من قلبم براش فشرده شد ..
از اینکه صداش توی ویس دیگه اون طنز همیشگیو نداشت ، از اینکه نمیشد به استفاده از کلماتش در توضیح موقعیت خندید ، حالش خوب نیست و من کاری از دستم برنمیاد ! هیچ کاری از دستم بر نمیاد ، اون لحظه فقط دلم میخواست مثل دکتر استرنج چهارزانو مینشستمو تمام احتمالات و سیر میکردمو برمیگشتم و براش از [ قطعیت ] حرف میزدم ؛
دلم میخواست تا خونشون میدوییدم ..
میرسیدم جلو در خونهشون و محکم بغلش میکردم ، بهش میگفتم همهچی درست میشه و هرگز شک نمیکردم به اینکه همهچی درست میشه .
در کل ِ متنهای من شاید کلمهی ِ دوستت دارم را نتوانی بیابی ، اما میتوانی حس کنی چگونه کلمات دوستداشتنت را فریاد میزنند .
عشق موجود ِ ناغافلیست
ک نه به بودن ِ معشوق کار دارد
نه به نبودنش ،
فقط خدا نکند ناغافل باران ببارد .
بگذار در اول صحبت قدرت پنهانی تو را برایت شرح دهم ؛ قدرت درونی تو همان اراده است ! گفتم اراده ک ِ شاید خیلی اوقات از خواب صبحگاهی خود حتی به زور دل کندی و سراغ کارهایت رفتی ، از چیزهایی ک ِ خواستی گذشتی و درک داشتی ، از هدفهایی ک ِ ناامید شدی برای محققشدنشان نگذشتی و دوباره و دوباره تلاش کردی ، در هنگامی ک ِ من و درون من دردی بزرگ ُ پیچیده بود با ارادهات اشکهایت را پاک کرده و لبخند هدیه دادی ! تو نمیدانی ، اما ارادهی تو سبب این شد ک ِ دوباره بلند شوی و من به تو افتخار میکنم .
سلام بر انسان امیدوار و حساسم!
نامت آبرو و اصلیت وجودیت انسان است..
نام من ستارهی راهنماست!
هنگامی ک ِ در راهروی بیمارستان قلبت راه میروی و پریشان در پی بیماری بزرگی با نام اعتماد هستی..
میبینمت ک ِ چگونه اشکهایت عجز را فریاد میزنند و پاهایت توان راه رفتن ندارند..
من ستارهی راهنما هستم تا به تو بگویم در این زمان از زندگیات مراقب بیماری اعتماد باش چرا ک ِ هر لحظه ممکن است در پس بیماری اعتماد انزجار به نفرت آدمها را بیابی!
- به یاد ِابرک ِمخمورم .
دلتنگی تا کجا ؟
مغز میپرسد ، قلب با استیصال اشکهایش را پاک میکند و فریاد نمیدانم سر میدهد .
هر دو خسته از جنگیدن با هم ،
گوشهای به انتظار میایستند..
شاید انتظاری بیپایان . ..͜
ماها وقتی از یکی خوشمون میاد سریع تو ذهنمون شروع میکنیم به خیالپردازی در موردش گاهی اوقات تو این خیالپردازیها اون صفتهایی ک ِ همش دلمون میخواسته طرفمون داشته باشه رو هم بهش نسبت میدیم ؛ و کمکم از اون تصویر ذهنیه خوشمون میاد ، بعد با اولین رفتار یا چمیدونم حرفی ک ِ میزنه سریع جبهه میگیریم ک ِ [ نه تو این شکلی نبودی ] چرا اون دقیقا همین شکلی بوده اما ما تو خیالمون خیلی خفنتر و قشنگتر تصورش کردیم و الان ی ِ طوری خورده تو ذوقمون . این ی ِ رفتار عادیه یعنی اینطور نیست ک ِ من ک ِ دارم در موردش صحبت میکنم بگم نه من هیچ وقت اینمدلی نبودم اما فکر میکنم باید قبول کنیم ک ِ همهمون حتی اون بهترین آدمی ک ِ تو ذهن داریم گاهی اوقات احمق ِ حسود ِ عجول ِ پرحرف ِ و ..
دلیلشم واضحه چون انسان ِ و ازش برمیاد ! منتها باید ببینی درصد این احساسات چقدره ی ِ طوریه ک ِ همیشه این مدلیعه یا بسته به شرایط ممکنه پیش بیاد براش ؛
- همین دیگه .