eitaa logo
ملاردی ها
82 دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
16.6هزار ویدیو
192 فایل
استقلال آزادي جمهوري اسلامي @Gh123 Admin @Arangeh @Malardiha https://eitaa.com/karizno
مشاهده در ایتا
دانلود
کفران نعمت تاوان داره در کانال با ما باشید. 🌎🌍 اخبار بیداری جهانی @bidari_jahani313 💡جهان برای ظهور در حال بیدارشدن است
♨️ضبط سریال «پایتخت۷» آغاز شد 🔹️محسن تنابنده بازیگر نقش «نقی» در سریال پایتخت امروز در اینستاگرام ویدئویی را در مسیر جاده تهران به مازندارن منتشر کرد و گفت: اینجا در ورسک دمای هوا ۱۸ درجه است. ما می‌رویم که سریال پایتخت۷ را کلید بزنیم. ✍محسن تنابنده هم مزد حمایت خودش از فتنه رو گرفت! محسن شکاری که یادتونه! همونی که محسن تنابنده افتخار میکرد که هم نامش هست! گفتم اگه فراموش کردین بخشی از اعترافاتش رو مجدد منتشر کنم ببینید! میدونید چرا؟ چون ممکنه حافظه ما مردم ضعیف باشه و زود اون روزها و افرادش رو فراموش کرده باشیم. اما آیا حافظه مادران و دختران و همسران و خانواده شهدای مدافع امنیت مثل روح الله عجمیان یا آرمان علیوردی و ... هم مثل حافظه ما ضعیف‌ هست که فراموش کرده باشن و بتونن همراه ما تصاویر مدافعین قاتلین بچه هاشون رو توی صفحه تلویزیون جمهوری اسلامی ایران ببینن؟! شهدا شرمنده ایم... 📌 خبر فوری سراسری @fori_sarasari
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ *عبرتی شگفت انگیز از گردش روزگار* گویا یکی از معشوقه های صدام در خاطرات خود آورده است که: در زمان به قدرت رسیدن صدام در عراق، از جمله احزاب مخالف صدام، حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود *برزان تکریتی* سپرده بود.   یکی از دستگیر شدگان این حزب، *میاده* زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به اعدام محکوم شدند. *میاده* نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی می‌نمود که قبل از اعدام نامه‌ای برای *برزان تکریتی* برادر صدام می‌نویسد، و از او در خواست می‌کند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند. *برزان* قبول نکرد و در جواب نامه‌ی *میاده* نوشت: جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد .... *میاده‌* که روزهای آخر بارداری را طی می‌کرد، در روز موعود به پای چوبه‌ی دار رفت و التماس‌های او تاثیری در تاخیر حکم اعدامش نداشت. خانم *میاده* در حین اعدام، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد. *رضیه* زنِ زندانبان، با اشاره‌ی رییس زندان، طفل را در لباس‌های مادرش پیچیده و به گوشه‌ای منتقل کرد!!!   آقای *برزان* برادر ناتنی صدام پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز خانم *میاده* و جنین‌ش را جویا شد و گزارش خواست. رییس زندان نیز در گزارش نوشت: جنین با مادر در چوبه‌ی دار ماند تا مُرد ... رییس و پزشک زندان و *رضیه* زنِ زندانبان، با هم، هم‌قسم شدند که همدیگر را به *برزان تکریتی* نفروشند و توافق کردند که *رضیه* نوزاد را به خانه‌اش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد. از آن‌ پس، همه نوزاد را *ولید* می‌خواندند. سال‌ها گذشت و *ولید* بزرگ شد. برادر خانم *میاده* (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی می‌کرد و سال‌ها پیشتر، خبرهایی درباره‌ی خواهرزاده‌اش *ولید* از *رضیه* زنِ زندانبان دریافت کرده بود. او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش *میاده* را پیدا و با خود به آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانی‌هایی که *رضیه* داده بود او را یافت. *ولید* قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت: *رضیه* مثل مادرم هست، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من‌ کشیده، هرگز تنهایش نمی‌گذارم. این اتفاق زمانی بود که *رضیه* بازنشسته شده بود. خانم *رضیه* با خواهش از مسوولین، *ولید* را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام می‌کند. ملت عراق ، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر می‌کردند، از جمله دستگیر شدگان *برزان تکریتی* برادر ناتنی صدام بود. از قضای الهی، *ولید* پسر خانم *میاده* ، مسئول مستقیم سلول *برزان تکریتی* شد و همانجا بود که قصه‌ی مادر و فرزند درون شکمش را برای *برزان* تعریف کرد و