≪࿙🇮🇷͜͡◈͜͡📿࿚≫
#خاطرات_جبهه😊
#درسنگر_شهدا💔
بغض کرده بود.😖
از بس گفته بودند:بچه است، زخمی بشود آه و ناله میکند😟
و عملیات را لو میدهد شاید هم حق داشتند.😕
نه اروند با کسی شوخی داشت،
نه عراقی ها.اگر عملیات لو میرفت غواص ها( که فقط یک چاقو داشتند ) قتل عام میشدند😨😢
فرمانده که بغض و اشتیاقش را دید، موافقت کرد😍
اواخر عملیات توی گل و لای کنار اروند ، در ساحل فاو دراز کشیده بود.😔
جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند.😞
یا کوسه برده بود یا خمپاره....😭
دهانش را هم پر گل کرده بود تا عملیات را لو ندهد...😭💔
بچه بود...💔بچه ای بزرگـــ....💔
≪࿙🇮🇷͜͡◈͜͡📿࿚≫
#خاطرات_جبهه😊
#درسنگر_شهدا💔
حال خوشی پیداکرده بودیم. اما بعضیها این حرفها سرشان نمیشد؛😪 وقتی شوخیشان گل میکرد دیگر ملاحظه هیچچیز را نمیکردند. لب رودخانه پاهایمان را لخت کرده و از گرما داخل آب گذاشته بودیم🤤 و یکی از بچهها داشت این نوحه و زبان حال را که یکی از مداحان خوانده بود زمزمه میکرد😊: «حسین جان! مادرم گفته غلامت باشم😌، خادم درگه و راهت باشم😌 و...» که یکمرتبه حاج حسین وارد شد و بدون مقدمه دست کسی را که داشت میخواند گرفت و بلندش کرد که: «راه بیفت😶، مادرت هم نمیگفت، قبولت میکردم!»😐😆😂
فرهنگ جبهه، شوخ طبعیها، ج۲،ص۸۵
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
کنیزبٵنوبےنشآنـ ـ:
≪࿙🇮🇷͜͡◈͜͡📿࿚≫
#خاطرات_جبهه😊
#درسنگر_شهدا💔
بغض کرده بود.😖
از بس گفته بودند:بچه است، زخمی بشود آه و ناله میکند😟
و عملیات را لو میدهد شاید هم حق داشتند.😕
نه اروند با کسی شوخی داشت،
نه عراقی ها.اگر عملیات لو میرفت غواص ها( که فقط یک چاقو داشتند ) قتل عام میشدند😨😢
فرمانده که بغض و اشتیاقش را دید، موافقت کرد😍
اواخر عملیات توی گل و لای کنار اروند ، در ساحل فاو دراز کشیده بود.😔
جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند.😞
یا کوسه برده بود یا خمپاره....😭
دهانش را هم پر گل کرده بود تا عملیات را لو ندهد...😭💔
بچه بود...💔بچه ای بزرگـــ....💔
≪࿙🇮🇷͜͡◈͜͡📿࿚≫
#خاطرات_جبهه😊
#درسنگر_شهدا💔
بغض کرده بود.😖
از بس گفته بودند:بچه است، زخمی بشود آه و ناله میکند😟
و عملیات را لو میدهد شاید هم حق داشتند.😕
نه اروند با کسی شوخی داشت،
نه عراقی ها.اگر عملیات لو میرفت غواص ها( که فقط یک چاقو داشتند ) قتل عام میشدند😨😢
فرمانده که بغض و اشتیاقش را دید، موافقت کرد😍
اواخر عملیات توی گل و لای کنار اروند ، در ساحل فاو دراز کشیده بود.😔
جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند.😞
یا کوسه برده بود یا خمپاره....😭
دهانش را هم پر گل کرده بود تا عملیات را لو ندهد...😭💔
بچه بود...💔بچه ای بزرگـــ....💔