3496243887.mp3
1.03M
🍃🌷💫🌱🌸
#دردودلسحری
درهای بهشـ🌸ـت رو باز کردند.
بفرمائـید؛ شما هم دعوتید!
ألْسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا أَبٰا صٰالِحَ ألْمَهْدیٖ
روحیٖ لَکَ ألْفِدٰا
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
4_6005857519677736384.mp3
13.83M
💫🌷🌸🍃
#سحرنامه ۲۱_۲۲
فراز بیست و یک و بیست و دوم از دعای ابوحمزه ثمالی
يا سَيدي اِنْ وَكَلْتَني اِلي نَفْسي
هَلَكْتُ
بیتو هلاک میشوم . . .
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gase
🖤🌷🍃🌹
#سحربیستودوم
اولینروزےکهفرزندانحیدر،بےعلے(ع)
جاےاطعامسحردرگوشهاےغممیخورند
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💫🌷ترتیل جزءبیست و دوم قرآن کریم
http://j.mp/2bFRxNP
التماس دعای فرج🤲🏻🍃💞
راهکارهای زندگی موفق در
#جزءبیستودوم
قرآن را بادقت وتفکر بخوانید؛حتی اگر شده، تفکر در یک آیه....
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🍃🍂🌷🍃🍂🌷🍃🍂🌷
🌸 #تقویماسلامینجومی
چهارشنبه
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
۲۲ رمضان الکریم ۱۴۴۲
۵می ۲۰۲۱
🌹#چهارشنبه_شب_نزول_قرآن_و_شب_قدر احتمال شب قدر بودن امشب بیشتر از دو شب قبل است.
☝ صدقه اول صبح فراموش نشود.
🌸 اذکار چهارشنبه
- یا حَیّ یا قَیّوم 100مرتبه
- حسبی الله و نعم الوکیل1000 مرتبه
- یا متعال541 مرتبه برای عزت در دو دنیا
🌸 این چهارشنبه برای امور زیر مناسب است
🔹خرید و فروش و امور تجاری
🔹آغاز معالجات و درمان
🔹طلب خواسته ها و حوائج
🔹دیدن صاحب منصبان و بزرگان
🔹دیدارهای سیاسی
🔹تعلیم و تعلم
🔹کشاورزی و باغداری
🔹مسافرت با صدقه باشد .
🌹 نوزادی که امروز متولد شود مبارک و خوش قدم و محبوب دلها گردد ان شاالله.
✂️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب نیست و موجب فقر و بی پولی می گردد.
❌ خون_دادن یا #حجامت کلا در روزهای #چهارشنبه در بعضی روایات #منع شده است ، و باعث درد سر و حواس پرتی می گردد. ولی حجامت در #پایان روز چهارشنبه زیانی ندارد؛ حذیفة بن منصور میگوید: روز چهارشنبه بعد از #عصر، امام صادق(ع) را دیدم که حجامت میکرد.
♦ #خون_دادن یا #حجامت در این روز از نظر ماه قمری ، خوب است و باعث قوت دل انسان می گردد.
👕 این چهارشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاالله
🚫 بطور کلی چهارشنبه برای #نوره_کشیدن خوب نیست و در برخی روایات نهی شده. اما از فواید نوره: نوره کشیدن موجب درمان بیماریهای پوستی می شود.
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
💫ذات الکرسی عمود ساعت ۸
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🌷زمان ذات الکرسی مخصوص روز #چهارشنبه است
📚منابع
📕حلیة المتقین
📗مجموعه تقویم های نجومی معتبر
📘مفاتیح الجنان
📒بحارالانوار
📔سایت ژئو فیزیک دانشگاه تهران
📓 مصابیح الجنان
📕تقویم نجومي اسلامی
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
﷽❣#سلامامامزمانم❣﷽
صاحب عزای
حضرت مولا بیا
ای بانی شکسته دل
روضه ها، بیا
درد فراق تو
بخدا میکشد مرا
رحمی نما به حال
دل این گدا، بیا
#آجرکاللهیاصاحبالزمانعج
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
☀️ #حدیثمهدوی ☀️
💎پیامبر صلی الله علیه وآله :
🌤به درستی که خداوند این دین را به دستان امیرالمومنین علی علیه السلام پیروز کرد و هنگامی که او شهید شود دین خراب خواهد شد و دیگر اصلاح نخواهد شد مگر به دستان حضرت مهدی (علیه السلام)
📚منتخب الاثر ج2 ص73
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_صوت_مهدوی
💽 چگونه گناه نکنیم ؟
(قسمت هفتم )
🎤 #استاد_رائفی_پور
🖥 ببینید و نشر دهید 📡
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#پلهپلهتاخدا😍🍃💞
تفسیر تسبیحات اربعه❤
تسبیحات اربعه ذکر هایی هستند که به طور پراکنده در بخشهای دیگر نماز مورد استفاده قرار گرفتهاند. تفسیر سبحان الله در ذکر رکوع، تفسیر الحمدلله در سوره حمد، تفسیر لا اله الا الله در تشهد و تفسیر الله اکبر در بحث تکبیر گذشت.✨❤
علت نامگذاری این ذکر مقدس به تسبیحات اربعه، برخورداری از ذکر چهارگانه است؛ که با سه مرتبه تکرار آنها در هر رکعت از نماز ۱۲ مرتبه بهترین تسبیح ها مورد توجه و تکرار نمازگزار قرار می گیرد.😁
پیامبر اکرمﷺ فرمودند: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر سید و سرور همه تسبیح ها هستند.