گفت: حال آن فرزند من هستم!. آقای *برزان* با شنیدن این داستان از زبان *ولید* ، از خود بیخود شد و به زمین افتاد ... پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ *برزان* ، *ولید* به عنوان زندانبان، مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود *طناب دار* را بر گردن *برزان* انداخت. بدین‌سان دست حق و عدالت، ستمگر بی‌رحم را از جایی که گمان نمی‌کرد، به سزای اعمالش رساند. برگرفته از نوشته‌های *پاریسولا لامپوس* معشوقه‌ی صدام حسین رئیس جمهور معدوم عراق. *آنقدر گرم است بازارِ مکافات عمل* *چشم اگر بینا بود، هرروز، روز محشر است*    ((صائب تبریزی))
هدایت شده از صدای آدینه
💐🍀🌿 جشن میلاد با سعادت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و سلاله پاکش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام 🔸به کلام امام جمعه محترم شهر بهارستان 🔸با نوای گرم کربلائی امیر حسین خنفری نژاد 🌺 امشب بعد از نماز عشا در محل مصلی نماز جمعه مسجد حضرت قائم (عج)
هدایت شده از اقیانوس نهج البلاغه
05-70.mp3
4.75M
🌹  ﷽ 🌹 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💠 السلام علیک یا اباعبدالله 🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 قسمت هفتادم خطبه امام حسین(ع) در منا                  خلاصه ای از درس امروز 1_ اهداف مقدس امام حسین(ع) عبارتند از؛ اول: نشان دادن نشانه های دین به مردم دوم : عدالت خواهی و عمل به قسط سوم: ظلم ستیزی و دفاع از محرومین و مستضعفین 2_خداوند در سوره نحل آیه 36 میفرماید: ما برای هر امتی پیامبری را فرستادیم که به مردم بگویند فقط خدا را عبادت و از طاغوت دوری کنید. 3_در سوره حدید آیه 25 خداوند میفرماید: ما پیامبران الهی و کتاب های آسمانی را فرستادیم و یکی از مهم ترین اهداف پیامبران و کتب الهی این است که مردم را به نحوی تربیت کنند که قیام به قسط کنند قسط یک مرحله از عدالت بالاتر است یعنی هرکسی به هر چیزی که لیاقت و استعداد و توانایی ان را دارد برسد. 4_حضرت علی(ع) در خطبه 3 نهج البلاغه میفرمایند: اگر جمعیت گسترده ای با من بیعت نمیکردند و خداوند سبحان از علما و دانشمندان عهد و پیمان نمیگرفت که در برابر ظلم و ستیز ستمکاران قرار نداشته باشند، من مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم و آن را رها میکردم. شنبه _1403/06/31 ارسال از خداوند یار و نگهدارتان  🌹 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
قاضی دیوان بلخ داستان ضرب المثل قاضی دیوان بلخ   اگر چشم قاضی به دوستان و بستگان افتد و گوشی قاضی هر ندایی را پذیرا باشد آنچنان دیوان و دارالقضا را به دیوان بلخ تشبیه كنند .  آورده اند كه ...  در زمان قدیم در شهر بلخ شبی دزدی از دیوارخانه ای بالا رفت . تصادفاً در حین بالا رفتن از دیوار پایش لغزیده به زمین افتاد و پایش شكست ، بر اثر انعكاس صدا همسایه ها از خانه بیرون دویده ، دزد را دستگیر و به كلانتری تسلیم نمودند. دزد از كلانتری جهت معالجه به بیمارستان اعزام شد و در انجا شكایت نزد قاضی برد كه چون دیوارخانه بلند ساخته شده بود و من نتوانستم از دیوار بالا بروم بدین جهت صاحبخانه مقصر و بایستی از عهده خسارت وارده برآید .   قاضی دیوان بلخ دستور احضار صاحبخانه را صادر و بدین جهت صاحبخانه نیز گناه را به گردن بنا ، كه دیوار بلند ساخته و بنا هم خشتمال را مقصر قلمداد نمود و به همین طریق خشتمال نجار را كه قالب خشت را بزرگ ساخته و نجار هم پس از حضور در دادگاه اذعان كرد ، چون عاشق روی دختری بودم روزی كه مشغول ساختن قالب بودم و حسب تصادف همان دختر پسری رو از درب دكانم گذشت و بر اثر عبور او عقل و دل و دینم ازدست برفت ، نتیجه اینكه دخترك را خواستند ، او هم دعانویسی را گناهكار دانست كه به مادرش دعایی را داده بود كه از اثر آن دعا چنین مهوش قدم به عرصه وجود گذارده بود .   بالاخره  دعانویس  بدبخت محكوم شد كه یك چشمش را از حدقه در آوردند ، او هم اظهار داشت در همسایگی ما شكارچی هست ، هرگاه شكاری را هدف قرار می دهد یك چشمش را به هم گذارده و با چشم دیگر نشانه روی می كند و چون یك چشم شكارچی زاید است به جای چشم من چشم او را در آوردند . قضات دیوان بلخ با الاتفاق رأی  دعانویس را پسندیدند و به اتفاق آراء ، رای صادر كردند كه یك چشم شكارچی را در آوردند .!!!
