мαɴαreм
هر طبقهای ک ِ از زمین فاصله میگرفتیم از نمای ِ شیشهای آسانسور به شهر خیره بودیم ؛ بماند ک ِ کلی
خب تا بهحال معدود افرادی هستن ک ِ
روی ِ پرحرف وجودیت ِ من ُ دیدن !
мαɴαreм
خب تا بهحال معدود افرادی هستن ک ِ روی ِ پرحرف وجودیت ِ من ُ دیدن !
و اونم جزوشون ..
و من بیپروا شروع کردم ؛
از همه چی ، از گذشتهی ِخاکستریای ک ِ رفت..
تا همینروزی ک ِ از عطر چای مست میشدم .
мαɴαreм
و اونم جزوشون .. و من بیپروا شروع کردم ؛ از همه چی ، از گذشتهی ِخاکستریای ک ِ رفت.. تا همینروزی
این وسط زیاد رد زخمآی قدیمی خودنمایی میکردن و انگار ک ِ میومدن روی صحنه نمایش و با هزار طرح گریم و بزک دوزک باز درد ُ به رخ میکشیدن!
мαɴαreм
این وسط زیاد رد زخمآی قدیمی خودنمایی میکردن و انگار ک ِ میومدن روی صحنه نمایش و با هزار طرح گریم و
خندید گفت :
یادم نمیاد راجب ی ِ سری از اینروزایی ک ِ
شرح واقعه کردی برات گفته باشم عا ! من ؟
میشد نرم پی ِ زخم ِش ؟ مطمئناً خیر .
мαɴαreм
خندید گفت : یادم نمیاد راجب ی ِ سری از اینروزایی ک ِ شرح واقعه کردی برات گفته باشم عا ! من ؟ میشد
منی ک ِ بحث دست گرفته بودم :
ببین زیاد زخم خوردیم ! هم من ، هم تو ..
ولی تموم شد و گذشتیم از اون دوران .
мαɴαreм
منی ک ِ بحث دست گرفته بودم : ببین زیاد زخم خوردیم ! هم من ، هم تو .. ولی تموم شد و گذشتیم از اون دو
گفت : این زخمآ تلخ کردن وجودمون ُ !
منی ک ِ صدای لبخندم گم شد بین همهمه ..
ببین تلخ ؟ تلخیام بود گذشت ! دست ِتو
بده به من ؛ نگاه کن به چشمام ..
یعنی مطمئن ِت نکردم من ؟
مگه همون زخمآ باعث نشدن قد بکشیم ؟
ببین حتی اون زخمآ قشنگن!
حتی اونا دوستداشتنی ِ برای ما .
мαɴαreм
گفت : این زخمآ تلخ کردن وجودمون ُ ! منی ک ِ صدای لبخندم گم شد بین همهمه .. ببین تلخ ؟ تلخیام بود
- اصلا اینارو بیخیال ! تو جرعتشو داری
با این زخمآ و دردا منو دوست داشته باشی؟
+ دیوونه شدی ؟
- طفره نرو ؛ جواب منو بده .
+ معلومه ک ِ آره !
من به گذشته کاری ندارم ک ِ بسی برای
هر دوی ِما درخشان ِ ؛ قراره آینده رو بسازیم ..
- فلذا احسنت ؛ پس منم همینطور .
мαɴαreм
- اصلا اینارو بیخیال ! تو جرعتشو داری با این زخمآ و دردا منو دوست داشته باشی؟ + دیوونه شدی ؟ - ط
سفارش ِمون ک ِ رسید ؛ خودمو سپردم
دست دقایق تا اون چند ساعت به دور از
درس ُ زندگی کنم ، الحق و الانصاف ..
گاهی راضی کردن دل و منطق با هم سخت ِ !
мαɴαreм
سفارش ِمون ک ِ رسید ؛ خودمو سپردم دست دقایق تا اون چند ساعت به دور از درس ُ زندگی کنم ، الحق و الان
تهش ؛ روی همون میز معروف ..
کنار گلدون ِبزرگ ِبابا آدم ِماجرای ِما !
بهش قول دادم ؛ با تک به تک زخماش..
با تمام تلخیاش..
با تمام فراز و نشیبآ دوسش داشته باشم!
ی ِقول ِانگشتی ِریشهدار .
мαɴαreм
تهش ؛ روی همون میز معروف .. کنار گلدون ِبزرگ ِبابا آدم ِماجرای ِما ! بهش قول دادم ؛ با تک به تک زخم
یادآوری ی ِ سری خاطرهها
مثل ِدویدن بین ِگندمزار ؛
مثل ِثبت لبخندای یهویی ؛
مثل ِعطر ِشکوفه ِبهاریعه ؛
مثل ِحس ِ گرمای ِ آغوش توی برف ؛
مثل ِخیس خوردن ِ بابونهها زیر ِزبون ؛
مثل ِتمام حسای ِ خوب ُ مطلوب ِ این عالم ؛
اصلا مثل ِوجود ِمعشوق برای عاشق .
ولی من بعد از دیدن خاتون هنوزم ؛
با خودم فکر میکنم همه چی به کنار !
خاتون چطور تونست از
خاتونم گفتنای شیرزاد بگذره ؟ .
آدم ی ِوقتایی حوصله خودشم نداره .. !
بعد من موندم این دوستداشتن چیه لعنتی ؛
ی ِ جوری میره تو اعماق ِقلب ک ِ خدایا ((:
اینارو بیخیال ؛ میخواستم بگم :
آره عزیزم همه ِما ی ِ روزایی فقط ُفقط
حوصله ِ ی ِ نفر ُ داریم و تمام .