∞❤️∞
🔔 #اندکی_تامل
🌼〖 ~•عـٰاشورا هر روز در ڪربلاۍ دلمان اتفاق مۍافتد
کوشش ڪنیم حسین دل ؛ به
دست یزید نفس؛ تشنه لب شهید نشود !'🌱 •°.〗🕊
باامامزمانعجباشیم🌱
...
#محرم
#امام_حسین
⭕ساااال ها گریه به تو جرم تلقی می شد !!!
حسین(ع)جان ؛😓
❤️ برکات امام روح الله(ره)
شادی روحشان، علما،شهدا، اموات شیعه، دسته گلصلوات💐
#محرم
#امام_حسین
هدایت شده از ܦ̇ܝܝ̇ܝ̇ߺܥߊܔ حߊܥܼܢ ܧߊܢܚܩܢ
🌻🍃🌙🍃🌻🌙🍃🌻🌙🍃🌻🌙
#مهرومهتاب
پارت۳۸
نویسنده:ت،حمزه لو
چیزی که در دیگر پسران تا به حال ندیده بودم سادگی اش بود یا پاکی اش، معصومیت و بی گناهی چشمانش بود یا خجالت زیادش ؛
نمی دانم چه بود ولی هر چه بود باعث می شد ضربان قلبم تندتر شود .
وقتی به طرف خانه برمی گشتم به بیهودگی فکرهایم خندیدم ؛
من کجا و آقای ایزدی کجا!!!
کسی که حتی نمی دانستم اسمش چیست و چه کاره است.
بعد به خودم نهیب زدم که دست از این افکار بیهوده بردارم.
شاید آقای ایزدی ازدواج کرده باشد، شاید نامزد داشته باشد، تازه اگر اصلاً این موارد هم در میان نباشد من به او چه کار دارم !!
مگر حرفی به من زده، مگر توجهی به من کرده .
چرا من اینقدر دربارهاش فکر می کنم.
به خانه هم که رسیدم هنوز در فکر بودم مثل همیشه که از رفتار خودم راضی نبودم برس را محکم به موهایم میکشیدم .
موهایم بلند و کمی موج دار بود ،برای همین حسابی دردم میگرفت .
وقتی هم که کارم تمام شد گلوله ای مو از برس جدا کردم، ولی دلم خنک شده بود.
باید دست از این افکار احمقانه بر می داشتم .
من در یک خانواده ثروتمند و روشنفکر بزرگ شده بودم و اینطور که معلوم بود آقای ایزدی هیچکدام از این شرایط را نداشت.
بنابراین این رابطه حتی در صورت آغاز به جایی ختم نمی شد ،پس همان بهتر که شروع نشود.
همه چیز با هم قاطی شده بود.
وقتی به وقایع روز شنبه فکر میکردم دلم میلرزید
آن روز، باز هم جلسه حل تمرین داشتیم دو ماه از سال جدید گذشته بود و کلاسها جدی شده بود .
درس ها پیش میرفت و به زمان امتحانات نزدیک می شدیم .
وقتی صبح ماشین را جلوی در پارک می کردم شروین ایستاده بود و نگاهم می کرد.
دوباره دنبالم تا دم کلاس آمد و صدایم کرد
برگشتم و منتظر نگاهش کردم.
با خنده گفت :«خانوم مجد شما خیلی سایه ت سنگینه!!»
جدی پرسیدم:« کاری داشتید ؟!»
همانطور که با خودکارش بازی میکرد گفت:« من خیلی وقته با شما کار دارم اگه یک لحظه فرصت بدید !»
از دور آقای ایزدی را دیدم که به طرف کلاس می آمد با عجله گفتم:« الان نمیشه!!!»
شروین فوری گفت :«پس بعد از کلاس!!»
پشت سر آقای ایزدی وارد کلاس شدم و سر جایم نشستم.
لیلا آهسته گفت:« پس کجا موندی؟!»
روی یک تکه کاغذ نوشتم:« شروین کارم داشت.»
لیلا آهسته گفت :«چه کاری ؟!»
سر تکان دادم و گفتم :«بعد از کلاس معلوم میشه !»
وقتی سرم را بالا گرفتم متوجه شدم آقای ایزدی نگاهم میکند ،با خجالت سرم را پایین انداختم و گفتم:« ساکت !!آقای ایزدی داره نگاه میکنه!»
لیلا پچ پچ کنان گفت:« به جهنم نگاه کنه!!»
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
امام سجاد علیه السلام :
اِنَّ اللّه َ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزینٍ وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکورٍ.
خداوند هر قلب محزون و هربنده شکرگزار را دوست دارد.
🍂🥀
[کافى، ج ۲، ص ۹۹، ح ۳۰]
#امام_سجاد
#شهادت_امام_زین_العابدین
#محرم
🌸ـبِـسمِـاللهالࢪحمــݩِالࢪحیـمـ 🌸
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
قالَ رسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: عَلامَةُ حُبِّ اللّه ِ حُبُّ ذِكرِاللّه ِ، وعَلامَةُ بُغضِ اللّه ِ بُغضُ ذِكرِاللّه ِ
: نشانه دوستى خدا دوست داشتن ياد خداست، و علامت دشمنى با خدا دشمن داشتن ياد خداست.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل , جلد۵ , صفحه۲۸۶
#محرم
•💖•
قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار ِ خیمهها باشی🌱
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی 🌱
#علیابنالحسینابنعلی(ع)
••••••••❥❁••••••••
💝⃟🌟↝| #امامسجــعاد
#محرم
کریمی.mp3
زمان:
حجم:
3.2M
🎤حاج محمود کریمی
ناله ی وا عطشا بر جگرش می افتاد
آب میدید به یاد قمرش می افتاد..
دلنشین
#امام_سجاد
#محرم