تسبیحات اربعه بهترین خوراک روح نماز گزارند که خود را با آنها تغذیه و تقویت دینی و معنوی می کند.😇
چرا که سرزمین جان انسانهای بی نماز کویر خشک و سوزانی است که شیاطین کویر نشین در گوشه و کنار آن لانه گرفتهاند.😢
روایتی وارد شده است که این تسبیحات در آبادانی بهشت مومن بیشترین تاثیرات را به همراه دارند، چرا که هر کدام به شکل درختی مجسم می شوند و البته هر درختی آثار خاص خود را از جهت زیبایی و سرسبزی باردهی به همراه دارد.🌳🌲🌴🌺
تسبیحات اربعه قبل از بهشت در صحنه قیامت به صورت سپری از آتش جهنم مجسم می گردد و امنیت بخشی را به زندان ارزانی میدارد.❤😍
برگرفته از کتاب تفسیر نماز
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
13.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ «تفسیر سوره قدر»
ارتباط سوره ی قدر وحضرت زهرا
👌پیشنهاد میکنم حتما
حتما این کلیپ رو ببینید
👤 استاد #رائفیپور
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💞🌿🌺
.
سیسالِ پیش جان علی را گرفته اند
خنجر که مردِ کشتنِ مولا نمیشود…
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
میزبان گرچه خداست؛ لحظهٔ افطار بگیر؛✨
حاجتازمشک و علَم!از خودِسقّایحسین✨
میدهد جان به تنِ مرده به یک پلک زدن✨
طفلششماهههمانحضرتِ عیسایحسین✨
📿طاعات وعباداتتون مقبول درگاه حق😇
🌱 #التماسدعایفرج
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
17.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبقدروامامزمان
حتما ببینید🌷🍃
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#دعاےهنگامافطار°•.🌱.•°
دعاےامیرالمومنیݩهنگامافطار💓✨
✨بِسمِاللّٰهِاللّهُمَّلَڪَ
صُمناوعَلىرِزقِڪَأفطَرنا
فَتَقَبَّلمِنّاإنَّڪَأنتَالسَّمیعُالعَلیمُ✨
#التماسدعایفرج🤲🏻🌷🍃
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۲۷۱
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
هر چند به حقیقت حرفهایش ایمان داشتم، ولی دلم
جای دیگری بود که هنوز چشمان شعله ور از خشم پدر را فراموش نکرده بودم و
نمیخواستم این شعله های جهنمی، دامان همسر عزیزتر از جانم را بگیرد که باز
التماسش کردم: «مجید! منم حرفهای تو رو قبول دارم! منم میدونم اینا به اسم
مسلمون دارن تیشه به ریشه اسلام میزنن! منم از اینا متنفرم! منم میدونم پشت
سر همه اینا، آمریکا و اسرائیله! ولی نمیخوام برات اتفاقی بیفته! به خدا نمیخوام
یه مو از سرت کم بشه!»
سپس با انگشتان لرزانم زخم پیشانیاش را لمس کردم و با
صدایی که از دلواپسی به تپش افتاده بود، اوج دل نگرانی ام را نشانش دادم:
«مجید! به خدا میترسم بابا یه بلایی سرت بیاره!» و نه فقط از پدر که از برادران
شیطان صفت نوریه بیشتر میترسیدم که میدانستم تشنه به خون شیعه، شمشیر
کینه به کمر دارند که در برابر این همه پریشانی ام، لبخندی زد و با آهنگ دلنشین
کلامش، اوج آرامش قلبش را به نمایش گذاشت: «الهه جان! نترس! هیچ غلطی
نمیتونن بکنن!»
