мαɴαreм
آیدایِ من ؛ تنت رازیست جاودانه ک ِ درخلوتی عظیم با مناش در میان میگذاری!(: - شاملو
آیدای ِ من ؛
بالاخره خواهد آمد ..
آن شبهایی ک ِ تاصبح در کنار تو بیدار بمانم ، سرت را روی سینه ام بگذارم و به تو بگویم ک ِ درکنارت چقدر خوشبختم ؛ چقدر تو را دوست دارم ؛ چه قدر به نفس تو در کنارم احتیاج دارم ؛ چه قدر حرف دارم ک ِ با تو بگویم ؛ افسوس همه حرفهای ما این شده است ک ِ تو به من بگویی "امروز خسته هستی" یا "چه عجب امروز شادی؟" و من به تو بگویم ک ِ : "دیگر کی می توانم ببینمت ؟" و یا تو بگویی : "می خواهم بروم ! من ک ِ باشم به کارت نمیرسی ." من بگویم : "دیوانه زنجیری حالا چند دقیقه دیگر بنشین ."
- شاملو
دو اصل روانشناسی هست ک ِ
درعین سادگی واقعا تأثیرگذار و مفیدن ؛
یکیش اینه ک ِ تو بیست و یک روز میشه
ی ِ عادت جدید پیدا کرد ..
و تو نود روز میشه ی ِ سبک زندگی ساخت..
و در نهایت تو سه ماه میشه
خیلی راحت کل زندگی رو تغییر داد !
دومیش اینه ک ِ اگه چیزی بیشتر از
ی ِ روز ناراحت و اذیتت کرد
تا به روز دوم نرسیده درموردش حرف بزن !
مطمئن باش اگه ناراحتیتو تو خودت بریزی
بدتر میشه ؛ درضمن یاد بگیر چیزایی ک ِ یاد گرفتی رو بنویسی چون اثرش دوبرابر میشه .
از اون دسته آدمایی بود ک ِ
بوی موندن میدادن ، همونا ک ِ میشد
از توی چشماشون ستاره چید ،
و با عطر موهاشون عصارهی بابونه
و شکوفهی پرتقالهای پاییزی رو ساخت ..
و من کی بودم ؟
کسی ک ِ خودش رو یکی از خوش شانسترین موجودات میدونست ک ِ تونسته با اون تو ی ِ کهکشان و یک زمانه به دنیا بیاد !
پس بخند و برقص تا غنچههای نبات از خجالت طلایی بودن تو آب بشن .
мαɴαreм
اجازه هست بعد از چند وقت ی ِ خواهشی بکنم؟
اینجا دو تا مریض سرطانی داریم ((((((=
میشه براشون دعا کنید ؟!
فردا عمل سختی در پیش ِ ..🚶🏿♂
мαɴαreм
تو اسیر من هستی!
این جمله را گفتم و دستش را محکمتر فشردم ، اشکآلودترین نگاه تاریخ با همبودنمان را حوالهام کرد و پرسید :
معنای اسارت را نمیدانم ، برایم بگو .
در جستوجوی معنا چیزی نیافتم پس برایش مثال زدم ،
[ مانند اسارت دونقطهها ، در انتهای تمامی جملاتِ من..
مانند اسارت ریشهها ، در تاریکی خاک برای دوام آوردن..
مانند اسارت کلمات ، در بندهای یک کتاب ک ِ اصل کتب هستند..
مانند اسارت تنِ من ، در میان آغوشت برای نلرزیدن..
مانند اسارت یوسف ، در چاه برای عزیز مصر شدن..
مانند اسارت زمین ، در مدار چرخشش دور خورشید فقط برای زندهماندن..
مانند هزاران اسارت ِ لازم..
در بند منی چون عزم رفتن نکردهای..
اسیرِ منی چون دوستتدارم..
به خودخواهانهترین روش ممکن میخواهمت و تو اعتراضی نداری..
چون میشناسیام ، میدانی فقط با کلمات بازی میکنم برای سرگرم کردنت ، برای محو شدنت در خیالهای خوش..
وگرنه من کجا و اسیر گرفتن کجا؟! ]
دوباره نگاهم میکنی ،
با نگاهی ک ِ حال برق دارد..
میگویی ؛ هوا چه سرد کرده !
میخندم..
در آغوشت میگیرم..
زیر گوشت زمزمهوار میگویم :
هوا هم بغلگرا شده .
мαɴαreм
تو اسیر من هستی! این جمله را گفتم و دستش را محکمتر فشردم ، اشکآلودترین نگاه تاریخ با همبودنمان را
“من اسیرِ توَم”
خدا “-ِ” را از ما نگیرد…
چه فرقی میکند اسارات چه معنایی داشته باشد یا رنگین کمانِ احساس به کدامین اقیانوس بتابد…
چه فرقی میکند از شرق طلوع شوم یا غرب،
چه تفاوتی میکند آزادی؛وقتی در بندِ عواطفی از جنسِ لطافت باشی…
اگر جهان بدونِ تضادِ خورشید و ماه بپاشد ؛
گلی جانم بیشک من بدونِ تفاوت ؛ بی تو میشکنم، فرو میریزم، تباه میشوم…
دوست داشتن تو مرا رشد میدهد، انسان میکند، حیات میبخشد…
معانی زندگیرا گوشه ای کنار چپانده ام که تنها تورا دوست داشته باشم…
چ باک اگر اشتباه باشم و بی راه
اصلاً مرا چه صنمی با معانی و تدبیر های سیاستمندانه ی ِ بزرگمنشانه…
سرت سلامت باشد گلی جانم
سرت سلامت باشد…
мαɴαreм
“من اسیرِ توَم” خدا “-ِ” را از ما نگیرد… چه فرقی میکند اسارات چه معنایی داشته باشد یا رنگین کمانِ ا
بدون ِ نور ادامه دادن در این مسیر ِ تاریک چیزی شبیه راه رفتن بود روی خرده شیشههای پخش شده روی زمین..
ممکن بود اما پر از درد و جانفرسا!
و اما نور رد پایی شد برای نشان دادن مسیری که شیشه نریخته بود..
و تو نور ِمن بودی..
همینقدر امیدبخش..
همینقدر راهنما..
мαɴαreм
بدون ِ نور ادامه دادن در این مسیر ِ تاریک چیزی شبیه راه رفتن بود روی خرده شیشههای پخش شده روی زمین
باید اسم اینجا رو به نور ُ مشتقاتش تغییر بدم!