eitaa logo
мαɴαreм
240 دنبال‌کننده
561 عکس
94 ویدیو
0 فایل
[ بِسم‌ِرَب‌ِّماه‌ِچشمانش ] اینجا‌ مانارِم‌ به‌ معنای‌ ِماندگار‌ ِمن‌ .. برای قدم زدن در کوچه پس‌کوچه‌های ِخیال .. برای برگشتن به آغوش ِخود .. برای حس ِلمس ِابدیت .
مشاهده در ایتا
دانلود
мαɴαreм
زمزمه‌ی آرام آهنگ روسی ، برگه‌ها پخش و پلا ک ِ نام جزوه‌های درسی را یدک می‌کشند ، بالشت ، پتو ، بطری
کتاب را گذاشته‌ام روبه‌رویم ؛ دستم نمی‌رود شروع کنم درس را ! منتظرم کلمه‌ها خودی نشان بدهند و شعر شوند و قافیه و ردیف جور شود ، باید قبل از درس لااقل به اندازه‌ی یک تک‌بیت ذهنم را آسوده کنم ، لااقل یک تک‌بیت .
اگه گفتم از [ کسی دیگه هیچ انتظاری ندارم ] اشتباه کردم تو مود انسانی نبودم ؛ آدمیزاد دل داره و این دل هی ترمیم میشه هی میشکنه و همه‌ی این‌ها برمی‌گرده به انتظار داشتن ! هنوز از خیلی آدم‌ها انتظار مهربون بودن دارم و گمون کنم همیشه این انتظار با من هست .
من هرگز در زندگی به‌اندازه‌ی الان ک ِ خودم را به‌تمامی به تو سپرده‌ام ؛ احساس امنیت نکرده‌ام .
حتی بعد ِ مرگ استخوان‌های من بوی آغوشت را می‌دهند !
هیچکس متوجه نمی شود ؛ ک ِ بعضی از افراد چه عذابی را تحمل می کنند تا آرام و خونسرد به نظر بیایند (=
مرا دستی ک ِ زیر آوار مانده و شکسته می‌فهمد ! ک ِ از سنگ آفریده نشده بودم ؛ اما روحم را دائما چرخاندند و لگدمال کردند و این را زخم‌هایم می‌توانند شهادت بدهند .
گاهی دیوانگی‌ام گُل می‌کند ! و در تنم سیلِ بی‌قراری جاری می‌شود .
روز‌‌هایم معمولاً آن‌جایی تمام می‌شوند ک ِ حینِ زدن مسواک در آینه به خودم خیره‌ می‌شوم ؛ و برای مرور لحظاتی ک ِ گذرانده‌ام بسیار فرسوده به نظر می‌آیم ! و این را از مویرگ‌‌های چشم‌هایم می‌شود لمس کرد .
درحالی ک ِ عرفانِ طهماسبیِ عزیزم ، داره توی گوش‌هام میخونه : [ حال منو بی‌تو ، فواره می‌فهمه آواره رو تنها آواره می‌فهمه.. رو دست شب موندم از بس نخوابیدم کاش رفتنت حرف بود اما خودم دیدم.. ] عسل رو توی شیر حل می‌کنم و پودرِ چاق‌کننده‌ای ک ِ مامانم واسم خریده رو پیمانه می‌گیرم . و مطمئنم ک ِ الان بیشتر از همیشه مهرت رو کنجِ سینه‌م حس می‌کنم .
من از تکرارِ یک خیالِ تکراری ، ک ِ فقط تکرار‌هایِ تکراری شده‌اند ؛ خسته نمی‌شوم .. می‌خواهم در زندگیِ بعدی‌ام نیز تنها اندوهِ من او باشد ! در خمارخانه‌یِ چشمانم .
мαɴαreм
درحالی ک ِ عرفانِ طهماسبیِ عزیزم ، داره توی گوش‌هام میخونه : [ حال منو بی‌تو ، فواره می‌فهمه آواره ر
داره نگام میکنهُ میخنده .. - رو دست شب موندی ؛ از بس نخوابیدی ! + آره انگاری از بس نخوابیدم حتی رو دست شب هم موندم . [ این‌روزای آخر بزار کنارت دیوونه باشم دیوونه ِ من بزار از آخرین روزای این زندگی مطلوبُ دلچسب تنفس ذخیره کنم برای آتیه دور و دراز و تاریک .. برای نصف‌شبای مه‌آلود ک ِ قرار نیست دم به دم با من تا صبح بیدار باشی ! ک ِ دیگه قرار نیست مثل من بچه باشیُ بزرگ میشی آخ کاش میشد برای همیشه میاوردمت پیش خودمُ اون‌موقع نفس راحت ِ میومدُ آروم می‌گرفت دلم . ]
خورشید برای ماه خود را سوزاند تا مهرش بر دل ِاو بنشیند .. و ماه هر شب ؛ سر بر بالش ِابرها با ستارگان خوابید ! تا پشت ِ نقابش پنهان شود و او را نبیند .