ولی دل لبریز دغدغه و نگرانی ام دست بردار نبود و خواستم باز
التماسش کنم که از جیب پیراهنش جعبه کوچکی درآورد و ادامه
داد: «ناقابله الهه جان! میخواستم گل هم برات بگیرم، ولی گلفروشی ها بخاطر
چهارشنبه سوری بسته بودن. شرمنده!»
و چه ماهرانه بحث را عوض
کرد و چشمان من هنوز غرق اشک بود که تمنا کرد: «الهه جان! بسه دیگه، گریه نکن! »
و من همانطور که بغضم را فرو میدادم، نگاهی به جعبه
کوچک در دستش کردم و نمیدانستم به چه بهانه ای برایم هدیه خریده که خودش
با شوخ طبعی به زبان آمد: «همیشه مردا یادشون میره، تو خونه ما خانم یادش میره
که چه خبره! ای داد بیداد!»
و با صدای بلند خندید که تازه به خاطر آوردم امشب
سالگرد عقدمان است. بالاخره صورتم به خنده ای بیرنگ و رو باز شد و برای
توجیه فراموشی ام بهانه آوردم: «از صبح یادم بودا، الان یه دفعه یادم رفت!» از لحن کودکانه ام هر دو به خنده افتادیم و خودم خوب میدانستم که مصیبتهای
پی درپی روزگار، روزهای خوش زندگی را از خاطرم برده است.میان خنده های
مجید که بیشتر میخواست دل مرا شاد کند، جعبه را باز کردم و دیدم برایم انگشتر
طلای ظریف و زیبایی خریده است که بدنه نازکش از نقش و نگار پر شده وبا یک ردیف از نگین های پر زرق و برق، مثل ستاره میدرخشید. انگشتر را به دستم کردم
و با شوقی که حالا با گرفتن این هدیه زیبا به دلم افتاده بود، از اعماق قلب غمگینم
قدردانی کردم: «ممنونم مجید جان! خیلی نازه!»
و او از جایش بلند شد و با گفتن
«قابل تو رو نداره.» به سمت آشپزخانه رفت و با مهربانی ادامه داد: «بلند شو
بیا که هم من خیلی گشنمه، هم حوریه!» و تا وقتی بود اجازه نمیداد دست به سیاه و سفید بزنم که من سر
ِ میز نشستم و خودش غذا را کشید و هنوز چند قاشق نخورده بودیم که صدای زنگ در
ِ خانه در انفجار ترقه ای پیچید و دلم را خالی کرد.
نگاه پرسشگرمان به هم دیگر افتاد که در غربت این خانه منتظر کسی نبودیم.
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۲۷۲
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
مجید بلند شد و آیفون را جواب داد که صورتش به خنده باز شد و همچنانکه در را
باز می ِ کرد، مژده داد: «عبداللهِ»
حالا پس از چند روز جدایی از خانواده، دیدن برادر
مهربانم غنیمت شیرینی بود که دلم را غرق شادی کرد. از سر
میز غذا بلند شدم و
با قدمهای کوتاهم به استقبالش رفتم. هر چند از دیدن دوباره من و مجید
خوشحال بود و به ظاهر میخندید، ولی چشمانش به غم نشسته و هر چه تعارفش کردیم،سیری را بهانع کرد وسر
ِ میز غذا نیامد. من و مجید هم مجبور شدیم زودتر
غذایمان را تمام کنیم و کنار عبدالله بنشینیم که خودش بی مقدمه سؤال کرد: «چه
خبر؟ جایی رو پیدا کردید؟»
مجید نگاهی به من کرد و با صدایی گرفته پاسخ داد:
«یه جایی رو من امشب دیدم، حالا قراره فردا با الهه بریم ببینیم.» و عبدالله مثل
اینکه دنبال بهانه ای باشد تا سرِ حرف را باز کند، نفس بلندی کشید و از مجید
پرسید: «برای پول پیش میخوای چی کار کنی؟ میای از بابا بگیری؟»
که باز
گلویم در بغض نشست و به جای مجید، من پاسخ دادم: «چجوری بیاد بگیره؟
مگه ندیدی بابا اون روز چجوری خط و نشون میکشید؟»
و مجید اجازه ندادحرفم به آخر برسد و با لحنی قاطعانه جواب عبدالله را داد: «آره. فردا صبح میرم
نخلستون باهاش صحبت میکنم.»
