eitaa logo
داروخانه معنوی
6.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
📿📖 📕سؤال بیدار نمودن افراد خانواده براى نماز صبح با چه کیفیتى مجاز است؟ 📗پاسخ اگر بیدار نکردن آنها موجب سهل انگارى و استخفاف به امر نماز باشد باید آنها را بیدار نماید. 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
📿📖 🍀در چند مورد سجده سهو واجب است _ در بین نماز سهواً حرف بزند _ یک سجده را فراموش کند و در رکوع رکعت بعد یا پس از آن یادش بیاید _ در نماز چهار رکعتى بعد از سجده دوم شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت یا شک بین 5 و 6 در حالت ایستاده پیش آید _ سلام بى جا مثلًا در رکعت سوم نماز چهار رکعتى سهواً سلام دهد _ تشهد را فراموش کند 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
12.81M
📼 شرح و بررسی کتاب «آن‌ سوی مرگ» 📖 «» کتابی است که از طریق مصاحبه با افرادی که به نوعی مرگ را دیده و تجربه کرده‌اند، این حس و تجربه پیچیده را به خوانندگان ارائه می‌کند. 💠 قسمت @Manavi_2
1610224655-1336.mp3
10.07M
📼 شرح و بررسی کتاب «آن‌ سوی مرگ» 📖 «» کتابی است که از طریق مصاحبه با افرادی که به نوعی مرگ را دیده و تجربه کرده‌اند، این حس و تجربه پیچیده را به خوانندگان ارائه می‌کند. 💠 قسمت @Manavi_2
20_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
10.11M
📼 شرح و بررسی کتاب «آن‌ سوی مرگ» 📖 «» کتابی است که از طریق مصاحبه با افرادی که به نوعی مرگ را دیده و تجربه کرده‌اند، این حس و تجربه پیچیده را به خوانندگان ارائه می‌کند. 💠 قسمت @Manavi_2
AUD-20220215-WA0036.mp3
14.63M
📼 شرح و بررسی کتاب «آن‌ سوی مرگ» 📖 «» کتابی است که از طریق مصاحبه با افرادی که به نوعی مرگ را دیده و تجربه کرده‌اند، این حس و تجربه پیچیده را به خوانندگان ارائه می‌کند. 💠 قسمت @Manavi_2
18_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
14.02M
📼 شرح و بررسی کتاب «آن‌ سوی مرگ» 📖 «» کتابی است که از طریق مصاحبه با افرادی که به نوعی مرگ را دیده و تجربه کرده‌اند، این حس و تجربه پیچیده را به خوانندگان ارائه می‌کند. 💠 قسمت @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صورت پر از لبخندش به سرعت تغییر حالت می دهد واخم هایش هم زینت بخش چهره ی پرغضبش می شوند. دست روی قفسه ی سینه اش می گذارم. با انگشت شصت و اشاره اش دو طرف لب هایم را محکم می فشارد کمی دردم می گیرد واخم می کنم. تو موقعیت های خیلی بهتری از من داشتی؛ همیشه نگاه زن های همه چی تموم و... -همه چی تموم من، فقط تویی! خیره نگاهم می کند کمی خم می شود و لبانم را آرام و پر حرارت می بوسد بی حرکت فقط به چشمان زیادی زلالش نگاه می کنم با بوسه ی آرامی فاصله می گیرد و با لبخند سارا کشی نگاهم می کند . -انقدر نگات به جلو پا ت که متوجه نگاه های اطرافت نمیشی! تو خاص تر از اونی هستی که فکرشو میکنی! چشمانم گشاد تر از این نمی شوند مرا می گفت؟ یعنی من هم توجه ها را جلب می کنم. -راست میگی؟ می خندد و ضربه ای آرام به پیشانی ام می زند. -نچ! اخم می کنم و به بازویش می کوبم. -من و مسخره نکن! چشمان بازیگوش ش می خواهم خودم را از آغوشش رها کنم که نمی گذارد می خندد زیبا، دور مردمک هایم می چرخد. چشمانش از حالت بازیگوشی درآمده اند و جدی و راسخ نگاهم می کنند کف دستش روی گونه ام می نشیند معلومه که راست میگم! -تو برای من بهترینی قبلا هم بهت گفتم بازم میگم ، هیچ وقت فراموش نکن؛ تو تموم چیزی هستی که من تو این سال ها نداشتم. پیشانی ام را می بوسد سرم را روی سینه اش می گذارم و نفس راحتی از میان سینه ام خارج می شود کمی که سرم را می چرخانم با دیدن تصویر تلویزیون و آن قسمت از فیلم که طراحان زیادی لوند شرکتش در حال رقصیدن هستن خودم را از آغوشش بیرون می کشم و با اخم های درهم با عجله کنترل را برمی دارم و خاموش می کنم. پرخنده نگاهم می کند و ابرو بالا می اندازد من هم شانه بالا می اندازم و می گویم: - حق نداری این فیلم و ببینی! لبانش کش می آیند و دستانش را بالل می برد و می گوید که : -هر چی تو بخوای! اوه روش جدیدش برای از دل درآوردنم زیادی شیرین است که... خوب بعدا سرفرصت می نشینم فیلم را تماشا می کنم آن هم تنها! -شکوه تماس گرفته بود! این یک تماس را هم نمی گرفت مادری را در حقم تمام می کرد دیگر. -می خواست بیاد ببینتت گفتم که خوابیدی! خوب کردی اصلا شرایط خوبی برای دیدنش ندارم. -پدرتم چند بار تماس گرفت! اوه چه عجب یادش آمد روزگاری دختری هم داشته است. -داره میاد تهران! دستم را روی پیشانی ام می گذارم. -میاد تهران چکار؟ اصلا هم نمی توانم جلوی لحن پر کنایه ام را بگیرم. پوزخندی می زنم که جوابش اخم است . دخترشو ببینه! اخم و حرفم باعث لبخندی می شود . صدای قارو قور شکمم که بلند می شود دستم را می گیرد و سمت آشپزخانه می برد. -شرکت نرفتی؟ -ظاهرا ادامه دارد.... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
پشت سرش زبان درازی می کنم پسره ی پررو. با دیدن میز مفصلی که چیده است دلم می خواهد سوت بلبلی بزنم اما خوب بلد نیستم. می نشینم او چای می ریزد و می گوید: -دیر بیدار شدی این میز چند ساعته انتظارتو میکشه. ارسلان کنار لبخند برایم چای بریزد و محبت خرجم کند؟ مثل اینکه راستی راستی قرار است از دلم دربیاورد! چای خوش عطر را می نوشم. -دختر داییم همش هفده سالشه! اوه می خواهد حرف بزند؟ -دو سال پیش که حال مامان خیلی بد بود باهام تماس گرفت! چهره اش از یادآوری مادرش متاثر می شود. -بچه؛ شماره تلفنمو از گوشی حامد کش رفت تا باهام تماس بگیره و التماسم کنه که برگردم عمه ی چشم انتظارشو ببینم! خجالت زده سرم را پایین می اندازم و او ادامه می دهد. فقط گاهی وقتا زنگ بزنه و از احوال مامان باخبرم کنه کم کم شد برام مثل خواهر کوچیکه ای که هیچ وقت نداشتم! نمی دونم چندصدمین باری بود که تماس گرفت و با شیرین زبونی هاش تونست قانعم کنه لبخند کمرنگی می زند و می گوید:- حالت بهتر شد؟ طنز آلود و منظور دار می گوید و من برایش دماغم را چین می دهم و می گویم: -نخیر که نشد! می خندد. -میشه؛ غصه نخور! بزنمش ها... کنار لبخندهای زیادی شیرینش صبحانه ای که از تایم معمولی اش گذشته را می خوریم خوب یکباره ناهار می داد می خوردیم د اینکه قصد شرکت رفتن ندارد! میز صبحانه را جمع می کند و می گوید: - پدرت برای شام اینجاست! بغض می کنم آن هم کنار دلتنگی فراوان او پدرم است و دلم برایش تنگ است، کنار همه ی بی توجهی هایش باز هم دلم تنگ است. با دیدن قیافه ی بغ کرده ام اخم می کند. -دلگیری؟ بغ کرده جواب می دهمش. -از همتون! می آید کنارم گیج گاهم را می بوسد. -گفتم که از دلت در میارم. با بغض سر تکان می دهم و می گویم :- حالا واسه شام چی درست کنم؟ تک خنده ی بلندی می زند. -زنگ می زنم از بیرون بیارن. -نه می خوام خودم درست کنم! لبخند می پاشد به رویم موهایم را از جلوی صورتم کنار می زند. ادامه دارد.... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا