#ویژه
#میلاد_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم
#کرامات
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
از ﻋﺎﻟﻢ رﺑﺎﻧﯽ، ﻓﻘﯿﻪ اﻫﻞ ﺑﯿﺖ، ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿـﺪ ﺷـﯿﻌﯿﺎن، ﺣﻀـﺮت آﯾـﮥ اﷲ اﻟﻌﻈﻤﯽ، آﻗﺎی ﺳـﯿﺪ ﺷـﻬﺎب اﻟﺪﯾﻦ ﻧﺠﻔﯽ ﻣﺮﻋﺸـﯽ رﺿﻮان اﷲ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻋﻠﯿﻪ، ﻧﻘﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ آن ﺑﺰرﮔﻮار ﻓﺮﻣﻮد: ﯾﮑﯽ از ﻋﻠﻤﺎی ﻧﺠﻒ اﺷﺮف – ﮐﻪ ﺑﺮای ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﻘـﺪس ﻗﻢ آﻣـﺪه ﺑﻮد، – ﺑﺮای ﻣﻦ ﻧﻘـﻞ ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ، ﮔﺮﻓﺘﺎر ﻣﺸـﮑﻠﯽ ﺑﻮدم، ﺑﺮای ﺑﺮﻃﺮف ﺷـﺪن آن، ﺑﻪ ﻣﺴـﺠﺪ ﻣﻘـﺪس ﺟﻤﮑﺮان رﻓﺘﻢ. ﻣﻦ، در آن ﻣﮑﺎن ﻣﻘﺪس، در ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ، درد دﻟﻢ را ﺑﻪ ﺣﻀﺮت وﻟﯽ ﻋﺼﺮ ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴﻼم ﻋﺮض ﮐﺮده، و از آن ﺣﻀﺮت ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﮐﻪ در درﮔـﺎه ﺧﺪاوﻧـﺪ ﻣﺘﻌـﺎل، وﺳـﺎﻃﺖ و ﺷـﻔﺎﻋﺖ ﻧﻤﺎﯾـﺪ، ﺗﺎ ﻣﺸـﮑﻞ ﻣﻦ، ﺑﺮﻃﺮف ﮔﺮدد. ﻣﻦ، ﺑﺮای اﯾﻦ ﻣﻨﻈﻮر، ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﮑﺮر، ﺑﻪ ﻣﺴـﺠﺪ ﻣﻘﺪس ﺟﻤﮑﺮان رﻓﺘﻢ وﻟﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪای ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ، ﺗﺎ اﯾﻦ ﮐﻪ در روزی از روزﻫﺎ، ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاﻧﺪن ﻧﻤﺎز در آن ﻣﺴـﺠﺪ ﻣﻘﺪس، دﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ و
ﺑﺎ ﻫﻤﺎن دل ﺷﮑﺴـﺘﻪ، ﺧﻄﺎب ﺑﻪ ﺣﻀﺮت اﻣﺎم زﻣﺎن ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴﻼم، ﻋﺮض ﮐﺮدم: ﻣﻮﻻ ﺟﺎن آﯾﺎ ﺟﺎﯾﺰ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ، اﺿﺎﻓﯽ در ﻣﺤﻀﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﻢ، و ﺑﻪ دﯾﮕﺮی ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺑﺸﻮم؟! ﺷـﻤﺎ، اﻣﺎم ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯿـﺪ، آﯾﺎ ﺑﺮای ﻣﻦ، زﺷﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ وﺟﻮد اﻣﺎم ﻣﻌﺼﻮم، ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﻤـﺪار ﮐﺮﺑﻼ، ﺣﻀـﺮت ﻗﻤﺮ ﺑﻨﯽﻫﺎﺷﻢ ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴـﻼم ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪه و آن ﺣﻀـﺮت را ﻧﺰد ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل ﺷﻔﯿﻊ ﻗﺮار دﻫﻢ؟! آنﮔﺎه ﻣﻦ، از ﺷﺪت ﻧﺎراﺣﺘﯽ، ﺑﯿﻦ ﺧـﻮاب و ﺑﯿـﺪاری ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﻣﻦ، در آن ﺣـﺎل، ﻧﺎﮔﻬـﺎن ﺑـﺎ ﭼﻬﺮهی ﻧﻮراﻧﯽ ﻗﻠﺐ ﻋـﺎﻟﻢ اﻣﮑـﺎن، ﺣﻀـﺮت اﻣـﺎم زﻣﺎن ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴـﻼم، روﺑﺮو ﺷﺪم، و ﺑﯽ درﻧﮓ، ﺑﻪ آن ﺣﻀـﺮت، ﺳـﻼم دادم. آنﮔﺎه، ﺣﻀـﺮت اﻣﺎم ﻋﺼـﺮ ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴـﻼم، ﺟﻮاب ﺳﻼم ﻣﺮا داد، و ﺳﭙﺲ، ﺧﻄـﺎب ﺑـﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣـﻮد: ﻧﻪ ﺗﻨﻬـﺎ زﺷﺖ ﻧﯿﺴﺖ و ﻣﻦ، ﻧـﺎراﺣﺖ ﻧﻤﯽﺷـﻮم ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﻤـﺪار ﮐﺮﺑﻼـ، ﻣﺘﻮﺳـﻞ ﺑﺸـﻮی، ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻦ، ﺗـﻮ را راﻫﻨﻤـﺎﺋﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﯽﮐﻨـﻢ ﮐﻪ ﻫﻨﮕـﺎم ﺗﻮﺳـﻞ ﺑﻪ ﻋﻠﻤـﺪار ﮐﺮﺑﻼـ، ﭼﻪ ﺑﮕـﻮﯾﯽ! ﻫﻨﮕـﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺗـﻮ، ﺑﺮای روا ﺷـﺪن ﺣـﺎﺟﺖ ﺧـﻮد، ﺑﻪ ﺣﻀـﺮت اﺑﻮاﻟﻔﻀﻞ اﻟﻌﺒﺎس عﻠﯿﻪاﻟﺴﻼم ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪی، ﭼﻨﯿﻦ ﺑﮕﻮ: ﯾﺎ أﺑﺎاﻟﻐﻮث! أدرﮐﻨﯽ! ﯾﻌﻨی ﭘﺪر ﭘﻨﺎه ﺟﻮﯾﺎن! ﻣﺮا درﯾﺎب!
