بہ کوچیکے گناھ نگاھ نکن !
بہ بزرگے کسے نگاھ کن کہ ازش
نافرمانے کردی ...
#سبک_زندگی🌿
در حضور هفت گروه
هفت کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی:
-🌷 ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﯾتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ.
-💫ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ.
-🌱ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ.
-🌸ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن.
-🌿ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩﻧﻤﺎﯾﯽ نکن.
-🌹ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ.
-🦋ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ.
امام علی (ع)
هدایت شده از نوجوان پلاس
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👾 ویروس آمریکایی
🤔 با ویروسی که توی گوشیت هست
چکار میکنی؟
🤩 یه گزارش مردمی جذاب و متفاوت
📆 به مناسبت ۱۳ آبان
👨🏻🎓 روز دانش آموز
🏃🏻♂ بدو ویدیوی بالا رو دانلود کن
و ببین تا دیر نشده
📹 تولید: ۱۳۹۹
#نوجوان_پلاس
ما را در پیام رسان های ایتا و اینستاگرام دنبال کنید 👇🏻👇🏻👇🏻
╭─┅🍁👨🏻🎓🍁┅─╮
@nojavan_pluss
╰─┅🍁👩🏻🎓🍁┅─╯
⭕ پول جدیدی که جمهوری آذربایجان چاپ کرده نشان از فتح خاک ایران و پل خداآفرین توسط سربازان آذربایجانی داره😬
شنیدین میگن شتر در خواب بیند پنبه دانه😉
💯الهام داره یه کاری میکنه که به فکر هم مرز شدن با روسیه بیافتیم....
#ایران_قوی
#سپاه_مقتدر
حکمت ۴۷۴ نهج البلاغه:
✅خودداری از گناه
مَا الْمُجاهِدُ الشَّهيدُ فى سَبيلِ اللّهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ. لَكادَ الْعَفيفُ اَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَةِ؛
مجاهد شهيد در راه خدا پاداشش بيشتر از كسى نيست كه قدرت بر گناه داشته ولى خوددارى نموده. چنين انسان باعفّتى نزديك است فرشتهاى از فرشتگان باشد.
#همسرداری
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ_تـصویری
🎙 #استاد_رائفی_پور 💌
📝 « راه »
💢شرط خلقت چه بود؟
💢 آیا خودمون انتخاب ڪردیم ڪجا و در چه زمانے بدنیا بیاییم ؟ چرا یادمان نمے آید ...
🔮 بسیار جالب 👌
#اللﮩـمعجللولیڪالفرج
#امام_زمان
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
#مهرومهتاب
پارت۹۶
نویسنده:ت،حمزه لو
روی نیمکت جابه جا شد و گفت:«توی یه خونواده ی مذهبی به دنیا اومدم.پدرم کارمند بانک بود ومرد زحمتکشی بود.دائم تلاش میکرد مبادا خانواده اش در رنج و سختی زندگی کنند.دغدغه ی همیشگی اش این بود که مبادا پول حرام وارد زندگی اش شود.در هر کاری این مورد را در نظر داشت و تا مطمئن نمیشد ،کاری انجام نمیداد.
مادرم هم زن مظلوم و ساده ای بود که منتهای آرزویش رضایت شوهر و بچه هایش بود.همیشه مارا مقدم بر خودش میدانست .در همه چیز اول مارا مقدم میدانست بعد خودش را.
یادم نمی آید که هیچ وقت روی حرف پدرم حرف زده باشد حتی در صورت عدم توافق.پدرم را آقا یا رحیم آقا صدا میزد.کلمه ی آقا هیچوقت جا نمی افتاد.
البته پدرم هم همیشه احترامش را داشت و حاج خانوم یا سوری خانوم صدایش میزد.
البته اسم مادرم سرور بود که پدرم مخففش کرده بود.وقتی کمی بزرگ شدم و به اصطلاح دست چپ و راستم را شناختم ،متوجه سختی شرایط زندگیمان شدم واز همان بچگی سعی کردم کمک حال پدر و مادرم باشم.حالا یا کار میکردم یا سعی میکردم خواسته های نابه جا نداشته باشم.میفهمیدم پدرم چقدر زحمت میکشد تا خرج سر برج ما را سر و سامان دهد ومادرم چقدر قناعت میکند تا بچه هایش حداقل در خورد و خوراک کم و کسر نداشته باشند ولی باز هم کاملا موفق نبودند .
من بچه ی بزرگ خانواده بودم،خواهرم مرضیه چهار سال از من کوچکتر بود و زهرا تقریبا یکسال ونیم با مرضیه تفاوت سنی داشت.
هر دو دختر های خجالتی و ساکتی بودند که به بازیهای کودکانه ی خودشان قانع بودند.از وقتی یادم میاد تو همین خونه زندگی میکردیم.این خونه ارث پدرم بود که از پدرش به او رسیده بود.سر همین آلونک هم کلی بگو مگو داشتیم.پدرم یک برادر و دو خواهر داشت،برادرش درهمان سنین جوانی در یک تصادف فوت شده بود. خواهر بزرگش قبل از انقلاب ازدواج کرده بود و همراه شوهرش به خارج از کشور رفته بودند.فقط میماند خواهر کوچکترش راحله که شوهر فوق العاده بداخلاق و متوقعی داشت.
در همان سالهایی که این خانه به پدرم رسید با اینکه پدربزرگم سهم دخترانش را هم داده بود اما انقدر عمه ام را اذیت کرد که از این خانه هم سهمی بگیرد وآنقدر نیش و کنایه زد که پدرم برای تمام شدن قائله پولی را به عمه ام داد و قال قضیه را کند.البته چند سال بعد دوباره سروصدای آقای شمس درآمد که باید پول بیشتری میدادید و سر مارا کلاه گذاشتید وانقدر هرجا نشست پشت سر پدرم حرف زد و دروغ به هم بافت که کم کم رفت و آمدمان باهم قطع شد و عمه ام به خاطر بچه هایش ،زندگی اش را به تنها برادرش ترجیح داد .
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
🔸 نماز اول ماه به همراه صدقه اول ماه را فراموش نکنیم
( یکشنبه ۱۶ آبان ، اول ماه ربیع الثانی است )
#نماز
#قالب_دوم
💠 @samtekhoda3
🌷سربند یامهدی(عج)🌷
... دوست قدیمی من بود؛ ابراهیم هادی.
کنارش نشستم و سلام کردم. مرا شناخت و تحویل گرفت.
درست نمی توانست صحبت کند. گلوله از صورت به داخل دهانش خورده بود و به طرز عجیبی از گردنش خارج شده بود‼️
یک گلوله هم به پایش خورده بود. معمولا وقتی گلوله از انتهای گردن خارج می شود، به نخاع و یا شاهرگ آسیب می رساند و احتمال زنده ماندن انسان کم می شود، اما ابراهیم سالم و سرحال بود.
بلافاصله نگاهم به سر ابراهیم افتاد. قسمتی از موهای بالای سر او نیز سوخته بود. مسیر یک گلوله را می شد بر روی موهای او دید!
با تعجب گفتم: داش ابرام، سرت چی شده؟
دستی به سرش کشید. با دهانی که به سختی باز می شد گفت: می دانی چرا گلوله جرئت نکرد وارد سرم شود؟
گلوله خجالت کشید وارد سرم بشود، چون پیشانی بند یامهدی(عج) به سرم بسته بودم".
📙برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲
#امام_زمان