eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
471 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 بی وجدان که باشی میشی خاتمی که اینجوری ۹دی دهن کجی میکنه به ملت و این پست رو منتشر میکنه پ ن : میرغوغا یا میرفتنه ، مسئله اینست...😏
༺🖤༻ - 🌿 تَمامِ‌هَفتہ‌دِلَم‌دَرهَوایِ‌ڪرببلاست وَلی‌ غروب جمعہ‌دِلَم‌مِیلِ‌جَمڪران‌دارد
این عکس جدیدا داره دست به دست پخش میشہ ولی دوتا دروغ بزرگ توی این تصویر هست⛔️!- ¹-اینکہ این ترجمہ آیہ دروغ هست،در قرآن اصلا نداریم اگر کسی ایمان نیاورد بکشید اونو☝️🏻❗️!- ²-اینکہ آی ٤سوره محمد میگہ: اگر کفار بہ شما حمله کردن و جنگ شد و خواستن شما و ناموس تان را بکشند شما میتوانید و اجازه دارید آنها را بکشید. (ادامه آیه حتی تضع الحرب :تا جنگ بخوابد) خوب واضح شد دیگہ نمیتونیم وقتی کفار حمله کردن وایسیم لبخند بزنیم کہ باید بجنگیم دیگہ👌🏻 نتیجہ:این دو تا آیه اصلا ربطی بهم ندارند و عملا داره تو روز روشن از ضعف اطلاعات قرآنی مخاطب سواستفاده می‌کنہ🔥 ⁞(:📌⁞ ⁞🔖⁞
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️نماهنگ زیبا در وصف حاج قاسم❇️ 🇮🇷ذلت کدخداپرستی هم نکته‌های ظریف می‌طلبد من تعجب نمی‌کنم که هنوز حاج قاسم حریف می‌طلبد 📝شاعر: حاج احمد بابایی 🎤با نوای: کربلایی عبدالحسین شفیع پور 🎵تنظیم: سید مصطفی القیس
در گلو بغض غریبےا‌ست نمےدانم چیست دل بریدن زِ تو جانا بہ‌خدا آسان نیست ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ علیرضا قنبری بوکسور ایرانی هنگام ورود به سالن بازی‌ها در ترکیه، مداحی مهدی رسولی به مناسبت فاطمیه را به عنوان موزیک ورود به سالن خود انتخاب کرده؛ ببینید ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺🖤༻ - - ؟ نَتْوان‌بہ‌شَرَر‌داد‌مُحِبّآنِ‌دَرَت‌را هیزُم‌نَشُد‌آن‌چوب‌ ڪه‌مِنبَر‌شُده‌باشَد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻 پارت۱۳۸ نویسنده:ت،حمزه لو وقتی گوشی را گذاشتم،به فکر فرو رفتم.از جهاتی بد نشده بود،حالا پدر و مادرم میفهمیدند که حسین چقدر پسر فهمیده و فداکاریست و شاید با وجود نداشتن امکانات آنچنانی ،با ازدواج ما موافقت میکردند. صبح ساعت ده،دکتر به اتاقم آمد و دس از معاینه برگه ی مرخصی را امضا کرد.خوشحال بودم که خداقل دست راستم سالم است و میتوانم سر کلاس،جزوه بردارم.در مدتی که بیمارستان بودم،پدرو مادر شروین هم به عیادتم آمدند.پدرش مرد بلند قد و بد اخلاقی بود که در تمام مدتی که در اتاق بود اخم کرده بود و مثل طلبکارها ،گوشه ای ایستاده بود.مادرش هم زن لوس و پرحرفی بود.میدانستم برای گرفتن رضایت ،به دیدنم آمده اند برای همین،خودم را به خواب و گیجی و منگی زدم تا پدرم در این باره تصمیم بگیرد. پدرم معتقد بود ،بد نیست این پسره ،کمی ادب شود.