☝فکر کردید با این حرف ها میتوانید ما زرنگ ها را در تله تنش بیندازید؟ کور خوانده اید! ⚠️هیچی دیگه وعده صادق ۲ کلا منتفی شد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از 🇮🇷خادمین مخلص شهر جدید (فازیک)بهارستان🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از ادمین های ثامن امام حسین (ع)
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 نشست مجازی | ویژه برنامه الی بیت المقدس 🍃🌹🍃 ✅ موضوع: نقش در پیروزی‌های 🎙 مهمان برنامه: سردار معروفی- معاون محترم هماهنگ کننده سازمان بسیج مستضعفین ⏰ زمان: یکشنبه یکم مهرماه- ساعت ۲۰:۰۰ ❌ در بستر کانال معیار در پیام رسان های ایتا و روبیکا👇👇👇 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از ادمین های ثامن امام حسین (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 حمایت تمام‌قد ربع پهلوی از صهیونیست‌ها و دفاع از فشار حداکثری و اقدام علیه ایران 🍃🌹🍃 🔹پسرک نادان محمدرضا شاه مثلا از جانب مردم ایران در نشست شورای آمریکایی_اسرائیلی، به حمایت همه جانبه از رژیم اشغالگر اسرائیل پرداخت. 🔸این مردک سفیه، برای خوش خدمتی به صهیونیست‌ها، وقاحت را به اوج رسانده و هیچ اشاره‌ای به کشته شدن بیش از چهل هزار فلسطینی بی‌گناه، نمی کند. | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از ادمین های ثامن امام حسین (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 گزارش صندوق بین‌المللی پول از کاهش چشمگیر نرخ بیکاری در دولت سیزدهم 🍃🌹🍃 | 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🌐گفتمان ۲(کلیپ) 🆔️eitaa.com/goftemansazan2
هدایت شده از ادمین های ثامن امام حسین (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اخبار تحلیلی امروز (شماره ۵۳۷) 🔹از پیام تشکر رهبر انقلاب از ملت و دولت عراق ، تا انتقاد سندرز از شارژ مالی ماشین جنگی نتانیاهو 🔹 در بسته خبری تحلیلی شنبه ۲۴ شهریور ماه ۱۴۰۳ 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از ادمین های ثامن امام حسین (ع)
دولت چهاردهم ووفاق ملی.ربانی.mp3
15.91M
هدایت شده از ادمین های ثامن امام حسین (ع)
پرسش وپاسخ بحث دولت14 و وفاق ملی.ربانی.pdf
191K
هدایت شده از ادمین های ثامن امام حسین (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 (۸) | از ۳۴ میلیون گیمر ایرانی تا محدودیت سنی کشورهای غربی برای حضور کودکان در شبکه های اجتماعی‼️ 🍃🌹🍃 | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از ادمین های ثامن امام حسین (ع)
2FilesMerged_۲۰۲۴۰۹۱۷_۲۲۴۵۳۸.mp3
9.79M
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🔊 شماره ۱۳ | انفجار در لبنان، دلایل و اهداف هکرها 🍃🌹🍃 🎙 دکتر نوید کمالی | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از 🇮🇷خادمین مخلص شهر جدید (فازیک)بهارستان🇮🇷
هدایت شده از 🇮🇷خادمین مخلص شهر جدید (فازیک)بهارستان🇮🇷
هدایت شده از 🇮🇷خادمین مخلص شهر جدید (فازیک)بهارستان🇮🇷
❇️ همانطور که پیغمبر به مقاومت مأمور است، هرکس هم همراه اوست همین مأموریت را دارد... 📆 میلاد پیامبر خاتم (صلی‌الله علیه و آله وسلم) و امام جعفرصادق (علیه‌السلام) مبارک باد
هدایت شده از نظرات مثبت
💥جای خالی این مرد بزرگ هر روز بیشتر احساس می شود.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁨از مقامات شنیدم هم چپی هم راستی که از علی حرف نزنید در کانال با ما باشید. 🌎🌍 اخبار بیداری جهانی @bidari_jahani313 💡جهان برای ظهور در حال بیدارشدن است
هدایت شده از 🇮🇷خادمین مخلص شهر جدید (فازیک)بهارستان🇮🇷
