eitaa logo
مکتب سلیمانی
588 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
649 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای :به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم ؛ به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم مدیر کانال مکتب سلیمانی👇👇 @Hasankhorasani313
مشاهده در ایتا
دانلود
📝🍃 🍃 •[ 🎤 ]• ┓ 📖 ┏ ┛┗موضوع: امام زمان لحظه‌ای از نيروسازی غافل نیست؛ از لشکرش جا نمانیم! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔻 (ع)، مدام به فكر و و بود. و با نامه به شهرهای مختلف و سفرهای خود و با زندگی ساده و انفاق‌های خود، سعی در جذب و تأليف قلوب و تربيت و پرورش آنان داشت. او دو سال پيش از مردن معاويه، در «منا»، جمعی بالغ بر هزار نفر از صحابه و تابعان را گرد آورد و تمامی فضايل را به همراه ويژگی‌های دشمنان آنان، از بر آنان خواند. آن حضرت در دوره‌ی يزيد، در سفر خود از مكه به كربلا، از سياست جذب نيرو چشم نپوشيد و افرادی همچون زهير و حرّ را جذب نمود. 🔸 (ع) فرزند حسين (ع) نيز در ميان ما و در حال تلاش و است و لحظه‌ای از اين مهم غافل نيست: «ان يكون صاحبكم المظلوم، المجحود حقه، صاحب هذا الامر يتردد بينهم و يمشي في اسواقهم و يطأ فرشهم و لايعرفونه حتي يأذن الله له ان يعرّفهم نفسه» صاحب اين امر... در ميان آنان راه می‌رود، در بازارهايشان رفت‌وآمد می‌كند. روی فرش‌هايشان گام برمی‌دارد؛ ولی او را نمی‌شناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفی كند. در جلد دوم موسوعه‌ی امام مهدی (تأليف شهيد محمد صدر) داستان‌هايی شنيدنی و موثق در اين باره آمده است. 📚 از کتاب 📖 صفحات ۱۶ و ۱۷ 👤 🙏 ▪️ 🖇 🖇 •••👇👇👇••• @Maktabsoleimani313
📝🍃 🍃 •[ 🎤 ]• ┓ 🖌┏ ┛┗موضوع: امام، همه چیز است 👤 📚 برگرفته از کتاب 📖 ص ۲۱۳ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔻 ابن زیاد گفت: «عمر سعد راست می‌گوید. بیماری، این جوانک را خواهد کشت؛ مخصوصا که باید راهی طولانی از کوفه تا شام را بپیماید.» به پوزخند زد: «شاید همه‌تان در این راه مردید!» 🔸 زینب به نگاه کرد که همچنان به دیوار تکیه داده بود. برادرزاده‌ی عزیزم... نه نه... برادرزادگی اکنون در سایه‌ی امامت قرار گرفته. او است. فقط. و امام همه چیز است. خواست بگوید حداقل بنشین عزیز عمه؛ اما اگر امام تشخیص داده باشد که باید در این جا بایستد، چه؟ پس اگر امام ننشسته یا دراز نکشیده، با آن که جسمش چنین می‌طلبد، حتما رمزی در کارش است. 🔺 ... فکر کرد حالا که امام ایستاده، پس من می‌نشینم. نشست کنار فاطمه‌ی و که سر بر شانه‌ی هم گذاشته بودند و چشم‌هاشان را بسته بودند. چشم‌هاش را بست و ملعون ابن ملعون را دید که با چوب‌دستش که طلاکوب بود، به لب‌های حسین کوبید. ناله‌ای کرد و چشم‌هاش را باز کرد. گفت: «ای وای برادرم! ای وای...» 🚩 🖇 🖇 •••👇👇👇••• @Maktabsoleimani313