بُردن نـــٰــام ⇩⇩⇩
⇦﴿عَلےﷺ۔۔ 𔘓﴾؛
_سِجده؎ وٰاجِـــــب دٰارد...ꕤ
#امیرالمومنین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
داروخانه معنوی
#صرف_عمر 🌾قسمت [پنجم] مفهوم زمان در دنیا وآخرت🍃🌸 #استاد حاجیه خانم رستمی فر «داروخانہ مـــــ؏ــن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
عمر خود را چگونه صرف کنیم ۶.mp3
10.12M
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه ⭕ نجات از دشمن مرحوم شیخ محمد حسین قمشه ای عازم زیارت ائمه طاهرین که در عراق مدفونند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه ⭕ نجات از دشمن مرحوم شیخ محمد حسین قمشه ای عازم زیارت ائمه طاهرین که در عراق مدفونند
#داستان_کوتاه
🌹 مساعدت به یکدیگر
واقدی گفته است:
زمانی بر من گذشت که بسیار در تنگی معاش و سختی زندگی بودم. روزی کنیزم آمد نزد من و گفت: ایام عید می رسد و در خانه چیزی نداریم.
پس من ناچار رفتم نزد یکی از دوستانم که اهل بازار بود و نیازمندی خود را اظهار کرده و از او مقداری قرض خواستم.
دوست بازاریام کیسه مهر کرده و سربستهای که در میان آن یک هزار و دویست درهم بود به من داد و من به خانه خود برگشتم.
هنوز برقرار نشده بودم، دیدم یکی از دوستانم که سیدی هاشمی بود وارد شد و اظهار نمود: که گندمهایم نرسیده و به تأخیر افتاده و از جهت معاش و زندگی در تنگی هستم اگر داری مقداری قرض به من بده؟
من حرکت کردم و آمدم نزد همسرم و قضیه قرض گرفتن خودم را از رفیق بازاری و قرض خواستن دوست سیدم را برایش بیان کردم.
همسرم گفت: اکنون چه فکری داری؟
گفتم: قصد دارم کیسهای که قرض کردهام که هزار و دویست درهم در آن است با دوستم نصف کنم.
همسرم گفت: فکر خوبی نکردهای.
گفتم :چرا؟
گفت: به جهت آنکه تو از دوست خود که یک بازاری است قرض خواستهای و او به تو این مبلغ را قرض داده. سزاوار نیست که تو نصف آن را به دوست خودت که فرزند و ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله است بدهی. بلکه لازم است همه کیسه را به آن فرزند پیغمبر بدهی.
پس من از نزد زنم برگشته و آن کیسه را به دوست سیدم دادم و او رفت.
هنوز تازه به منزل خود رسیده بود که همان دوست بازاری من که به شدت احتیاج به پول داشته و با آن سید دوستی داشته وارد منزل او شده و تقاضای قرض می کند.
دوست سید من وقتی شدت احتیاج او را می فهمد همان کیسهای را که از من قرض گرفته بود با همان حال مهر شده به او می دهد.
دوست بازاری که چشمش به کیسه و به مهر خودش می افتد آن را می شناسد و در حالی که آن کیسه همراهش بود نزد من آمد و قضیه را از من سوال کرد من قضیه را برای او شرح دادم.
در این هنگام قاصدی از سوی یحیی بن خالد برمکی وارد شد و به من گفت: مدتی است امیر به من گفته بود که به نزد تو بیایم و تو را دعوت کنم به حضور امیر، ولی در اثر کثرت مشغله دیر بخدمت رسیدم. اکنون حرکت کنید که امیر به زیارت شما اشتیاق دارد.
من حرکت کرده همراه قاصد به نزد یحیی بن خالد برمکی رفتم و در نزد او قضیه کیسه را گفتم، یحیی وقتی قضیه را شنید غلامش را صدا کرد و گفت: فلان کیسه را بیاور.
غلام کیسهای را آورد که در آن هزار دینار بود.
یحیی آن کیسه را به من داد و گفت:
دویست دینار آن مال خودت و دویست دینار مال رفیق بازاریت و دویست دینار مال رفیق سیدت و چهارصد دنیا دیگر مال همسرت باشد چونکه او از همه شما کریمتر و باگذشتتر بوده است.
📔 أعیان الشیعه، ج۱۰، ص۳۲
#داستان_بلند
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
﴿اُستٰادفٰاطمےنیٰا(ره)۔۔۔﴾:
_بَدتـَــــرین سُخن این أستکِہ۔۔؛
⇦دُ؏ــــآ کَردم و نَشد!
⇦زیـــــآرت رَفتم و نَشُد!
این نشُدهآ شیـــــطٰانے أست!⇨
_هیچ دُعٰا کُنندها؎۔۔۔
دَست خٰالےبــَـــرنمےگردَد...↷
↶أگر بہ صلٰاح بٰاشد همـــــآن را؛
وأگر بِہ صَـــــلاحَش نبٰاشد۔۔۔؛
بِهتـَــــر أز آن رٰا مےدَهَند...↷
#تلنگرانه
#سخن_بزرگان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
داروخانه معنوی
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 📚 داستانعاشقانهواقعی #رمان #دومدافع #قسمت_ششم بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۸ اسفند ۱۴۰۲