eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
476 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل اول پارت ۲۲ نویسنده:فاطمه ولی نژاد دوباره چشمانش را بست و پاسخ داد «آره خوبم ،فقط یکم دلم درد میکنه، نمیدونم شاید به خاطر شام دیشب باشه.» در پاسخ من جملاتی می‌گفت که جای نگرانی چندانی نداشت ،اما لحن صدایش خبر از ناخوشی جدی‌تری می‌داد ،که پیشنهاد دادم :«میخوای بریم دکتر؟» سری جنباند و با همان چشمان بسته پاسخ داد:« مادر، چیزیم نیست.» سپس مثل اینکه فکری به خاطرش رسیده باشد نگاهم کرد و پرسید:« الهه جان، ببین از این قرص های معده نداریم!» همچنان که از جا بلند میشدم گفتم :«فکر نکنم داشته باشیم، الان می بینم.» اما با کمی جستجو در جعبه قرص ها، با اطمینان پاسخ دادم نه مامان نداریم . نگاه ناامیدش به صورتم ماند که بلافاصله گفتم:« الان میرم از داروخانه میگیرم .» پیشانی بلندش پر از چروک شد و با نگرانی گفت:« نه مادر جون، داره بارون میاد .یه زنگ بزن عبدالله، سر راهش بخره با خودش بیاره.» چادرم را از روی چوب لباسی دیواری پایین کشیدم و گفتم:« حالا کو تا عصر!! الان میرم سریع میخرم میام.» از نگاه مهربانش می‌خواندم که راضی به سختی من نیست اما دل دردش به قدری شدید بود که دیگر مانع من نشد. چتر مشکی رنگ را برداشتم و با عجله از خانه خارج شدم. کوچه های خیس را به سرعت طی می کردم تا سریعتر قرص را گرفته و به مادر برسانم. تا سر چهارراه ۱۰ دقیقه بیشتر راه نبود. قرص را خریدم و راه بازگشت تا خانه را تقریباً می‌دویدم. باران تند تر شده بود و به شدت روی چتر می‌کوبید. پشت در خانه رسیدم با یک دست چترم را گرفتم و در دست دیگرم، موبایل و کیف پول و قرص بود. می خواستم زنگ بزنم اما از تصور حال مادر که روی کاناپه دراز کشیده بود و بلند شدن و باز کردن در برایش مشکل بود، پشیمان شدم . کلید را به سختی از کیفم در آوردم و تا خواستم در را باز کنم، کسی در را از داخل گشود. از باز شدن ناگهانی در ،دستم لرزید و موبایل از دستم افتاد. آقای عادلی بود که در را از داخل باز کرده بود و نگاهش به قطعات از هم پاشیده موبایلم روی زمین خیس، مانده بود . بی اختیار سلام کردم. با سلام من نگاهی گذرا به صورتم انداخت و سربه زیر پاسخ داد :«سلام ،ببخشید ترسوندمتون.» 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل اول پارت ۲۳ نویسنده:فاطمه ولی نژاد هر دو باهم خم شدیم تا موبایل را برداریم. گوشی و باتری را خودم برداشتم ولی سیم‌کارت دقیقاً بین دو کفشش افتاده بود. با سر انگشتش سیم کارت را برداشت. نمی دانم چرا به جای گرفتن سیم کارت از دستش مشغول بستن چتر شدم ،شاید میترسیدم این چتر دست و پاگیر، خرابکاری دیگری به بار آورد. لحظاتی معطل شد تا چترم را ببندم و در طول همین چند لحظه سرش را پایین انداخته بود تا راحت باشم. چتر را که بستم دستش را پیش آورد و دیدم با دو انگشتش انتهایی ترین قسمت سیم کارت را گرفته تا دستش با دستم تماس نداشته باشد . با تشکر کوتاهی ،سیم‌کارت را گرفته و دستپاچه داخل خانه شدم. حیات به نسبت بزرگ خانه را با گامهای سریع طی کردم تا بیش از این خیس نشوم. وارد خانه که شدم دیدم مادر روی کاناپه چشم به در نشسته است. با دیدن من با لحنی که پیوند لطیف محبت و غصه و گلایه بود اعتراض کرد :«این چه کاری بود کردی مادر جون! چند ساعت دیگه عبدالله می‌رسید. تو این بارون انقدر خودتو اذیت کردی .» موبایل از هم