🔹۷ هفته مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، در ۳ ایالت مینه‌سوتا، داکوتای جنوبی و ویرجینیا، رأی‌گیری پیش از موعد برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا برگزار شد. 🔸در انتخابات پیشین ریاست‌جمهوری آمریکا، ترامپ رأی‌گیری زودهنگام و از طریق پست را بی‌اعتبار خوانده بود و مدعی شده بود که در این روش تقلب صورت می‌گیرد. رئیس‌جمهور فردا راهی نیویورک می‌شود 🔹پزشکیان صبح فردا برای حضور در نشست سالانۀ مجمع عمومی سازمان ملل عازم نیویورک می‌شود. فردا وداع اهالی فرهنگ با محمود حکیمی 🔹نویسندگان، هنرمندان و اهالی فرهنگ و هنر کشورمان فردا ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح با پیکر استاد محمود حکیمی در مقابل تالار وحدت وداع می‌کنند. حضور سردار فلاح‌زاده در دیدار امروز رهبر انقلاب 🔹جانشین نیروی قدس سپاه در دیدار امروز مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی با رهبر انقلاب حضور پیدا کرد. 🔸روز گذشته برخی رسانه‌های عبری شایعۀ شهادت سردار فلاح‌زاده را در حملۀ تروریستی رژیم صهیونیستی به جنوب بیروت مطرح کرده بودند. هریس: به هرکسی که به‌زور وارد خانه‌ام شود شلیک می‌کنم 🔹«اگر کسی بدون اجازه وارد خانۀ من شود، به او شلیک خواهم کرد.» این‌ها جملاتی است که کامالا هریس در یک برنامۀ زنده به میزبانی اُپرا وینفری مطرح کرد. 🔹کامالا هریس از حامیان متمم دوم قانون اساسی آمریکا و ممنوعیت سلاح تهاجمی است که به طور کلی از حق افراد برای حمل سلاح محافظت می‌کند. 🔹هریس پس از آن‌که این جملات را دربارۀ سلاح گفت به‌سرعت خنده‌ای کرد و ادامه داد احتمالاً نباید چنین چیزی می‌گفتم اما کارکنان من (ستاد انتخاباتی) به این مسئله بعداً رسیدگی می‌کنند. ایکس به خواسته‌های برزیل تن داد 🔹پس از آنکه دادگاه عالی برزیل خواستار معرفی نمایندۀ قانونی در این کشور شده بودند شبکۀ اجتماعی ایکس بالاخره اعلام کرد خواسته‌های این کشور را برآورده خواهد کرد. 🔸حدود ۲۰ روز پیش نیز خبر فیلترشدن ایکس در برزیل در پی معرفی‌نشدن نمایندۀ این شبکۀ اجتماعی در برزیل منتشر شده بود. رهبر چچن: ایلان ماسک خودرویم را غیرفعال کرد! 🔹رمضان قدیروف گفته: ایلان ماسک خودروی سایبرتراک مرا غیرفعال کرده است. او هدایای گران‌قیمت می‌دهد و سپس از راه دور آن‌ها را خاموش می‌کند. مجبور شدم این خودرو را بکسل کنم. 🔸ماه پیش قدیروف در ویدیویی در حال رانندگی با سایبرتراکی بود که به یک مسلسل مجهز شده بود. رهبر چچن اعلام کرد که به منطقۀ نظامی اعزام خواهد شد. 🔸پیش از این ماسک، مالک شرکت تسلا ادعا کرده بود که این ماشین را به قدیروف نداده است. ‌ گزارش‌هایی از سقوط پهپاد اسرائیلی در سواحل جنوبی لبنان 🔹برخی منابع خبری گزارش داده‌اند یک پهپاد متعلق به ارتش رژیم صهیونسیتی از نوع «هرمس ۹۰۰» در نتیجۀ اصابت موشک زمین به هوا در جنوب لبنان ساقط شده است. سازمان حج فعلاً هیچ اعزامی به سوریه ندارد 🔹در حالی که برخی از کاروان‌های غیرمجاز در حال تبلیغ برای سفر به سوریه در ایام میلاد حضرت زینب(س) هستند، سازمان حج اعلام کرده تا زمانی که امنیت برقرار نشود، اعزامی نداریم. 🔸مهر سال گذشته پس از طوفان‌الاقصی سفرهای زیارتی به سوریه متوقف شد. رژیم صهیونیستی از آن زمان تاکنون چندین بار به سوریه حمله کرده؛ تاجایی که در اقدام تروریستی به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق ۷ مستشار ایرانی به شهادت رسیدند. ‌ آخرین وضعیت درمانی سفیر ایران در لبنان 🔹کادر درمانی معالج سفیر ایران در لبنان اعلام کرده دست سفیر ایران دچار آسیب دیدگی شده است که باید تحت مداوا قرار بگیرد و چند جلسه نیاز به مداوا دارد. 🔹پیگیری‌های نشان می‌دهد دست سفیر ایران تحت یک عمل سنگین ۵ ساعته قرار گرفته و پزشکان ابراز امیدواری می‌کنند در ماه‌های آینده بهبودی کامل او حاصل شود. 🔹چشم او نیز دچار آسیب‌‌دیدگی شده اما تحت مداوا قرار گرفته و در روزهای آینده بدون هیچ مشکلی بینایی خود را به دست خواهد آورد. 🔹در حال حاضر او بینایی دارد و نیازمند برخی درمان‌های تکمیلی است که تا دو هفتۀ آینده مداوا، به‌صورت کامل انجام خواهد شد.https://eitaa.com/joinchat/1478689249C92c984b30e 🔸مجتبی امانی، سه‌شنبه بر اثر انفجار پیجرها در لبنان مجروح شدhttps://rubika.ir/joing/EBBJECBI0AAMLHBATYCZPVXWRGBYJJBX
