز کنم تا جواب لیلا را بدهم،گلرخ تکانم داد و گفت:"مهتاب جون،حداقل یه شیرینی بذار دهنت،اینجا که دیگه مامان نیست ببینه،یه چیزی بخور،خیلی رنگت پریده!!!'
بعد سر و صداها قاطی شد،صدای مادر لیلا را شنیدم که گفت:" خانوما،بفرمایید شام."
به کمک گلرخ از روی صندلی بلند شدم،پاهایم میلرزید،لحظه ای به میز رنگین شام خیره شدم و بعد در آݝوش گلرخ از حال رفتم.
🌻🌙🌻🌙🌻
اطرافم پر از سکوت بود،چشم باز کردم.خیال کردم در اتاقم خوابیده ام اما با دیدن زن سفید پوشی که بالای سرم ایستاده بود ،فهمیدم که در بیمارستان هستم.سرم سنگین و دهانم خشک بود،سر چرخاندم و روی میز یک گلدان پر از گلهای مریم و رز دیدم،یک سبد بزرگ گل هم روی یخچال خودنمایی میکرد.
با صدای باز شدن در اتاق سرم را به سمت در برگرداندم و پدرم را دیدم که وارد اتاق شد،با دیدن چشمان باز من لبخندی زد و با بغض گفت:"خدایا شکرت"
بعد سرش را از در بیرون کرد و گفت:"بیاید چشماش بازه..."
ولحظه ای بعد اتاق پر شد از هیاهو و سر و صدا.مادرم،گلرخ و سهیل،شادی،عمو فرخ و زن عمو ودایی و زن دایی همه وارد اتاق شدند و مشݝول صحبت با من و باوهمدیگر شدند،خسته و بیحال چشمانم را بستم و وقتی دوباره چشمانم را باز کردم سرو صدایی در اتاق نبود.تشنه بودم،به سختی سرم را چرخاندم و مادرم را دیدم که روی مبل نشسته و چشمان سرخش را به من دوخته،با دیدنم بلند شد ،به طرفم آمد و آهسته گفت:"مهتاب جون،قربونت برم،درد وبلات به سرم مادر،نزدیک بود از ضعف و کم خونی بمیری،آخه چرا این کار رو میکنی؟"
حوصله ی بحث مجدد با مادرم را نداشتم،دوباره چشانم را بستم که صدای پدرم به گوشم خورد:"دخترم،ما صلاح تورو میخوایم،اما حالا که تو داری با زندگی خودت بازی میکنی یه حرف دیگه ایه......ما دیگه کاسه داغتر از آۺ نمیشیم،انگار همه جوونا باید خودشون سرشون به سنگ بخوره،باشه حرفی نیست."
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🎥داستان تشرف یک بودایی محضر #امام_زمان (عج)
بسیارتکان دهنده👌🏻♨️
❤️ یا اباصالح المهدی ادرکنی 😭😭
#امام_زمان
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
🦋💙
اللهاکبر... !🇮🇷"
『 🌿 』
.
✨هیچگاهازڪارهامایوسنشوید
چونهمهچیزیڪدفعهدرستنمۍشود
وڪارهاۍبزرگبایدبہتدریجصورتگیرد.
ــ امامخمینے(ره)
#دهه_فجر
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#آخرین_گام قبل از ظهور!
✖️ این روزهایی که به سرعت، در حال عبور ورسیدن به سرانجامِ خویشند، میتوان گفت در کل تاریخ بشر، نظیر ندارند!
شبیه بینالطلوعینند!
و فرصتِ بهدستآوردن و جذب کردن!
که اگر تمام شوند و بیدار نشده باشیم، باختهایم!
🔺از این موقعیت ویژه، چگونه باید استفاده کرد؟!
#دهه_فجر
#ایران_قوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_رجب🌙✨
یاجواد الائمه...♥️
کار آقام ز ازل دلبری
دلبری...
#میلاد_امام_جواد
#امام_زمان
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
2732929.mp3
4.73M
#بشنوید سرود شنیدنی 🌸
ویژه مولودی های امام جواد(ع) ؛
#ولادت_امام_جواد
با نوای:
#حاج_مهدی_رسولی
اومد از راه ولی الله
#دهه_فجر
#میلاد_امام_جواد
#میلاد_علیاصغر
#ماه_رجب
#امام_زمان
#اللهمعجـللولیڪالفـرج