از این همه سماجتش عصبانی شدم و با
دلخوری اعتراض کردم: «یعنی چی مجید؟!!! تو نمیفهمی من چی میگم؟!!!
میگم بابا منتظر یه بهانه س تا عقده ش رو سرت خالی کنه! اونوقت خودت با پای
خودت میخوای بری اونجا که چی بشه؟!!!»
و باز گریه امانم نداد و ادامه شکوائیه
ُ پر غیظ و غضبم را با گریه به گوشش رساندم: «میخوای من رو عذاب بدی؟!!!
ً من این خونه رو نمی خوام،!میخوای من رو زجر کش کنی؟؟!!
من این پول و
نمیخوام! من میرم کنار خیابون میخوابم، ولی راضی نیستم تو دوباره بری پیش
بابام! به خدا راضی نیستم!»
و زیر بار سنگین گریه نتوانستم اوج دلواپسی ام را
نشانش دهم که خودم را از روی مبل بلند کردم و به اتاق خواب صاحبخانه رفتم تا
کسی شاهد هق هق گریه هایم نباشد، ولی مجید بلافاصله به دنبالم آمد و همین که چشمم به صورت غمزده اش
افتاد، میان بارش بی امان اشکهایم تمنا کردم: «مجید! تو رو خدا از این پول بگذر!
از این حق بگذر! من این حق رو نمیخوام! بخدا جون آدم از همه چی عزیزتره!»
و
میدانستم که او نه به طمع چند میلیون پول پیش که به هوای عزت نفسش
میخواهد در برابر خودخواهی های پدر مقاومت کند، ولی برای من و دخترم، حفظ
جانش حتی از عزت نفسش هم مهمتر بود که عبدالله در پاشنه در اتاق ظاهر شد و
به غمخواری اینهمه پریشانی ام همانجا ایستاد. مجید مقابلم روی زمین نشست
و با لحنی لبریز عطوفت دلداری ام داد: «برای چی اینهمه نگرانی الهه ؟ من
با بابات یه معامله ای کردم و با هم یه قراردادی بستیم. حالا این معامله به هم خورده.
بابات خونه ش رو پس گرفت، منم میخوام برم پولم رو پس بگیرم. برای چی انقدر
میترسی؟»
ولی عبدالله نظر دیگری داشت که صدایش کرد: «مجید! میشه یه
لحظه بیای بیرون با هم حرف بزنیم؟»
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۲۷۳
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
عبدالله رفت تا او هم برود که لبخندی زد و با گفتن «به خدا توکل کن .» از کنارم بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
از آهنگ سنگین صدای عبدالله حس خوبی نداشتم و میدانستم خبری شده که خودم را کمی به سمت در
کشیدم تا حرفهایشان را بهتر بشنوم و شنیدم عبدالله با صدایی آهسته به مجید
هشدار داد: «مجید! من میدونم اون پول حق تو و الهه س! ولی بابا هم حسابی
قاطی کرده! راستش رو بخوای منم یخورده نگرانم!» و برای اینکه خیرخواهی اش
در دل مجید اثر کند، با صدایی آهسته تر توضیح داد: «دیروز رفته بودم یه سر خونه ببینم چه خبره
،دیدم طبقه بالا کلا
ً تخلیه شده. بابا میگفت همه وسایل شما رو
فروخته به یه سمساری.»
از اینکه میشنیدم جهیزیه زیبا و وسایل نوزادی دخترم
به حراج سمساری رفته، قلبم شکست و باز حفظ جان همسر و زندگی ام از همه
چیز مهمتر بود که همچنان گوش میکشیدم تا ببینم عبدالله چه میگوید که با نا امیدی ادامه داد:«یعنی واقعا
ً میخواد ارتباطش رو با تو و الهه قطع کنه! یعنی
دیگه فراموش کرده دختر و دامادی داره! یعنی اینکه زده به سیم آخر!»
و در برابر
سکوت مجید با حالتی منطقی پیش بینی کرد: «من بعید میدونم پول رو بهت
پس بده! مگه اینکه بری شکایت کنی و پای پلیس و دادگاه رو بکشی وسط!»