چه جاجتی داری؟» مهرک پس از تعظیم و دستبوسی گرفتاری هایش را یکایک بر شمرد و از قاضی در نجات و خلاص خویش استمداد کرد. قاضی گفت:«چون یقین دارم که جوانی پخته و رازدار هستی و شتر را نادیده خواهی گرفت لذا از شکایت شاکیان باکی نداشته باش. هر حکمی بخواهی به نفع تو صادر خواهم کرد». مهرک عرض کرد:«با اطمینان و پشتگرمی به عدالت و عنایت حضرت قاضی، شتر که هیچ، فیل را نیز نادیده خواهم گرفت!» ساعتی بعد دارالقضا تشکیل شد و قاضی با ریش شانه زد و دستار مرتب و سجه در دست بر مسند قضاوت نشست و پس از بیان شرح مبسوطی مبنی بر خداپرستی و دین پروری و شرافت و عزت نفس و پاک نظری و بی طرفی خویش و بیزاری از جیفه دنیا! دیدگانش را به سقف اطاق محکمه دوخت و دعایی خواند و گفت:« خدایا بیامرز و ببر». آن گاه دستور داد شاکیان به نوبت جلو بیایند و شکایت خود را مطرح کنند.شاکیان پیش آمدند و جنایات مهرک را بر شمردند.   قاضی ابوالقاسم غلجه پس از اضغای بیانات شاکیان که جنایات مهرک را با آب و تاب تمام شرح داده بودند. لاحولی خواند و با آهنگی غلیظ که ویژه قاضیان کلاش و کهنه کار است به این شرح آغاز سخن کرد: «رسم دادگاه ها و محاضر قضایی است که مدعیان به ترتیب و جداگانه طرح دعوی کنند،به علاوه شما مدعیانید و این مرد - مهرک - در معرض اتهام است. متهم را جنایت محقق و مسلم نیست. اکنون باید به قضیه افترا که در محضر ما رخ داده و جرم مشهود است قبل از سایر مسایل رسیدگی شود مگر آنکه همگی از متهم و مدعیان توافق کنید که رسیدگی به این قضیه فعلاً مسکوت بماند، و البته می دانید که متهم در قضیه افترا مدعی است و شما متهم». پس از مدتی بحث و گفتگو عاقبت مقرر شد که جرم افترا نیز در صف جرایم دیگر منظور شود و جرمها را به ترتیب اهمیت رسیدگی کنند.   ابتدا موضوع طلب مشعون مطرح شد. شمعون سندی که از مهرک در دست داشت تقدیم و به عرض رسانید که به موجب این سند چون مهرم مبلغ شش صد و پنجاه درم بدهی خود را در سر سال تأدیه نکرده است پنج سیر از گوشت رانش به من تعلق دارد». قاضی به مهرک گفت:« آیا این مرد راست می گوید؟» مهرک جواب داد:«بلی» قاضی لحظه ای درنگ کرد و آن گاه گفت:«اگر چه این داد و ستد شرعی نیست و از نظر مذهبی و اخلاقی کاری ناروا و احمقانه است مع ذالک من با تو همراهی می کنم تا حق و طلب خود را وصول کنی. این کارد و این هم ترازو، اما توجه داشته باش که دو کار نباید بشود: یکی آنکه قطره خونی ریخته نشود زیرا جزء قرار داد نیست. دیگر آنکه ذره ای از پنج سیر گوشت نباید کم یا زیاد شود، و گرنه شدیداً مجازات خواهی شد!» شمعون گفت:«حضرت قاضی قربانت گردم،خودتان فکر کنید چگونه می توانم پنج سیر از گوشت رانش را بی کم و زیاد با کارد ببرم که حتی یک قطره خون هم ریخته نشود؟»   قاضی گفت:«چون قرار تعلیق به محال بستی پس حقی هم ندار و باید تاوان زحمتی که به این مرد داده او را از کار بیکار کردی به علاوه حق دیوانخانه را بپردازی و آزاد شوی!»   شمعون خواست داد و بیداد راه بیندازد که مأموران اجرا او را گرفتند و بعد از کتک مفصل به مبلغ شش صد و پنجاه درم غائله را ختم کردند که شمعون بابت تاوان مهرک و حق دیوانخانه و حق الزحمه مأموران دارالقضا بپردازد و خلاص شود!   پس از آن قضه قتل پیرمرد مطرح شد.مدعی پدر کشته با گریه و زاری عرض کرد:« پدر بیمارم در پای دیوار باغ خفته بود که این جوان مانند اجل معلق از بالای دیوار روی شکمش فرود آمد و مرا بی پدر کرد». قاضی گفت:«اولاً غلط کردی آدم ناخوش را پای دیوار خوابانیدی که این اتفاق رخ دهد. ثانیاً حالا که این کار را کردی بگو ببینم پدرت چند سال داشت؟»عرض کرد هفتاد و دو سال. قاضی از مهرک پرسید:«تو چند سال داری؟» گفت:«بیست و هشت سال». قاضی بدون تفکر و تأمل حکم خود را این طور انشاد کرد:  «قاتل مستحق قصاص و قصاص از جنس عمل است. نظر به اینکه متهم بیش از بیست و هشت سال ندارد جوان پدر مرده موظف است که چهل و چهار سال از متهم نگاهداری کند، مسکن و غذا و لباسش را تدارک ببیند و از او به خوبی مواظبت و پذیرایی کند تا هفتاد و دو ساله شود. آن وقت متهم را در پای همان دیوار و محل وقوع جرم بخواباند. سپس از بالای دیوار به همان کیفیت بر روی او جستن کند تا جانش درآید و مردم بلخ به عدالت ما امیدوار شوند!»   خونخواه پدر چون حکم رأی قاضی را شنید از حق خویش صرف نظر کرد ولی قاضی گفت:«گذشت شما کافی نیست. از کجا که فردا برای پدرت وارث و مدعی دیگری پیدا نشود و علیه متهم اقامه دعوی نکند؟ باید وجه الضمان کافی بسپاری که خسارت احتمالی مدعی از آن محل تأمین شود!»این بگفت و شاکی بیچاره را برای پرداخت وجه الضمان و حق دیوانخانه به عمله سیاست سپرد.
قاضی گفت:«استرداد دعوی نیز احتیاج به اقامه شهود ندارد منتها چون با طرح دعوی مایه خسارت متهم شده اید غرامت بر عهده شماست و مقرر می شود خر بی دم را به علاوه مبلغی بابت غرامت نقصان دم به متهم تسلیم کنید تا سکنه بلخ به عدالت ما امیدوار شوند !» ـــــــــــــــــــ دیوان بلخ (2) مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که«والله، بالله من زنده ام! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟» اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می گویند:« پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌گوید.مُرده !» مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!» ـــــــــــــــــــــ  دیوان بلخ (3) روزی زنی به محضر قاضی بلخ آمد و از شوهرش به تفصیل شکایت کرد که بخیل و ممسک است، خرج خانه نمی­دهد، بد اخلاق است و با او سر یاری و سازش ندارد. قاضی سخنان شاکیه را به دقت گوش می ­کرد ولی بدون تامل و تفکر مرتبا سرش را تکان می ­داد و می­ گفت:«حق با شماست!» زن با رضایت و خشنودی از دیوان بلخ خارج شد و امیدوار بود که حکم قاضی به نفع او و علیه شوهرش صادر خواهد شد. دیر زمانی نگذشت که شوهر زن شاکی به دیوان بلخ آمد و از همسرش به گناه آنکه علاقه به زندگی زناشویی ندارد و پر توقع و پر افاده است داستان­ ها گفت.قاضی احمد حنفی این مرتبه با قیافه­ ی اندوهگین سخنان مرد شاکی را شنید و در فواصل صحبت شاکی با بیان فصیح می­ گفت:«حق با شماست! حق با شماست!» همسر قاضی که در کنار پنجره­ ی اطاقش شاهد این صحنه ­ی مضحک و تصدیق بلاتصور از طرف شوهرش بود به محض آنکه شاکی از دارالقضا خارج شد به درون رفت و مشت محکمی بر فرق شوهرش کوبید و گفت:«ای نفهم احمق، این چه نوع قضاوت است که می ­کنی؟ در کدام یک از محاکم و محاضر قضایی دنیا سابقه دارد که قاضی روی اظهارات مدعی و مدعی علیه، رای مشابه دهد؟ آیا هیچ می ­دانی که آن زن شاکیه همسر این شاکی بوده است؟» قاضی کتک خورده نیشخندی زد و در جواب همسر خشمگین گفت:«حق باتست! تو هم درست می گویی !»
خرِ ما از کُرگی دُم نداشت (1)   قضا را شخصی به نام مهرک که پسر یک نفر بازرگان بود و پس از مرگ پدر تمام مال و میراث را در راه مناهی و ملاهی بر باد داده بود بر اثر توصیه و سفارش مادرش نزد شمعون یهودی صراف ثروتمند بلخ رفت و از او مبلغ یک هزار درم وام خواست تا سرمایه و دستمایه کار خویش قرار دهد.   چون شمعون با پدر مهرک سابقه دوستی داشت حاضر شد مبلغ پانصد درم به مهرک قرض دهد و در سر سال مبلغ شش صد و پنجاه درم بگیرد. ضمناً از نظر محکم کاری در سند قید کرد:«چنانچه مهرک در موعد مقرر نتواند قرضش را بپردازد شمعون مجاز باشد پنج سیر از گوشت رانش را ببرد و به جای طلبش بردارد». به همین ترتیب توافق به عمل آمد و مهرک با آن سرمایه استقراضی مشغول کسب و کار شد. اتفاقاً چون زرنگ و دست اندر کار تجارت و بازرگانی بود سود کلانی برد و سرمایه را چند برابر کرد ولی متأسفانه معاشران ناجنس که از پیش با او آشنا بودند دوباره به سراغش آمدند و هنوز سال به سر نرسیده بود که سود و سرمایه همه را از دستش خارج کردند. شمعون مطالبه وجه کرد،مهرک نداشت که بدهد ولی چون راضی نبود گوشت بدنش بریده شود شکایت به دیوان بلخ بردند. شمعون برای آنکه زهر چشمی از سایر بدهکارانش بگیرد مهرک را که روزگاری اعتبار و احترام داشت از بازار پر جمعیت بلخ عبور داد. در بین راه خری که قماش و مال التجاره بارش کرده بودند در زیر بارگران از پای در افتاد و رهگذران به کمک خر و خرکچی شتافتند. مهرک برای آنکه کار خیری انجام دهد شاید وسیله نجات و خلاصی او از دست شمعون شود دم خر را گرفت و بازور وقت هر چه تمامتر به طرف بالا کشید. خر برنخاست ولی دمش کنده شد و در دست مهرک ماند.   خر کچی بنای داد و فریاد را گذاشت و برای اقامه دعوی و دادخواهی به دنبال شمعون و مهرک روان گردید.   