eitaa logo
мαɴαreм
240 دنبال‌کننده
561 عکس
94 ویدیو
0 فایل
[ بِسم‌ِرَب‌ِّماه‌ِچشمانش ] اینجا‌ مانارِم‌ به‌ معنای‌ ِماندگار‌ ِمن‌ .. برای قدم زدن در کوچه پس‌کوچه‌های ِخیال .. برای برگشتن به آغوش ِخود .. برای حس ِلمس ِابدیت .
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام کلمات پاک میشن ، کلماتی ک ِ از درونم میان بیرون برای تبدیل شدن به فریاد .. آخرسر فریادی بی‌صدا خواهم شد ، شبیه جیغ‌های ترسیده‌ام در خواب‌هایِ ناآرامِ شب‌هایِ تنهایی ک ِ به گلو می‌رسید ولی شنیده نمی‌شد .
این روزها حس می‌کنم ، باری اضافه‌ام.. سنگینی می‌کنم روی دوش‌های زندگی ، مانع حرکت‌ش می‌شوم.. کاش کمی حرکت کنم.. از این نقطه ِ سیاه ک ِ بیرون بیایم ، قطعا چهره‌ای خموده و ژولیده دارم ! ولی لبخندم دیگر از صورتم کنار نمی‌رود.. به فرداها قول خوب بودن داده‌ام .
мαɴαreм
نشسته بودم پشت پنجره ، زل زده بودم به گلدونا و باز داشتم فکر می‌کردم چجوری گلدون نباشم ، اصلا مگه من گلدون بودم ؟ لابد بودم دیگه ، آخه امروز وقتی بهش گفتم : کاش سنگ بشم.. گفت : گلدون میشی! گلدون ک ِ می‌بینم یادش می‌کنم ، چشمم ک ِ میخوره به برگ‌های بلند پتوس ک ِ رویِ دیوار و زمین یادش می‌کنم ک ِ چقدر دوستشون داره.. اینا به کنار ؛ نمیشه بگی کنار ، هر چی فکر می‌کنم تهش میرسه به خودش .. آخه نور ِمن ِ! همه جا هست ، مگه میشه ی ِ جایی رو بدون نور دید ؟ مگه میشه بدون نور زندگی کرد ؟ یهو روبه‌روی گلدون‌ها این موجود ِ سفید کوچولو پیداش شد.. تو این سرما انگار اونم دنبالِ گرمای نور می‌گشت تا خودش رو اینجوری لوس کنه.. به این فکر کردم من وقتی می‌بینمش خودمو چجوری واسش لوس می‌کنم ؟ منی ک ِ به لوس بودن معروفم.. آرامش و گرمای دلخواهِ زندگی‌ام ، موندگار باشی .
روزِ بغل رو دریابید.. حیف ِ از دست بره.. بی‌خبر از اینکه بهش بگین ؛ امروز چه روزیه بغلش کنین . آروم! طولانی! لبخندِ بعدِ اون بغل خیلی ستودنی ِ(:
امیدوارم بتونم بخوابم اما اگه نتونستم هم موردی نداره ! جالبه گذر زمان.. دقت‌کردن به زمان رو دوست دارم.. گذشتن لحظه‌ها ، انگار هیچ وقت نبودن.. مثل یک جادو ک ِ از بین می‌رن و هیچ اثری باقی نمیمونه ، ذهن قراره نگه داره اما فراموش میشه ! چیز زیادی نمی‌دونم ؛ یک عالمه کاستی دارم و در مورد حرف‌هایی ک ِ می‌زنم مطمئن نیستم ؟ مرددم و هنوز نمی‌دونم قراره با زندگیم چیکار کنم ، قراره چه اتفاقی برام بیوفته ، نمی‌دونم کلا . و به‌نظرم بدترین اتفاق همین ندونستن ِ ! دلم میخواد مثل آدم‌های امیدوار ماسک انگیزه و تلاش بزنم رو صورتم و بگم : جون و زندگی و عمرم رو میزارم تا بفهمم ، تا بدونم ، ولی من فکر می‌کنم این قابلیت از تنظیماتم پاک شده.. تا ی ِ جایی برای رسیدن تلاش می‌کنم از ی ِ جا به بعد از نبودنش لذت می‌برم.. واسه همینه میگم امیدوارم بتونم بخوابم اما اگه نتونستم هم موردی نداره.. شاید خواب سخت‌ترین چیزی بود ک ِ ازش گذشتم و چقدر دلم واسه ی ِ خواب ِ عمیق تنگ شده .
мαɴαreм
امیدوارم بتونم بخوابم اما اگه نتونستم هم موردی نداره ! جالبه گذر زمان.. دقت‌کردن به زمان رو دوست دار
در واقع من هر تایمی ک ِ خونه باشم ؛ در تلاشم برای خوابیدن ولی بیدارم ! مثل ِ الان .. مثل ِ دیشب .. مثل ِ امشبی ک ِ هنوز نرسیده .. مثل ِ تمام‌ِ شب‌هایی ک ِ گذشته .
گاهی به این فکر فرو می‌روم ؛ ک ِ این سرزمین ، تنها گذرگاه شلوغی به سویِ مرگ است ! ولی می شود لابه‌لایِ روزهایش ، اندکی با کسی در آن زیست .
[ اللهم‌اجعل‌نفسی‌اول‌كريمة‌تنتزعها‌من‌كرائمی ] خدایا کاری کن ک ِ از چیزهای ارزشمند زندگی ؛ جانم اولین چیزی باشد ک ِ از من می گیری .
نمیدونم گفته بودم دلم میخواد بعد مرگم رو ببینم یا نه ؛ ولی حس کردم به این هم راضی‌ام .
اتاق تاریک است .. تاریکِ تاریک نه ؛ تاریک ِ مطلق نه ! ولی فضا آنقدری تاریک و آسوده هست ک ِ بشود با خیال راحت به تو .. و فقط به تو فکر کرد .
و گاهی آدم مانند روخانه‌‌ای ، از جریان ِ تکراری و طولانی ِ روزهایش خسته می‌شود ! می‌خواهد به یکباره غرق شود ، برای صبری ک ِ آرام درون ِ آن می‌سوزد .