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
@fatemiioon110
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌹لطفا حتما تا آخر بخونید 🌹
🌴کرامت #امیرالمومنین (علیه السلام) به یک #طلبه🌴
🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺
يكى از #طلبه هاى حوزه باعظمت #نجف از نظر #معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود .
روزى از روى #شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت #اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين #لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در #خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف #مجاور من باشى اينجا همين #نان و #ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى #مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به #هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند .
پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !!
بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن #همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به #هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .
وقتى به در خانه آن #راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند
فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين #طلبه را به داخل #عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به #حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .
مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود .
فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون #اعيان و #تجار و #علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد #دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .
هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت :
آقايان من #نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين #طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به #دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى #زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد .
چون صيغه جارى شد #طلبه كه در دريايى از #شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در #مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) #شعرى بگويم ، يك #مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى #فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر #اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع #دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم :
🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود #اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . راجه #سجده شكر كرد و خواند :
🌺به ذرّه گر نظر لطف #بوتراب كند
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
منبع :
کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين انصاریان
#امیرالمومنين_علیه_السلام
#فضائل_امیرالمومنین
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
یک سال امام کاظم(علیه السلام) که در سرزمین منی بود با بعضی از یاران عبور می کرد، صدای گریه شنید، جویا شد دید زنی با چند کودک در کنارش هستند گریه میکنند علت را پرسید، زن گفت: «همه سرمایه ما یک گاو بود، که از شیرش برای خود و بچه هایم استفاده می کردیم، اینک این گاو مرده است» و با مرگ گاو، نمی توانیم هزینه زندگی فقیرانه خود را تأمین کنیم. امام کاظم(علیه السلام) به او فرمود: «ای کنیز خدا آیا می خواهی آن را برای تو زنده کنم»؟ آن زن در قلبش الهام شد که بگوید آری، لذا گفت: آری، امام کاظم(علیه السلام) کنار رفت و دو رکعت نماز خواند، سپس دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و اندکی دعا کرد، آنگاه برخاست و کنار آن گاو آمد، و با چیزی به قسمت آخر بدن آن زد، ناگاه گاو جنبید و برخاست، و مثل اول زنده شد. زن با دیدن این منظره شگفت زده شده و بی اختیار فریاد زد: «سوگند به خدای کعبه، این عیسی بن مریم(علیه السلام) است» در این وقت امام کاظم(علیه السلام) از هجوم جمعیت که از هر سو در رفت و آمد بودند استفاده نموده، به میان مردم رفت و ناپدید شد، نظیر این مطلب با اندکی تفاوت در مورد امام صادق(علیه السلام) نیز روایت شده است. (بصائر الدّرجات، ج 6، ص 76 ؛ بحار، ج 48، ص 16 و ج 47، ص 115
#کرامات
#امام_کاظم_علیه_السلام
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
@fatemiioon135
#کرامات امام باقر علیه السلام
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "
امام باقر عليه السلام فرموده است: تلخ رويي و گرفتگي رخسار باعث جلب دشمني مردم و دوري از پروردگار است.
ابوبصير روايت مي كند كه روزي خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيدم و سوال كردم آيا شما وارثان رسول خدا هستيد؟ فرمود: بلي - سوال كردم آيا رسول الله وارث انبياء بود؟ فرمود: بلي، عرض كردم پس شما قادر هستيد مرده را زنده و نابينا را بينا كنيد؟ فرمود: بلي، به نزد من آي، وقتي به او نزديك شدم دست مباركش را بر چشمان من كه مدتها بود نابينا شده بودم گذاشت بلافاصله آفتاب و زمين و آسمان و هر آنچه در آن خانه بود ديدم و ساعتي چنان بودم كه گويا هرگز نابينا نبودهام. سپس حضرت فرمود: اي ابامحمد دوست داري روز قيامت همانگونه كه مردم حساب و كتاب دارند و محاسبه مي شوند تو هم همچنان باشي يا اينكه نابينا باشي و بيحساب داخل بهشت شوي؟ عرض كردم يابن رسول الله طاقت حساب و كتاب ندارم و به نابينايي راضي ترم، سپس دوباره حضرت دست مباركش را بر چشمان من گذاشت و همانطور شدم كه بودم.
منبع.کتاب معجزات امام محمد باقر علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴
@fatemiioon_news