پاشیده ام را روی جاکفشی گذاشتم و برای ریختن آب با عجله به آشپزخانه رفتم و همزمان پاسخ اعتراض پر مهر مادر را هم دادم:« اذیت نشدم مامان، هوا خیلی هم عالی بود.» با لیوان آب و قرص به سمتش برگشتم و پرسیدم :«حالت بهتر نشده» قرص را از دستم گرفت و گفت :«چرا مادر جون بهترم.» سپس نیم نگاهی به گوشی موبایل انداخت و پرسید:« موبایلت چرا شکسته؟» خندیدم و گفتم :«نشکسته، افتاد زمین باتری و سیمکارتش دراومد.» و با حالتی طلبکارانه ادامه دادم:« تقصیر آقای عادلیه ،من نمیدونم این وقت روز خونه چیکار میکنه .همچنین در و یه دفعه باز کرد ترسیدم.» از لحن کودکانه ام خنده اش گرفت و گفت :«خوبه مادرجون! جن که ندیدی.» خودم هم خندیدم و گفتم:«جن ندیدم ولی فکر نمیکردم یهو در و باز کنه.» ما در لیوان آب را روی میز شیشه‌ای مقابل کاناپه گذاشت و گفت:« مثل اینکه شیفتش تغییر میکنه، بعضی روزها به جای صبح زود ،نزدیک ظهر میره و فردا صبح میاد.» و باز روی کاناپه دراز کشید و گفت:« الهه جان من امروز حالم خوب نیست ،ماهی توی یخچاله، امروز غذا رو تو درست کن 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل اول پارت ۲۴ نویسنده:فاطمه ولی نژاد این حرف مادر که نشانه از بدحالی اش بود سخت ناراحت هم کرد، ولی به روی خودم نیاوردم. با گفتن چشم به آشپزخانه رفتم. حالا خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا به لحظاتی که با چند صحنه گذرا و یکی دو کلمه کوتاه از برابر نگاهم گذشته بود فکر کنم، به لحظه ای که در باز شد و صورت پر از آرامشش نمایان شد، به لحظه‌ای که خم شده بود و احساس می‌کردم می‌خواهد بی‌هیچ منتی کمکم کند، به لحظه ایکه صبورانه منتظر ایستاده بود تا چترم را ببندم و سیم‌کارت را به دستم بدهد و به لحظه ای که با نجابتش سیم کارت کوچک را طوری به دستم داد که برخوردی بین انگشتانمان پیش نیاید و به خاطر آوردن همین چند لحظه کوتاه ،کافی بود تا ا احساس احترام نسبت به این مرد غریبه که رضای پروردگار را در نظر می‌گیرد در دلم نقش ببندد و این آرزو بر دلم گذشت، که اگر این جوان اهل سنت بود آسمان سعادتمندیش پرستاره می‌شد. ماهی‌ها را در ماهیتابه قرمز رنگ سرخ کرده و با حال کم و بیش ناخوش مادر ناهار را خوردیم که محمد تماس گرفت و گفت عصر به همراه عطیه به خانه ما می آیند و همین میهمانی غیرمنتظره باعث شد که عبدالله از راه نرسیده راهی میوه فروشی شود. مادر به خاطر میهمان ها هم که شده برخاست و سعی می‌کرد خود را بهتر از صبح نشان دهد. با برگشتن عبدالله با عجله میوه ها را شستم و در ظرف بلور پایه دار چیدم که صدای زنگ در بلند شد و محمد وعطیه، با یک جعبه شیرینی بزرگ وارد شدند. چهره بشاش و پر از شور و انرژی شان در کنار جعبه شیرینی تر ،کنجکاوی ما را حسابی برانگیخته بود. مادر رو به عطیه کرد و با مهربانی پرسید :«انشاالله همیشه لبتون خندون باشه !خبری شده عطیه جان.» عطیه که انگار از حضور عبدالله خجالت میکشید با لبخندی پر شرم وحیا سر به زیر انداخت. محمد رو به عبدالله کرد و گفت :«داداش یه لحظه پاشو بریم تو حیاط کارت دارم.» با این بهانه عبدالله را از اتاق بیرون برد. مادر مثل اینکه شک کرده باشد کنارعطیه نشست و با صدای آهسته و لبریز از اشتیاق پرسید:« عطیه جان !به سلامتی خبریه؟» 