هدایت شده از
- تومیدونستی من چقدر دوست دارم ؛
ولی باز دست از اذیت کردنم برنداشتی و تهش بهم گفتی ،
تو خیلی حساسی :)
میشود دلتنگ شد و ادامه داد،
میشود مُرد و زندگی کرد،
میشود گریه کرد در عینِ لبخند،
میشود فریاد زد در حالِ سکوت،
ولی بی تو نمیشود ..
بی تو، شهر من بارانی است : )
گفت: میدانی بدترین درد دنیا چیست؟!
گفتم: نرسیدن؟!
گفت: دیر رسیدن
گفت: تو یکبار اگر دیر رسیده باشی
و خیره مانده باشی به دیوارهای
خالی یک خانه، قدرِ هرگز نرسیدن را
میدانی؛ تو اگر یکبار به جای کسی
به جای خالیاش رسیده باشی
میفهمی که دردهای بدتری
از نرسیدن وجود دارند؛ باور کن
این حرفها را از خودم درنیاوردهام
یکبار که دیر برسی، دیگر هیچگاه
قدم تند نخواهی کرد
هیچ رسیدنی دیگر ارزش نخواهد داشت
خواهی ایستاد بر کران جادهها و
تماشا خواهی کرد آمدنها و رفتنها را
بیآنکه احساسی در تو برانگیخته شود:)))