مهرک بیچاره که وضع را چنین دید از هول و اضطراب به هر سو می دوید و راه فراری می جست تا بگریزد.در این فکر و اندیشه اش بود که در خانه ای را نیمه باز دید همین که در را به شدت باز کرد تا داخل خانه شود زن صاحبخانه را که باردار و پا به ماه بود چنان تنه زد که به شدت اصابت، جنین افتاد و بچه سقط شد . شوهر آن زن که هفت سال قبل عروسی کرده بود و پس از نذر و نیازها تازه می خواست صاحب فرزند شود از این پیشامد غیر منتظره برافروخت و با مهرک درآویخت. مردم جمع شدند و او را نصیحت کردند که به جای نزاع و مجادله بیهوده به معیت دو نفر شاکی دیگر به دیوانخانه برود و به قاضی ابوالقاسم غلجه شکایت کند. دسته جمعی به راه افتادند ولی مهرک دل توی دلش نبود و از بخت بد و حواس پرتی دم بریده الاغ را که به هر سو تکان می داد به چشم اسب تصادف کرده آن حیوان زبان بسته را از یک چشم نابینا کرد . صاحب اسب که پسر کنیز خسوره امیر بلخ بود پس از جار و جنجال به جمع مدعیان پیوست و به جانب دارالقضا راهی گردیدند. در بین راه متهم بیچاره که محکومیتش را حتمی و قطعی می دانست در یک لحظه از غفلت همراهان استفاده کرد و از دیوار کوتاهی بالا رفت تا مگر در ورای آن راه ناگزیری بجوید. از قضای روزگار از بالای دیوار کوتاه که اتفاقاً از داخل باغ بسیار مرتفع بود بر روی شکم پیرمرد خفته ای افتاد و خفته از سنگینی بدن مهرک و هول حادثه ناگهانی در دم جان داد و پسرش به خونخواهی پدر با چهار نفر مدعی دیگر هم عنان شده رهسپار دارالقضا گردیدند. نرسیده به دیوانخانه مرد خیراندیشی که از اول به دنبالش افتاده بود و سایه به سایه آنها می آمد سر در گوش مهرک کرد و گفت:« اگر می خواهی از شر و مزاحمت این عده شاکیان جوراجور خلاص شوی باید یک زرنگی به خرج دهی، و آن این است که زودتر از همه خودت را به قاضی القضات بلخ ابوالقاسم غلجه برسانی و قول و وعده انعامی دهی، شادی برائت حاصل کنی و یا اقلاً در محکومیت تو تخفیف کلی حاصل شود». مهرک گفت:«مرگ بعد از این همه جرمها و خطاها که از من سر زده چنین چیز امکان پذیر است؟»مرد خیراندیش جواب داد:«از این قاضی دیوان بلخ همه کار برمی آید زیرل پیچ و مهره حل و عقد مشکلات دست خودش است. پسر جان ، مگر نمی دانی که اینها تخم و ترکه شریح قاضی هستند و به دنبال جاه و مال می روند نه حق و راست؟» مهرک تصدیق کرد و به دستور آن خیراندیش قبل از مدعیان، خود را پشت در اطاق قاضی رسانید و به خلوتگاه درون شد. اتفاقاً نیمروز گرمی بود و قاضی به خلوت بساط عیش و طرب گسترده با زیبا پسری به هم آمیخته بود. مهرک زیرک که انتظار چنین فرصتی را می کشید قدم واپس نهاد و با صدای بلند که به گوش قاضی برسد فریاد زد:   «حضرت قاضی سرگرم عبادت هستند؛ حال خوشی دارند و با خدا راز و نیاز می کنند؛ دست نگهدارید و حالشان را بر هم نزنید تا از نماز و عبادت فارغ شوند!» قاضی ابوالقاسم غلجه چون حرفهای مهرک را شنید از زرنگی و کاردانی او خوشش آمد و با خاطری جمع کارش را انجام داد و بساط را جمع کرد، آن گاه مهرک را به درون خواس و گفت:«فرزند، تو کیستی و
سپس نوبت به مدعی سقط جنین رسید. جوان شاکی گفت:«هفت سال است ازدواج کرده ام و آرزوی فرزند داشتم که اتفاقاً چند ماه پیش این آرزو برآمد و همسرم باردار شد اما متاسفانه در حادثه امروز جنین افتاد و آرزوی چندساله ام را بر باد داد».   قاضی اندیشمند! تبسم ملیحی بر لب آورد و فرمود:«برای موضوعی به این سادگی چرا اینجا آمدید؟ خودتان می توانستید دوستانه با هم کنار بیایید و دعوی را مرضی الطرفین خاتمه دهید تا وقت شریف ما ضایع نگردد!»جوان پرسید:«چطور دوستانه حل می شد؟» حضرت قاضی فرمود:«قبلاً بگو ببینم جنین سقط شده پسر بود یا دختر؟» شاکی گفت:« با نهایت تاسف پسر بود».   قاضی ابوالقاسم غلجه با حالت تبختر سری تکان داد و حکم محکمه را چنین انشاد فرمود:« در اصول قضا مقرر است:  لاضرر ولاضرار و از توابع حتمی قاعده مقرر این است که هرکس ضرری به دیگری وارد سازد از عهده غرامت آن برآید».   غرامت سقط جنین، ایجاد جنین دیگر به علاوه تحمل و قبول مخارج آن است. مهرک محکوم است مخارج همسر شاکی را از لباس و غذا و مسکن و از امروز تا هنگامی که دوباره باردار و نزدیک به وضع حمل شود از مال خود بپردازد. بدیهی است زحمت ایجاد جنین جدید هم بر عهده متهم موصوف است که شخصاً باید تقبل کند! چنانچه نوزاد پسر بود فبهاالمراد، ولی اگر دختر بود بر محکوم فرض است که به همان سیاق به ایجاد جنین دیگر اقدام کند! مرتبه دوم اگر نوزاد پسر بود شاکی یک دختر سود برده است! ولی اگر باز هم دختر بود چون دو دختر برابر با یک پسر است دیگر دین و تکلیفی بر عهده محکوم نخواهد بود!» شاکی فرزند باخته از هول و وحشت حکم قاضی لرزه بر اندامش افتاد و عرض کرد:«جناب عدالت پناهی،این چه حکمی است که صادر فرمودید؟»   قاضی جواب داد:«همین است که گفتم ذره ای از طریق انصاف و عدالت خارج نشوم!» شاکی گفت:«من از حق خودم گذشتم و عرضی ندارم. شاید مشیت الهی چنین اقتضا کرده که من فرزند نداشته باشم. »قاضی فریاد زد:« خیره سر، کدام حق؟ استرداد دعوی قبل از صدور حکم است. وقتی حکم صادر شد فرار از تبعات آن منوط به توافق طرفین خواهد بود». سپس روی برگردانید و به مأموران دارالقضا فرمان داد که همسر شاکی را برای اجرای حکم در اختیار محکوم قرار دهند مگر آنکه شاکی از غرامت خسارت احتمالی محکوم برآید و حق دیوانخانه را نیز تأدیه نماید!   مأموران پس از گذشت شاکی و رضایت مهرک،حق دیوانخانه را به علاوه یک صد و پنجاه درم برای خودشان از آن بیچاره گرفتند و رهایش کردند. چون قضه اسب کور مطرح شد و متهم به وقوع جرم اعتراف کرده بود دیگر تحقیق و اقامه شهود را لازم ندانست و بدون تأمل حکم قاضی دیوان بلخ به این شرح زیب صدور یافت:« مقرر می شود اسب مصدوم را از سر تا دم دو نیمه کنند و محکوم باید آن نیمه را که چشمش کور شده تصرف کند و قیمت مزبور را به مدعی بپردازد تا خسارتش جبران گردد!»مدعی که هاج و واج مانده بود و به زحمت دست و پایی جمع کرد و گفت: «جناب قاضی، اولاً این حیوان زبان بسته را چرا باید دو نیمه کرد؟ ثانیاً اسبی که دو نیمه شد لاشه ای بیش نیست در حالی که محکوم نصف قیمت را می پردازد».   قاضی با خونسردی جواب داد:« حکم عادلانه همین است که صادر شد. اگر حرفی دارید خارج از محضر قضا می توانید با یکدیگر کنار بیایید، فی المثل محکوم را راضی کنید که از حق خود درباره دو نیمه کردن اسب صرفنظر کند و در عوض قیمت نیمه معیوب آن را پرداخت نکند!» صاحب اسب که قافیه را تنگ دید عرض کرد:«جناب قاضی، مگر مرا نمی شناسید؟ من پسر کنیز خسوره امیر بلخ هستم».   قاضی گفت:«حالا که این طور است قیمت اسب و حق دیوانخانه را از همان شمعون بازرگان بگیرید و پول اسب را به شاکی بدهید تا کنیز خسوره امیر بلخ از حکم عادلانه ما خشنود و راضی باشد!»   صاحب خر دُم کنده که در تمام این مدت شاهد و ناظر صحنه ها و قضاوت های عجیب و غریب قاضی ابوالقاسم غلجه بود حساب کار خود را کرد و خواست از اطاق محکمه خارج شود که قاضی متوجه شد و گفت:« هنگام طرح دعوای شماست،می خواهی کجا بروی؟» صاحب خر عرض کرد:«عمر و عدالت حضرت قاضی دراز باد،شهود من در بیرون دیوانخانه منتظر هستند، می خواهم آنها را برای ادای شهادت به حضور آورم تا در کار قضاوت و اجرای عدالت تأخیری رخ ندهد!» قاضی گفت:«متهم منکر وقوع جرم نیست که تا حاجت به اقامه شهود باشد. دستور می دهم شهود را مرخص کنند و شما برای ادای توضیحات آماده باشید زیرا امر قضا تعطیل بردار نیست!» صاحب خر جواب داد:«اتفاقاً کسی که منکر وقوع جرم است من بیچاره فلک زده هستم که در خارج از عدالتخانه شهودی حاضر کردم تا شهادت حسن عینی بدهند که نه تنها مهرک دم خر مرا نکنده است بلکه خر من از کرگی دم نداشت و مانند انواع خران بی دم که در جهان به حد وفور یافت می شوند متولد گردیده است !»