#ریحانه🌸
༺۔۔بـــــٰانو؎ چـــــآدُر؎۔۔༻
وَقتے چـــــآدر بِہ سَر مےکُنے،
کَعبها؎ بنٰا مےکُنے۔۔۔
کِہ حَریمَش أمـــــن أست۔۔،
وآرٰام و
مَحَل طَـــــوٰاف فِرشــــــتگٰان۔۔۔
تــُᰔـــو مُجـــــآهدتَرین وصَبورتـَــــرین مُدافِع حَرمے۔۔◇◇
قَدر بِدٰان!!!
﴿اِ؎ سَربٰاز سِپـــــآه زِیـــــنب ۜ۔۔۔𑁍﴾
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
#حجاب
#چادرانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هَرکَسےاینآیِہرٰا۔۔
شَبے¹⁰⁰مَرتبہ۔۔
بِہمـُــــدَّت "چِهل⁴⁰"شـَــــببخوٰاند!
﴿اِمـــــآمزمـــــآنﷻ۔۔۔﴾رٰا،
مےبینَد۔۔!
مَگرکِہ نَشنٰاسد۔۔!◇◇
"رَبِّاَدخِلنیمُدخَلَصِدقو
اَخرِجنیمُخرَجَصدق"
[ - رَجَبـــــعلےخَیـــــآط(ره)۔۔۔᯽]
#امام_زمان ﷻ
#پندانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#خانواده_آسمانی ۳۵ 💭خیالهای ما، تعیین کننده نمرهی رشد ماست. ※ هر چقدر ترازوی خیال ها و هوسهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانواده آسمانی ۳۶
10.27M
#خانواده_آسمانی ۳۶
🏆 این جهان میدان مسابقهای است برای رسیدن به عظیمترین پاداش هستی.
✿ و معصومین علیهمالسلام به عنوان مربیان این مسابقه؛
- قدم به قدم همراه با انسان هستند
- و ابزاری بسیار قدرتمند را به او معرفی کردهاند؛
⚡️[ ابزاری که با آن میتوان ره صدساله را یک شبه پیمود...]
- این ابزار چیست؟
- چگونه باید از آن استفاده کرد؟
آیتالله_جوادی_آملی 🎤
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
2_144198752369860981.mp3
27.63M
قانون جذب اسلامی
#نشر_حداکثری
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه 🦋 فرشتهٔ نجات! شخصی از یوسف بن یعقوب، پیش متوکل، سخن چینی کرد. متوکل دستور داد برای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه 🦋 فرشتهٔ نجات! شخصی از یوسف بن یعقوب، پیش متوکل، سخن چینی کرد. متوکل دستور داد برای
#داستان_کوتاه
🥀 سركوبى نفس
يكى از علماء بزرگ مىفرمودند: به شيخ حسنعلى نخودكى رحمة اللّه عليه گفتم كه مىخواهم شاگرد شما بشوم مرا قبول كنيد.
فرمود: تو به درد ما نمىخورى. كار ما اين است كه همهاش بزنى توى سر نفس خبيثت و اين هم از تو بر نمىآيد.
گفتم: چرا آقا بر مىآيد، من اصرار كردم، فرمودند: خُب از همين جا تا دم حرم با هم مىآئيم اين يك كيلومتر راه تو شاگرد و من استاد.
گفتم: چشم. چند قدم كه رد شديم ديدم يك تكه نان افتاده گوشه زمين، كنار جوى آب.
شيخ فرمود: برو اون تكه نان را بردار بياور.
ما هم شروع كرديم توى دلمان به شيخ نِق زدن، آخه اول مى گويند اين حديث را بگو. اين ذكر را بگو. انبساط روح پيدا كنى. اين چه جور شاگردى است. به من مىگويد برو آن تكه نان را بردار بياور.
دور و بَرَم را نگاه كردم، ديدم دو تا طلبه دارند مىآيند، گفتم حالا اينها با خودشان نگويند اين فقير است. باز با خودم گفتم: حالا حمل به صحت مىكنند، مىگويند نان را براى ثوابش خم شد برداشت.
خلاصه هر طورى بود تكه نان را برداشتم، دوباره قدرى جلوتر رفتم ديدم يك خيار افتاده روى زمين، نصفش را خورده بودند و نصفش دم جوى آب بود.
حاج شيخ فرمود: برو اون خيار را هم بياور، چون تر و خاكى هم شده بود، اطرافم را نگاه كردم، ديدم همان دو طلبه هستند كه دارند مىآيند.
گفتم: حالا آنها نون را مىگويند براى خدا بوده، خيار را چه مىگويند، حيثيت و آبروى ما را اين شيخ اول كار بُرد، خلاصه خم شدم و برداشتم، توى دلم شروع كردم به شيخ نِق زدن، آخه تو چه استادى هستى، نون را بياور و خيار را بياور.
آشيخ فرمودند: كه ما اين خيار را مىشوييم و نان را تميز مىكنيم، ناهار ظهر ما همين نان و خيار است.
خلاصه با اين عمل نفس ما را از بين برد.
📔 داستانهایی از مردان خدا، ص٣٠
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2