و
مجید دقیقا
ً همین نقشه را در سر داشت که با خونسردی پاسخ داد: «من فردا میرم
باهاش صحبت میکنم. خیلی هم آروم و محترمانه باهاش حرف میزنم. ولی اگه
بخواد اذیت کنه، از مسیر قانونی کار رو پیگیری میکنم. میدونم سخته، طول
می ِ کشه، درد سر داره، ولی بالاخره مجبور میشه کوتاه بیاد.« و عبدالله هم درست
مثل من از واکنش پدر میترسید که باز تذکر داد: «منم میدونم از مسیر قانونی به
نتیجه میرسی، ولی اگه تو این مدت یه بلایی سر
خودت یا الهه بیاد چی؟؟!!!»
مجید! باور کن بابا خیلی عوض شده! بابا همیشه اخلاقش تند و عصبی بود، ولی
الان خیلی عوض شده! حاضره به خاطر این دختره وهابی و فک و فامیلاش هر
کاری بکنه! برادرهای نوریه هر روز میان نخلستون. همین فردا که تو میخوای بری
نخلستون با بابا صحبت کنی، اونا هم اونجا هستن.» که مجید کلافه شد و با
حالتی عصبی پاسخ اینهمه مصلحت اندیشی عبدالله را داد: «خب باشن!مگه
ً میخوان چی کار کنن؟»
و عبدالله حرفی زد که درست از دریای دلواپسی دل من آب میخورد: «مجید! همون روز آخر که الهه از خونه اومد
بیرون، اگه من دیرتر رسیده بودم، نمیدونم چه بلایی سرش اومده بود! من الهه رو
از زیر لگدهای بابام کشیدم بیرون! جوری خون جلوی چشماش رو گرفته بود که اگه
من نرسیده بودم، الهه رو کشته بود!»
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۲۷۴
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
از به خاطر آوردن حال آن روزم تا مغز استخوان
مجید آتش گرفت که با بغضی که گلوگیرش شده بود، پاسخ داد: «عبدالله! به خدا
فکر نمیکردم با دخترش اینطوری رفتار کنه! به جون الهه که از جون خودم برام
عزیزتره، فکر میکردم هوای الهه رو داره! وگرنه غلط میکردم زن حامله م رو تنها
بذارم!»
و تیزی همین حقیقت تلخ بود که بند دل من و عبدالله را پاره میکرد و
عبدالله با قاطعیت بیشتری ادامه داد: «حالا اگه اونروز یه بلایی سر
الهه یا بچه
اومده بود، میخواستی چی کار کنی؟ خب تو میرفتی شکایت میکردی و پلیس
هم بابا رو بازداشت میکرد، ولی مثلا
بچه ت
زنده میشد؟یا زبونم لال،الهه
برمیگشت؟ حالا هم همینه! مملکت قانون داره، دادگاه داره، پلیس داره، همه
اینا قبول! ولی اگه بابا یا برادرهای نوریه یه آسیبی به خودت یا الهه زدن، میخوای
چی کار کنی؟ حتی اگه اونا مجازات بشن، صدمه ای که به زندگیت خورده،
جبران میشه؟»
و حرف مجید، حدیث شرف و غیرت بود که باز استقامت کرد:
«عبدالله! تو اگه جای من بودی سکوت میکردی تا همه زندگیت رو چپاول کنن؟
به خدا هر چی نگران الهه باشی، من بیشتر نگرانش هستم! هر چی تو نگران بچه من
باشی، من همه تن و بدنم براش میلرزه! ولی میگی چی کار کنم؟ اگه من الان
سا کت بشم، پس فردا یه چیز دیگه میخوان. اگه امروز از پولم بگذرم، فردا باید از
زنم بگذرم، پس فردا باید از بچه م بگذرم! به خدا من هر چی کوتاه بیام، بدتر
میشه!»
و باز میخواست خیال عبدالله را راحت کند که با حالتی متواضعانه ادامه
داد: «من فردا با بابات یه جوری حرف میزنم که کوتاه بیاد. با زبون خوش راضیش
میکنم. یه کاری میکنم که با خوبی و خوشی همه چی حل بشه!»
و این حرف
آخرش بود، هر چند من مطمئن بودم دیگر هیچ مسئله ای با پدر به مسالمت حل
نمیشود که تا آخر شب هر چه مجید با لحن آرام و زبان شیرینش زیر گوشم زمزمه می کرد تا دلم قرار بگیرد، قرار نگرفتم و با احساس ترس و وحشتی که از عاقبت کار
زندگی ام به جانم افتاده بود، به خواب رفتم. نمیدانم چقدر از خوابم گذشته بود که
صدای وحشتنا کی، همه وجودم را در هم شکست. وحشت زده روی تشک نیم خیز
شدم وبا چسمان پُر از هول و هراسم اطرافم را نگاه میکردم و نمیدانستم چه خبر
شده که دیدم مجید نیست. چند بار صدایش کردم ولی به جای
جواب مجید، نعره های مردان غریبه ای را میشنیدم و نمیفهمیدم چه میگویند.
