eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
467 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
5553994390.mp3
3.34M
♨️پنج خطری که مومن را هر روز تهدید میکند(کم حجم) 👌 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام رفیعی ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲🏻🧡🍂 عاشقاڹ وقٺ نماز اسټ؛ اذاڹ میگویند✨ مۅقع راز و نیاز اسٺ؛ اذاڹ میگویند🌱 عاشقاڹ❣ هرچھ خواهید،بخواهید خجالٺ نکشید🙃 یارما بنده نۅاز اسٺ؛ اذان میگویند🌻 🕊 📿 •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻امروز به تقدیر الهی از میان شما رفته ام عزیزان! من بنا به تقدیر الهی امروز از میان شما رفته‌ام. من شما را از پدر و مادرم و فرزندان و خواهران و برادران خود بیشتر دوست دارم، چون با شما بیشتر از آنها بودم؛ ضمن اینکه من پاره‌تن آنها بودم و آنها پاره وجود من، اما آنها هم قبول کردند من وجودم را نذر وجود شما و ملت ایران کنم.
16.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞فتوکلیپ|"مَشهَدُ الرِضا" ⏯همخوانی استدیویی زیبا 🔸به همراه تصاویر ناب حرم مطهر رضوی🔸 🔅در مدح حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام 🔅 🎧اجرا همخوانی: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📽مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 📺 aparat.com/v/c7tBa/ 🌐شناسه عضویت در کانال ایتا و تلگرام: 📲 @tasnim_esf
(ع) سوگند به خدا که خداوندِمتعال، از مردم، جز دوکار نخواسته است: 1⃣به‌نعمت‌هایِ او اعتراف کنند تا آنان را نعمت فزونتر دهد‌. 2⃣به گناهان اقرار ورزند تا گناهانشان را بیامرزد‌. منتخب میزان الحکمه-ح 992📕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✿استغفار، هرچی رحمت میخوای برات میاره،هرنعمتی میخوای جذب میکنه برات هرچیزی که متنفری ازش برطرف میکنه 🎙استاد شجاعی ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻 پارت۱۳۷ نویسنده:ت،حمزه لو هر دو از جواب دادن طفره میرفتند اما بلاخره با اصرارهای زیاد من لیلا گفت:«راستش....کسی که با ماشین بهت زد شروین بود،نامرد انگار کشیک میداده که تو کی از دانشگاه میای بیرون،بعد هم که خودت دیدی چی شد!....همه هاج و واج مونده بودن چیکار کنن.من و شادی هم تازه از در دانشگاه اومده بودیم بیرون،که یهو شادی شروع کرد به داد و بیداد کردن و چند تا از پسرای دانشگاه افتادن دنبال شروین.منم به کمک آقای ایزدی تو رو گذاشتیم تو ماشینت و آقای ایزدی فوری تو رو رسوند بیمارستان....بقیه شم که دیگه خودت داری میبینی..» نفسم از شنیدن این خبر بند آمده بود.آهسته گفتم :«آخه چرا این کارو کرد!!!.....مگه من چیکارش کرده بودم،یعنی حاضر بود خون من بیوفته گردنش!!!؟» لیلا گفت:«شروینم از حماقت و بچگی اینکار رو کرده،تمام کارها و خودنمایی هاش به خاطر اینه که هنوز بزرگ نشده،هنوز تو عالم بچگیه،ولی تو غصه نخور،پلییس دستگیرش کرده،الان بازداشته!» واقعا گیج شده بودم و دلیل این رفتار شروین را درک نمیکردم.لیلا و شادی خداحافظی کردند و رفتند.مادرم گفت که به خانه میرود تا برایم لباس بیاورد که فردا موقع مرخص شدن از بیمارستان بپوشم.تنها در اتاق روی تخت خوابیده بودم که تلفن کنار تختم زنگ خورد. گوشی را برداشتم که صدای حسین را شنیدم:«الو خانوم مجد،ایزدی هستم ،مزاحمتون شدم تا حال مهتاب خانوم رو بپرسم!» خندیدم و گفتم:«سلام حسین،منم مهتاب!!» با خوشحالی گفت:«عه چه خوب،بهتری؟مگه مامانت نیست که تو گوشی رو جواب دادی؟!» خندیدم و گفتم:«نه،مامانم رفته خونه برام لباس بیاره،فردا مرخص میشم!» حسین گفت:«خدارو شکر،خوشحالم که مرخص میشی.» ناگهان یاد حرفهای لیلا افتادم و گفتم:«راستی حسین؛لیلا و شادی اومده بودن اینجا،لیلا میگفت کار شروین بوده آره؟!!چرا کسی به من چیزی نگفت؟!» کمی سکوت کرد و گفت:«خودتو ناراحت نکن حالا که همه چیز به خیر گذشت اون پسره هم تو بازداشته!!» با اشتیاق پرسیدم:«حسین،پدرم به تو چی گفت،اصلا چه جوری باهاش آشنا شدی؟؟!» حسین خندید و گفت:«همه چیز یهویی پیش اومد دیگه،وقتی رسوندمت بیمارستان،دستت بدجوری شکسته بود احتیاج به جراحی داشت،پاهات هم از چند جا ضرب دیده بود،برای بستری کردنت پول میخواستن،منم از حسابم پول رو پرداخت کردم .بعد که پدرت اومد و فهمید که من پول رو پرداخت کردم،کلی تشکر کرد.مادرتم که فهمید تو اون شلوغ پلوغی من رسوندمت بیمارستان،فکر کرد من خیلی آدم حسابی ام!!» فوری گفتم:«خب هستی!اگه تو نبودی شاید من میمردم!» با ناراحتی گفت:«خدانکنه،این چه حرفیه!!......راستی ،به نظرت الان با پدرت صحبت کنم؟!!» فوری گفتم:«نه نه نه،این کارو نکنیا،الان اصلا وقتش نیست،حالا که اینجوری باهات آشنا شدن خیلی خوب شد،بذار یه کم بگذره ،سر یه فرصت مناسب مطرحش میکنیم،باید اول سهیل سروسامون بگیره،برای توهم چندتا پیشنهاد دارم،که قبل از حرف زدن با پدرم بد نیست بهشون گوش بدی!!» حسین با تعجب گفت:«چه پیشنهادی؟؟!!» با شنیدن صدای صحبت مادرم با پرستار که از راهرو به گوشم رسید گفتم:«حسین،مامانم داره میاد،بذار بعدا مفصل برات میگم.!!» خداحافظی کردیم و گوشی تلفن را سرجایش گذاشتم . 🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