مخصوصا بعد از اینکه من تمام جریانات گذشته را برایش تعریف کردم،برای همین رضایت نداد. به روزهای پایانی سال و عید نوروز نزدیک می شدیم و کلاسها تق و لق بود. فرار بود بعد از عید،جشن عروسی سهیل و گلرخ برگزار شود،دست راستم احتیاج به فیزیوتراپی داشت و مهره های کمرم آسیب دیده بود .به همین خاطر کمتر به دانشگاه میرفتم.حسین هم که ترم آخرش بود و مشغول جمع آوری مطلب برای تکمیل پروژه اش بود و کمتر فرصت حرف زدن با من را داشت ومن سخت دلتنگ دیدنش بودم. اوایل عفته بود ومن روی مبل ،جلوی تلوزیون لم داده بودم که مادرم با یک لیوان شیر و یک بشقاب بیسکوییت سر رسید.همانطور که می نشست گفت:«مهتاب،امروز نازی زنگ زد...» بی خیال گفتم:«خب،چطور بود؟؟!» مادرم لیولن شیر را به دستم داد و گفت:«خوب بود،بعد از عید برمیگردن آمریکا،زنگ زده بود شام دعوتمون کنه.» بعد با لحن آرزومندی گفت:«خوش به حالش....پریشب هم خاله طناز زنگ زد،توخواب بودی،واای نمیدونی چیا تعریف میکرد،میگفت بچه ها رو گذاشته کلاس زبان،محمد هم کار پیدا کرده....کاش ماهم می رفتیم.!» وقتی دید من ساکتم و حرفی نمی زنم گفت:«مهتاب!!!!به نظر من این کوروش پسر خوبیه ها !!!......سالم،مودب،پولدار....وضع کار و زندگیش هم که معلومه،بیا ببین نازی چیا تعریف میکنه!!!آخه تو با کی میخوای ازدواج کنی ؟؟!!! اون از پرهام بد بخت که هنوز دپرسه،اینم از کوروش...یه کم از دوستت لیلا یاد بگیر،با اون ریخت و قیافه ش به عالمه عقل داره،چسبیده به یه آدم پیرپاتال ولی پولدار!!!!اون آینده رو می بینه ،مثل تو نیست که فقط تا فردا تو میتونی پیش بینی کنی!!» عصبانی شدم و باحرص گفتم:«اتفاقا برعکس،لیلا اصلا آینده نگر نیست،چند سال بعد وقتی تو اوج جوونی و طراوت مجبور شد پرستاری شوهر پیرش رو بکنه ،وقتی بچه دار شدو و با شوهرش و بچه ش رفت بیرون و همه پشت سرش گفتن بچه ش با پدر بزرگش اومده گردش،اونوقته که بهتون میگم ،حاضره هرچی پول داره بده،ولی این روزها رو نبینه،اما من آینده نگرم،فردا پس فردا،اگه تو مملکت غریب این پسره،که اصلا نمیشناسمش،عرق خور و معتاد از آب در اومد،چه خاکی به سر کنم؟؟!!اگه باهم دعوامون شد و از خونه انداختم بیرون،به کی پناه ببرم؟؟!الان ممکنه به نظر معقول و متین بیاد ،ولی اگه عیب و ایرادی داشته باشه ،فکر کردین تو جلسه خواستگاری میاد میگه؟!!من از کی بپرسم این پسره چه کاره س و چه اخلاقی داره؟؟....هاااان!!!!شما برای اینکه خودت بری آمریکا،داری منو هل میدی تو یه دنیای تاریک!!!!» مادرم چیزی نگفت و ساکت به صفحه تلوزیون خیره ماند.بلند شدم و به اتاقم رفتم.دلم میخواست به مادرم بگویم که من فقط با حسین ازدواج میکنم و لاغیر،اما شهامتش را نداشتم. 🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺🖤༻ - - ‌تو از آسمان بودی و فقط برای اینکه زمین لحظه‌ای داشتنت را تجربه کند آمدی؛ و حال زمین مانده، با حسرت دوباره داشتنت
✨💞✨ نمازشب درتاریکی قبر برای صاحبش چراغ است 🖤💫🖤💫🖤💫🖤