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۲۷۵
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
قلبم از وحشت، سخت به تپش افتاده و فقط مجید را صدا میزدم و هیچ جوابی
نمیشنیدم. بدن لرزان از ترسم را از روی تشک کندم و با قدمهایی که جرات پیش
رفتن نداشتند، از اتاق خارج شدم. در این خانه غریبه و در تاریکی شب،
نمیتوانستم قدم از قدم بردارم و میان هال خشکم زده بود که صدای فریاد
مجید قلبم را از جا کَند.
بی اختیار به سمت صدای مجید دویدم که به یکباره
خودم را میان عده ای مرد غریبه دیدم. همه با پیراهن های
عربی و شمشیر بلندی که در دستشان میرقصید، دورم حلقه زده و به حال زارم
قهقهه میزدند.
از هیبت هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود، زبانم بند آمده و
تمام تن و بدنم میلرزید که دیدم پدر دستهای مجید را از پشت گرفته و برادر
نوریه با شمشیر بلندی به جانش افتاده است. دیگر در سراپای مجید یک
جای سالم باقی نمانده و لباسش غرق به خون بود که از اعماق جانم صدایش
کردم و به سمتش دویدم، ولی هنوز دستم به پیراهن خونی اش نرسیده بود که کسی
آنچنان با لگد به کمرم کوبید که با صورت به زمین خوردم.
وحشتزده روی زمین
چرخیدم تا فرار کنم که دیدم برادر نوریه با شمشیر غرق به خون مجید، بالای سرم
ایستاده و همچنان قهقهه میزند. هر دو دستم را روی بدنم سپر کودکم کرده و کار
دیگری از دستم بر نمی آمد که فقط از وحشت جیغ میکشیدم: «مجید! به دادم
برس! مجید... بچه م...»
و پیش از آنکه فریاد دادخواهی ام به گوش کسی برسد،
برادر نوریه به قصد قتل دخترم، شمشیرش را به رویم بلند کرد و آنچنان زخمی به
جانم زد که همه وجودم از درد آتش گرفت و ضجه ای زدم که گویی روح از کالبدم جدا شد.
دیگر به حال خودم نبودم و میان برزخ هراسناکی از مرگ و زندگی
همچنان ضجه میزدم که فریادهای
ّ مجید، پرده گوشم را پاره کرد..
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
4_5978773915470660911.mp3
24.41M
دعای جوشن کبیر با صدای
استاد فرهمند 🌸🍃
🌟خواص عجیب دعای جوشن کبیر
✍پیامبر اکرم (ص) : خداى تعالى در آسمان چهارم خانه اى بنا کرده که نامش بیت المعمور است؛ به آن خانه در هر روزى هفتاد هزار فرشته داخل مىشوند و از آن بیرون مىروند و دیگر به سوى آن تا روز قیامت بر نمىگردند و خداى عزّ و جلّ به صاحب این دعا ثواب این فرشتگان را میبخشد.
در شبى که شخص این دعا را بخواند خداى تعالى به او روى مىآورد و به سوى او نظر التفات مىکند و تمامی حاجتهاى دنیا و آخرت او را برآورده می سازد.
هر کسى که این دعا را بخواند، مثل مردن شهدا می میرد. خداى تعالى براى او ثواب هفتصد هزار شهید از شهیدان صحرا را مینویسد.
حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) فرمودند که: هیچ بنده اى از امّت من نیست که این دعا را در ماه مبارک رمضان سه مرتبه یا یک مرتبه بخواند مگر آنکه به تحقیق که خداى تعالى بدن او را بر آتش حرام میکند و بر او بهشت واجب میشود.
📚 مهج الدعوات ابن طاووس ـ ترجمه طبسى، ص 363-365
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🌴پيامبر خدا صلي الله عليه و آله:
📜التَّوبَةُ حَسَنٌ ولكِن فِي الشَّبابِ أحسَنُ
📝توبه زيباست و از جوان، زيباتر است
📚كنز العمّال ج 15 ص 896
التماس دعا
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem