مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همۀ زندگی شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزی مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم
بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد سلسلۀ آل عبا ریخت بهم
ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
نسل سادات به یک ضربۀ پا ریخت بهم
گُر گرفته بدنِ فاطمه، ای در بس کن
وسط شعله ببین زمزمهها ریخت بهم
رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم
دهنش غرق به خون گشت و صدا ریخت بهم
شدتِ ضربه چنان بود که سر خورد به در
رویِ آشفتهیِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم
پشتِ در سینۀ سنگین شده هم ارثی شد
گیسوانِ پسرش کرب و بلا ریخت بهم
مادرش آمده گودال نچرخان بدنش
استخوانهای گلویش ز قفا ریخت بهم
با ترکهای لبش با نوک پا بازی کرد
همۀ صورت او با کف پا ریخت بهم
شاعر : #قاسم_نعمتی
@fatemiioon_news
.
اینان ز علمدار حرم میترسند
از لشکر شیران عجم میترسند
ماندم چه بلایی سرشان آوردی؟
از دیدن تصویر تو هم میترسند!
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/fatemiioon_news
#مرگ_بر_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
نظر به ساعتِ خود کرد و نقشه درسر داشت
تبر به دوشِ کسی از نوادگانِ خلیل
چقدر مانده از این بیست و پنج ساله مگر؟!
که محو گردد از عالم نشانِ اسرائیل
✍ #قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/fatemiioon_news
نظر به ساعت خود کرد و نقشه در سر داشت
تبر به دوش کسی از نوادگان خلیل
چقدر مانده از این بیست و پنج ساله مگر؟
که محو گردد از عالم نشان اسقاطیل.....
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/fatemiioon_news