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل اول پارت ۲۵ نویسنده:فاطمه ولی نژاد عطیه بی‌آنکه نگاهش را از گل فرش بردارد ،صورتش از خنده ای ملیح پر شد و من که تازه متوجه شده بودم آن چنان هیجان زده شدم که بی اختیار جیغ کشیدم :«وای عطیه!! مامان شدی!!!!» عطیه از خجالت لبانش را گزید و با دستپاچگی گفت:« هیس، عبدالله میشنوه.» مادر چشمانش از اشک شوق پر شد و لب هایش می خندید که رو به آسمان زمزمه کرد« الهی شکرت » سپس حلقه دستان مهربانش را دور گردن عطیه انداخت و صورتش را غرق بوسه کرد و پشت سر هم می‌گفت :«مبارک باشه مادرجون، انشاالله قدمش خیر باشه.» از جا پریدم و صورت عطیه را بوسیدم و با شیطنت گفتم:« نترس اگه منم جیغ نزنم الان خود محمد ،به عبدالله میگه. بابا اون بیچاره هم داره دوباره عمو میشه .» حرفم به آخر نرسیده بود که محمد و عبدالله با یک دنیا شادی وارد اتاق شدند. عبدالله بی آنکه به روی خودش بیاورد به اتاقش رفت و محمد به جمع هیجان زده ما پیوست. مادر صورتش را بوسید و گفت:« فدات شم مادر ،انشالله مبارک باشه.» سپس چهره ای جدی به خود گرفت‌و ادامه داد :«محمد جان از این به بعد باید هوای عطیه رو صد برابر داشته باشی. مبادا از گل نازکتر بهش بگی.» انگار این خبر بهجت انگیز درد و بیماری را از یاد مادر برده بود که صورت سبزه و زیبایش گل انداخته و چشمانش می درخشید. عطیه هم که انگار فعلا از روبرو شدن با پدر شرم داشت ،نگاهش به ساعت بود تا قبل از آمدن پدر به خانه خودشان بازگردند و آنقدر زیر گوش محمدخواند که بالاخره پیش از تاریکی هوا رفتند و بعد از نماز مغرب به اشاره مادر ظرفی از شیرینی پر کرده و برای پدر بردم. مادر ،نگاه پرسشگر پدر را بی پاسخ نگذاشت و گفت:« عصری محمد و عطیه اومده بودن، به سلامتی عطیه بارداره.» و برای اینکه پدر ناراحت نشه با لحنی ملایم ادامه داد :«عطیه خجالت میکشید با شما چشم تو چشم بشه، واسه همین رفتن.» لبخند مردانه‌ای در صورت پدر نشست و با گفتن «به سلامتی »شیرینی به دهان گذاشت و مثل همیشه که اهل هم صحبتی با مادر نبود ، دوباره مشغول تماشای تلویزیون شد 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
مداحی_آنلاین_دلبرتین_عالم_حجت_الاسلام.mp3
3.39M
🍃🌺 🎧 (ع) ♨️دلبرترین عالم بسیار دلنشین👌 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
❤️ 💥مـا همـانیـم که از عشـق تـو غفلـت کردیـم ⭐بـا همه آدمیـان غیـر تـو خلـوت کردیـم 💥سـال هـا می گـذرد، منتظـری بـرگـردیـم ⭐و مشخـص شـده مـاییـم که غیبـت کردیـم 💚 ‌ 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
⚜ پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمود: 📕 نماز شب وسیله ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه، 📗 نماز شب سنت و روش پیامبران و نور معرفت و ریشه ایمان می باشد. 📘 بدن را آرامش می دهد و شیطان را خشمگین می کند، 📙 سلاحی بر علیه دشمنان و وسیله ای است برای اجابت دعا و قبول شدن اعمال، 📓 روزی انسان را توسعه می دهد، 📕 شفیع بین ملک الموت و نمازگزار می شود، 📗 چراغ و فرش قبر و جواب(دو فرشته) نکیر و منکر می باشد. 📘 در قبر تا قیامت مونس و زائر نمازگزار خواهد بود. 📙 نماز بر سرش سایه می افکند، تاجی بر سرش و لباسی بر بدنش می گردد، 📓 نور پیش رویش، حائل بین او و آتش دوزخ خواهد بود، 📕 برای مؤمن حجتی است نزد خدا و وسیله سنگین شدن میزان اعمال و حکم عبور بر صراط و کلید بهشت می باشد 📗 زیرا نماز، تکبیر است و حمد و ستایش و تسبیح و تمجید و تقدیس و تعظیم و قرائت و دعا 📘 و البته بهترین اعمال خواندن نماز در اول وقت آن است.
