داروخانه معنوی
خطبه ۱۴۴ فصل اول فضيلت خاندان پيامبر 🎇🎇🎇#خطبه۱۴۴🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌺فلسفه بعثت پيامبران خداوند، پيامبرا
خطبه ۱۴۴
قسمت دوم
فضيلت خاندان پيامبر
🎇🎇🎇#خطبه۱۴۴🎇🎇🎇🎇🎇🎇
♨️شناساندن گمراهان و خبر از ستمكاري عبدالملك مروان
دنياي زودگذر را برگزيدند، و آخرت جاويدان را رها كردند، چشمه زلال را گذاشتند و از آب تيره و ناگوار نوشيدند، گويا فاسق آنها را مي نگرم كه با منكر و زشتيها يار است (عبدالملك مروان) و با آن انس گرفته و همنشين مي گردد تا آنكه موي سرش در گناهان سفيد گشته و خلق و خوي او رنگ گناه و منكر گيرد، در چنين حالي، كف بر لب به مردم يورش آورد، چونان موج خروشاني كه از غرق كردن هر چيز باكش نباشد، يا شعله اي كه تر و خشك را بسوزاند و همه چيز را خاكستر كند. اندرزهاي جاودانه كجايند، عقلهاي روشني خواه از چراغ هدايت؟ و كجايند چشمهاي دوخته شده بر نشانه هاي پرهيزگاري؟ كجايند دلهاي به خدا پيش كش شده و در اطاعت خدا پيمان بسته؟ افسوس كه دنياپرستان بر متاع پست دنيا هجوم آوردند، و براي به دست آوردن حرام يورش آورده يكديگر را پس زدند، نشانه بهشت و جهنم براي آنان برافراشته، اما از بهشت رويگردان و با كردار زشت خود به طرف آتش روي آوردند، پروردگارشان آنان را فرا خواند اما پشت كرده، فرار نمودند، و شيطان آنان را دعوت كرد، پذيرفته به سوي او شتابان حركت كرده اند.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام این قدر باید این فیلم دست به دست بشه
که ان شااااااااااالله امسال همه برای عیدغدیر اقاجانمون امیرالمومنین سنگ تموم بزارن
#عید_غدیر
#پیشنهاد_دانلود
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
سلام این قدر باید این فیلم دست به دست بشه که ان شااااااااااالله امسال همه برای عیدغدیر اقاجانمون ام
شماره کارت برای مشارکت غدیر سنجاق شده تا جمعه ان شاءالله لیست را به صورت دو عریضه یکی برای حرم امام رضاﷺ جانمون یکی برای حرم امام حسینﷺ قلبمون مینویسم و میفرستم در گروه
دوستانی که مرتب پیگیر واریزیها هستن اگه من فراموش میکنم بگذارم روز جمعه ان شاءالله هم لیست و هم واریزی را میگذارم در کانال
داروخانه معنوی
داستان واقعی #برات_میمیرم #رمان #قسمت_دهم دو ماه از ازدواج ما میگذشت ... هر روز خدا را برای داشتن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
داستان واقعی #برات_میمیرم #رمان #قسمت_دهم دو ماه از ازدواج ما میگذشت ... هر روز خدا را برای داشتن
داستان واقعی
#برات_میمیرم
#رمان
قسمت یازده
سینا رفت و دلمو با خودش برد... گریه امانم نمیداد ولی سعی میکردم پیش مادرشوهرم خودمو کنترل کنم... به مادر شوهرم گفتم: واقعا درسته که میگن از دامن زن مرد به معراج میره... سینا و امسال او همه مادرانی چون شما داشتن که الان.....
بغضم ترکید و کلامم نیمه ماند...
مادرشوهرم بغلم کرد تا آرام شدم..
_دخترم خودتوفراموش کردی!!؟؟ ... از دامن همسرانی مثل تو به معراج میرن.... نقش همسر کمتراز مادر نیست...
دوماه بعد از رفتن سینا خبر زخمی شدنش را آوردند... در طی مدتی که گذشته بود من از دلتنگی نصف عمر شده بودم.... با شنیدن خبر زخمی شدنش بیهوش شدم... چون خبر شهدا را اول با جمله: رزمنده شما زخمی شده می دادند..
ولی خبر درست بود.... سینا زخمی شده بود ودر بیمارستان بود... اما معلوم نبود شدت و نوع صدمه ای که خورده چقدره....
یادم نمی آید به چه شکلی خودمو به بیمارستان رساندم... دستهای سینا را گرفتم... زانوهایم سست شد و روی زمین نشستم...صورتم روی دستش بود و بدون کلام اشک شوق می ریختم...سینا دستم را گرفته بود و سرم را نوازش میکرد...
بعداز چند دقیقه که آرام شدم تازه یادم افتاد بپرسم که کجای بدنش آسیب دیده...
سینا گفت: خانمم ... هر چه حوریان بهشتی چشم و ابرو نشون دادن ٬ قبولشون نکردم... بهشون گفتم که من یک ملکه دارم تو خونم که از همه شما سرتره... دیدم زیادی اصرار میکنن دوتا پامو قلم کردم که گولشون رو نخورم ....
برگردم پیش شما....
وقتی ملافه را کنار کشید دیدم هر دوپای سینا از زانو به پایین قطع شده....
خدای بزرگ قدرتی بهم داد که باورم نمیشد.... بهش گفتم : امانت بوده .... وقتش بوده که پسش بدی... پاهای من مال تو....
سینای من برای همیشه هر دو پاشو از دست داد... اما برای همیشه در کنارم ماند...
#تمام
درودبرهمهجانبازانراهوطن
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
_ (2).mp3
3.55M