سکوت با آن قیافهی بدریختش مظلومانه روبهرویم نشسته و کُلت طلاییاش را روی پیشانیام گذاشته ؛
نمیدانم بمیرم یا فریاد بزنم!
мαɴαreм
اون ثانیههایی ک ِ داری اعتراف میگیری!(:
میدونی ی ِ شبایی خاطراتش مطلوب و دلچسب و از قضا قراره امشب جزو همون دسته از خاطرات فراموش نشدنی باشه(:
мαɴαreм
بماند به یادگار از روزی ک ِ خلاف علاقهم گذشت با رنگ صورتی ! و همیشه فکر میکنم چرا مثل بقیه دخترا با دیدن صورتی جیغم در نمیاد و دوسش ندارم چرا از همون بچگی از این رنگ فراری بودم و هیچ رقمه تحملش جالب نبود .. روزایی ک ِ به خاطر علاقه رفیقام این رنگ و به تن میکنم و از خندههاشون ک ِ این بشر از صورتی فراریه و به خاطر ما پوشیده انرژی میگیرم ؛ لحظههایی ک ِ خندهی اونا خیلی مهمتر از علاقه خودم میشه و خب ی ِ قسمتی از کمدم رو اختصاص میدم به علایق اونایی ک ِ لبخندشون زندگی تازه میده به روحم(:
پنجشنبهای به تاریخ ِ چهاردهم ِ هفتمین ماه!
به یاد تمام لبخندای ریز و درشتش :»
در هزارتوی مغزم گمشدهای بود به اسمِ من ؛
من به دنبالِ من میگشت و من باید کمکش میکردم!(:
мαɴαreм
آیدایِ من ، همزادِ من ؛ تو را در سختترین سالهای عمرم یافتم کِ تصمیم گرفته بودم زندگی را چون پیراهن
آیدایِ من ؛
تنت رازیست جاودانه ک ِ درخلوتی عظیم
با مناش در میان میگذاری!(:
- شاملو
نمیدانم ؛
شايد هم نگاه من به خطا رفته باشد ،
اما آدميزاد گاهی به يک نظر هواخواهِ
کسی میشود ، گاهی هم صد سال اگر
با کسی دمخور باشد ، دلش بار نمیدهد
ک ِ با او دست به يک کاسه ببرد!(:
هدایت شده از تباهیات-
هیچی . تاکید میکنم هیچ فیلم و عکسی نمیتونه منو اندازه عکسو فیلمای اوسکول بازیای سال کنکور هم منو وخشتناک بغضی کنه هم بخندونه=)