eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
741 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
*زنده زنده سوخت....* *اما آخ نگفت....‍* 😭😭 نشست ترک موتورم🏍 بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش🔥 می سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفر بر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را بر می داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش🔥 جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد❌ و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: خدایا! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی☝️ خدایا! الان سینه ام داره می سوزه😭 این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه خدایا! الان دست هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم🤲 نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه♥️ برای اولین بار "حضرت زهرا" این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله😭 خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم😭 آن لحظه که جمجمه اش ترکید💥 من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد😭 و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم⁉️ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. 🌺 🌹🍃🌹🍃 👌حداقل برای یک نفر ارسال کنید، شاید دلی خفته بیدار شود و دلی مرده زنده شود. eitaa.com/fatemiioon_news
مکتب شاگرد اول‌های مکتب حاج قاسم الگوهای شهادت🌷 مدافع حرم شهید مصطفی صدر زاده🌷 👈 خیلی به بحث اهمیت می‌داد... وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون می‌زدیم تا برویم خانه، مصطفی سرش را پایین می‌نداخت و اخم‌هایش را در هم می‌کرد... می‌پرسیدم :چی شده باز ؟! با دلخوری می‌گفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد😔💔 کلام شهید سردار حاج 🌷 گاهی یک نگاه حرام، شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد، سال‌ها عقب می‌اندازد؛ چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده. http://eitaa.com/fatemiioon_news