#خاطره_نگاری #روز_مادر 1401 روز اجرا با تاخیر رسیدم و با ورودم به مدرسه، گل‌دخترای پرانرژی و با ذوق و شوق😇 رو دیدم که همه در حیاط در صف‌هایی نه چندان مرتب😉 منتظر ایستاده بودند تا پیکسل‌هایی که به عنوان هدیه و یادبود از طرف #گروه_فرهنگی_ملکا 💝 قرار بود به روسری‌هاشون وصل بشه رو دریافت کنند... با اینکه با عجله به دنبال دوستانم بودم، اما حس و حال قشنگی از دیدن خوشحالی بچه‌ها بهم دست داد😍 همون‌موقع تصمیم گرفتم حین برنامه بیشتر بین دخترای نازنین باشم و باهاشون ارتباط بگیرم... از لحظه ورود بچه‌ها به سالن اجتماعات، دخترای گل با اینکه شناختی از ما‌ها نداشتن، اما وقتی با صمیمیت ازشون میخواستی کمی مرتب‌تر بنشینن یا برن جلو که جای بقیه دوستانشون هم بشه، با معصومیت خاص خودشون لبخندی میزدند و چشمی میگفتن که قند تو دل آدم آب می‌شد🤩 یا حتی زمانی که گروه سرود مدرسه قبل از اجراشون اومدند و با زبان بچه‌گانه خودشون خواهش می‌کردن که خاله میشه روسری یا چادرم رو مرتب‌ کنی؟!😘 و بهتر از همه‌ی این‌ها اون لحظه‌ای بود که پس از پایان برنامه، گل‌دخترا میومدند و با زبان شیرین کودکانه خودشون #تشکر می‌کردند و #دعوت برای حضور دوباره و اجرا‌های بعدی در مدرسه♥️ یا حتی وقتی که خانوم #معلم شون با من هم‌کلام شد و اطلاعات بیشتری در مورد گروه فرهنگی پرسید، درخواست عضویت در گروه رو داشتند☺️ همه‌ی این‌ها پاکی فطرت بچه‌ها رو نشون میده و اینکه چقدر جای کار هست برای نسل جدید و آینده کشور عزیزمون ایران🌷 خدایا شُکرت و در این راه توفیق بیشتری بهمون بده...🤲 ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c