🌸 دوستان عزیز ، بیائید *آداب قبل خواب* را رعایت کنیم تا هم خوابمون از دسترس شیاطین دور باشه و هم برای نماز واجب صبح و یا نماز مستحب مؤکد شب؛ ان شاءالله خواب نمونیم.🙂 🍃🌺🍃🌺 💧 اول اینکه قبل از خواب *وضو* بگیریم ⇦ *ثواب شب زنده داری* 🌺 با *تلاوت آیةالکرسی* که قبل از خواب سفارش شده؛ شروع می کنیم. 📿 *تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها* قبل خواب بسیار سفارش شده 🌺🍃🌺 📝 ۴ توصیه *پیامبرخـداﷺ* قبل از خواب 😊 🌷⓵ *ختم قرآن* با خواندن ۳بار سوره توحید . 🌷⓶ *ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ* ﺭﺍ *ﺷﻔﯿﻊ* ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم. *أَللّٰهُــمَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠـیٰ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَاٰﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ وِّ ﻋَﻠـیٰ جمـیٖـع إِلْاَﻧْﺒـیٖـﺎﺀِ ﻭَالْـﻤُﺮْﺳَﻠـیٖـﻦَ.* 🌷⓷ *ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ* ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم. *أَللّٰهُــمَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ* *ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨـیٖـﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْمِنٰـاﺕِ.* 🌷⓸ *ﺣﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤﺮﻩ* ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم. *سُبْحٰـانَ ﺍللهِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ* *ﻭَ لَٰا إِلَٰهَ إِﻻ‌َّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.* 🌸 تلاوت *مُعَوَذَتَینْ* هم بسیار مؤکد هست سوره ناس وفلق اگر. دوست دارید برای نماز شب بیدار شوید *آیه آخر سوره کهف 🕋 *قُـلْ إِنَّمٰـا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحىٰ إِلَيَّ أَنَّمٰـا إِلَٰـهُكُمْ إِلَٰـهٌ وٰاحِدٌ ۚ فَـمَنْ کٰـانَ يَرْجُوا لِقٰـاءَ رَبِّهِ فَلْـيَعْـمَلْ عَمَلًا صٰـالِحًا وَلٰا يُشْرِكْ بِعِبٰـادَةِ رَبِّـهِ أَحَدًا* 💠 *امام صادق (ع) : هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد.*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂🌷🌷🍃🍂🌷🌷🍃🍂 💠 چهارشنبه 1399/12/6 🌸✨ مطابق 📮 چهارشنبه 🔹️ ۶ اسفند ۱۳۹۹ 🔸️ ۲۴ فوریه ۲۰۲۱ 🔹️ ۱۲ رجب ۱۴۴۲ 💙این چهارشنبه قمر در برج سرطان میزان است 💚از نظر امام جعفر صادق علیه السلام خوب است 🔺ذات الکرسی: عمود 13:14 🍀دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🔴ساعت ذات الکرسی مربوط به روز میباشد 🌹 روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام و حضرت امام هادی علیه السلام . 📖سوره بعد از نماز صبح ۱۰ بار سوره قدر، ۱۱بار سوره مبارکه توحیدو سوره یس 📖بعد از نماز ظهر سوره نبأ 📖بعد از نماز عصر سوره والعصر 📖بعد از نماز مغرب حشر 📖بعد از نماز عشا واقعه 📜زیارت های امروز : حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام و حضرت امام هادی علیه السلام . 💎نمازها: نماز حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام و حضرت امام هادی علیه السلام. 💠صلوات ها: صلوات خاصه حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام وحضرت امام هادی علیه السلام 🕯به نیت حضرت موسی ابن جعفر ع شمع روشن کنید 📖سوره امروز: 📖سوره تکاثر است که باعث قدرت زیادی در جلب مال دارد. در چهارشنبه چهل مرتبه خوانده شود یکجا و بدون کلام در میانش 📖 سوره فیل در چهارشنبه باعث دفع شرّها خواهد شد. 🌸 چهارشنبه نهم ماه قمری برای کارهای زیر خوب است: 🔹معالجات و درمان 🔹تعلیم و تعلم 🔹جابجایی منزل 🔹قرض دادن، 🔹زراعت و کشاورزی، درختکاری 🔹تجارت، و معاملات اقتصادی 🔹 کارهای لشکری و نظامی 🔹سفر و مسافرت خوب است 🔹 کلا روز سبکی برای هر امری است 🌹 قدم نورسیده مبارک است زندگانی خوب و روزی زیاد دارد ان شاالله ✂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب است و موجب شکوه و عظمت بین مردم می گردد. ♦ از نظر قمری یا ، در این روز نیست و موجب ضعف بدن می شود . 🚫 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و تاثیر خوبی بر شخص ندارد. 👕 این چهارشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاالله 🚫 بطور کلی چهارشنبه برای خوب نیست و در برخی روایات نهی شده. اما از فواید نوره: نوره کشیدن موجب درمان بیماریهای پوستی می شود. ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 📿ذکر‌روزچهارشنبه:یاحی یاقیوم ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه یامتعال (باعث عزت در دین میگردد) 📚منابع 📕حلیة المتقین 📗مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📘مفاتیح الجنان 📒بحارالانوار 📔سایت ژیو فیزیک دانشگاه تهران 📓 مصابیح الجنان 📕تقویم نجومي اسلامی ════•❁❀❁•════ 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem